فرهنگ        0  3815 reads

New Page 1

1) فرهنگ عمومی

زبان رسمی

فارسی

زبان ها و قومیت های منطقه ای به رسمیت شناخته شده
آذری، كردی، مازندرانی، گیلكی، بلوچ و عربی
جمعیت ایران ازفارس ها (۵۱ درصد)، آذری ها (۲۴ درصد)، گیلك ها ومازندرانی ها (۸ درصد) ، كرد ها (۷ درصد)، عرب ها(۳درصد)، بلوچ ها (۲درصد)، لرها (۲درصد )، تركمن ها (۲درصد )، لك ها، قشقایی ها، ارمنی ها، یهودیان ایرانی، گرجی ها، آشوری ها، قفقازی ها ،تات ها ، ماندارین ها، كولی ها، برهمن ها، هزاره ها، قزاق ها وسایرین ( یك در صد ) تشكیل شده است.

نسبت افراد با سواد

۶/۸۴ درصد

حمل و نقل و ارتباطات

تعداد فرودگاه ها

70

تعداد مشترکین تلفن ثابت و همراه (سال 90)

26362370 نفر تلفن ثابت، 48000000 نفر تلفن همراه

تعداد كاربران اينترنت
28500000

خط

خط‌ های ايرانی پيش از اسلام
بنا به افسانه‌هاي باستاني‌ که در شاهنامه نيز آمده، تَهمورث از ديواني که دربند کرده بود سي نوع خط آموخت. به گمان محقّقان اين ديوان بايد اسيران آرامي بوده باشند که براي تجارت به نواحي مختلف سفر مي‌کردند و با خطّ اقوام گوناگون آشنايي داشتند. قديم ترين نمونه‌هاي خط که درنجد ايران به دست آمده از کاوش‌هاي باستان‌شناسي در سيلَک نزديک کاشان است. اين نوشته ها اسناد حکومتي است که بر روي سفال به خطّ تصويري و نيمه تصويري کنده شده. گمان مي رود که اين لوحه ها مربوط به زماني باشد که عيلام در اوج قدرت بود و شوش مرکز تجارتي مهمّي به شمار مي‌رفت. ممکن است عيلامي ها در دوران پيش از آرياها زير تأثير سومري‌ها موفّق به ابداع خط تصويري يا تکميل آن شده باشند. به هرحال، حدود 2800 سال پيش از ميلاد مسيح عيلامي‌ها خطيّ نيمه تصويري و نيمه الفبايي نزديک به آنچه بين سومري ها رايج بوده، داشته‌اند که با افزودن حرکات و مصوّت ها آن را کامل کرده بودند.
قديم ترين نوشته موجود مربوط به تمدن ايراني، لوحه زرّين آريارَمنَه، نياي داريوش بزرگ، است که در کاوش مرکز اسناد هَخامَنِشي در هِگمَتانه (همدان) به دست آمده. اين لوحه به زبان فارسي باستان و خطّ ميخي الفبايي است که سي و شش حرف، دو واژه جداکن و هشت انديشه نگار دارد و از چپ به راست نوشته مي‌شود. تکامل خطّ و رسيدن به مرحله الفبايي، چنان که در اين لوحه ديده مي‌شود، نشان از سابقه ديرين خط ميان اقوام ايراني دارد. سنگ نوشته داريوش بزرگ بر سينه بيستون و نوشته‌هاي بسيار برلوحه‌ها و استوانه‌هاي سنگي و سفالي نيز به همين خط ميخي الفبايي است. از دوره هَخامَنِشي شماري لوح هاي سنگي و سفالي نيز به زبان پارسي و خطّ عيلامي‌ در انبارهاي تخت‌جمشيد يافت شده که سند هزينه کارگران ساختمان قصرهاست.
پس از حمله اسکندر، خطّ يوناني نيز به خطوط رسمي ايراني افزوده شد و تا اواسط دوران شاهنشاهي اشکاني رواج داشت. بر روي سکّه ها و سنگ نوشته ها نمونه هاي خطّ يوناني درسرزمين هاي ايران بسيار ديده شده است. امّا در ميانه دوران اشکاني، به دستور بلاش اوّل، خطّ رسمي دربار از يوناني به خطّ پهلوي، که صورت اصلاح شده خط ايراني کهن بود و ريشه آرامي داشت، برگردانده شد. اين خط از راست به چپ نوشته مي‌شد و براي بيست و سه حرف تنها هفده نشانه داشت. اوايل دوران ساساني، بار ديگر همين خط با تغييرات و اصلاحات بسيار به صورت خطّ پهلوي ساساني درآمد. درهمين زمان ماني نيز براساس خطّ پهلوي و خط سُرياني، خطّي تازه اختراع کرد که از راست به چپ و با حروف جدا از هم نگاشته مي‌شد. کتاب هايي که تا امروز از ماني و پي‌روان او برجاي مانده به اين خط است که بسيار ساده و روان است.
نويسندگان و مترجمان دوره اسلامي از هفت خط يا دبيره که در دوره ساسانيان رايج بوده به اين ترتيب ياد کرده اند
- آم دبيره که خطّ همگاني بوده و سي وسه حرف داشته است و از آن براي نوشتن مطالب عادي استفاده مي شده.
- گشته دبيره که حروف در آن تغيير شکل مي‌داده و مخصوص قباله‌ها و عهدنامه ها بوده است. نقش جامه و انگشتري را به اين خط که بيست و چهارحرف داشته است مي‌نگاشته‌اند.
- نيم گشته دبيره خطّي است با بيست و هشت حرف که نيمي از آن ها تغيير شکل مي‌يافته. مطالب مربوط به پزشکي و فلسفه را با اين خط مي نوشتند.
- شاه دبيره يا فرورده دبيره به کار نوشتن نامه ها و فرمان هاي دربار مي آمده و مردم عادي حقّ نوشتن به آن را نداشتند.
- راز دبيره يا راز سرّيه خطّي بوده است که اسرار حکومتي و رمزها با آن ثبت مي‌شده. اين خط با چهل حرف که بعضي نقطه دار بوده نوشته مي شده و کلمات و عبارات هُزوارِش در آن بسيار بوده است. هزوارش کلمات آرامي بوده است که نزديک به هزارتاي آن ها در خطّ پهلوي اشکاني و ساساني واردشده بود. دبيران لغات را به آرامي مي‌نوشتند امّا به فارسي مي‌خواندند.
- ويس دبيره يا ويش دبيره جامع همه خط ها بوده و سيصد و شصت وپنج حرف داشته و علاوه بر کلمات عادي به نگارش آثار قيافه، صداي شرشر آب، اشارات چشم و طنين نغمات موسيقي ‌نيز توانابوده است. کلماتي‌ را که از زبان‌هاي‌ ديگر از جمله زبان مردم روم و مصر و چين و هند و ترک و عرب وارد زبان پهلوي مي شده و تلفّظ خاص داشته به اين خط مي‌نوشتند.
- دين دبيره خطّي است که در زمان ساسانيان اوستا را به آن باز نوشته اند. دين‌ دبيره کامل ترين و پيش رفته ترين خط هاي شناخته شده جهان است که شصت حرف، و پيش از هرخطّ ديگر در جهان، حروف صدادار دارد. گمان مي رود که موبَدان، به ياري اين حروف صدا دار در دين دبيره، مي توانسته اند نغمه و نواي خاص سرودهاي مذهبي را طي قرن ها و هزاره ها يکسان نگه دارند.
به اين ترتيب، آثار ايراني بازمانده تا ظهور اسلام به خط هاي ميخي، پهلوي، اوستايي و مانوي است. در اسناد بسيار، از جمله در نوشته‌هاي مورّخان يوناني نشانه هايي از سهم بزرگ ايرانيان در آفرينش و تکميل خط وجود دارد. خطّ اوستايي باستان را با خطّ سَنسکريت هم‌ريشه و مشابه دانسته اند و خطّ ميخي الفبايي، که برخي اصل آن را آرامي مي‌دانند، در آثار دوره هَخامَنِشي به مرحله اي از تکامل رسيده است که اعجاب انگيز مي‌نمايد. درحالي که خط ميخي آرامي هم زمان با آن هنوز هجايي بود و نه الفبايي.

خطّ فارسی
پس از غلبه اعراب مسلمان، زبان، خط، آداب و رسوم و معتقدات ايراني براي مدتي دچار سکون و سکوت گرديد. عرب ها دانستن خط و نويسندگي را چندان محترم نمي‌داشتند و از آن فقط درمحاسبات و تجارت استفاده مي‌کردند. به علاوه، ايشان معتقد بودند که چيزي نيست که در قرآن نباشد. بنابراين، هرکتاب و نوشته ديگر را بايد ازميان بُرد مبادا از آثار شرک و بُت پرستي باشد.
نوشته‌اند که درحمله عرب کتاب هاي نفيس و کتاب خانه‌هاي عظيم از ميان رفت. در بسيار شهرهاي ايران تا مدت هاي دراز گلخن گرمابه ها را با سوزاندن کتاب ها گرم مي‌داشتند و در جاهاي ديگر انبوه کتاب را به رودخانه ها مي‌ريختند. با وجود اين، بيش از يک‌ قرن طول کشيد تا ديوان محاسبات را از پهلوي به زبان و خطّ عربي برگرداندند و ايرانيان به تدريج نوشتن به خطّ عربي را پذيرفتند. سبب پذيرش خطّ عربي را علاوه بر غلبه اعراب و اصرار آنان در محو نوشته هاي پيشين، نارسايي خط پهلوي و وجود هُزوارِش درآن دانسته‌اند.
گفته‌اند که خط عربي اصل نَبَطي دارد که اعراب حدود صدسال پيش از اسلام ضمن سفرهاي تجارتي با آن آشنا شده بودند. هم زمان با ظهور اسلام دو نوع متمايز خطّ عربي که بسيار نزديک به خط نَبَطي بود درحيره رواج داشت. از همين دو خط در دوره هاي اسلامي نگارش هاي ديگري ابداع شد که به نَسخ و کوفي شهرت يافت. از اوايل قرن دوم هجري/ هشتم ميلادي اين خط ها درهمه سرزمين هاي اسلامي از جمله ايران رايج گرديد. برخي ديگر از زبان شناسان نيز اعتقاد دارند که خطّ عربي منشايي ايراني دارد، زيرا حيره يا هاماوران، که خطّ عربي از آن جا گرفته شده، مدّت هاي دراز تا سقوط ساسانيان يکي از ايالت هاي دست نشانده ايران و يکي از کانون هاي فرهنگ ايراني بوده است.
به هرحال، خطّي‌که مقارن ظهور اسلام بين اعراب رايج بود کوفي خوانده مي‌شد. حروف اين خط به صورت جدا از هم و بدون نقطه نوشته مي‌شد و از آن جا که به شکل خطوط زاويه دار افقي و عمودي بود ايرانيان از آن به عنوان تزيين روي چوب و فلز و ظرف هاي سفالي و لعابي و گچ بري و آجرکاري ساختمان‌ها استفاده مي‌کردند. اين بهره گيري از خط کوفي تا قرن دهم هجري/ شانزدهم ميلادي همچنان رايج بود.
حدود نيمه قرن اول هجري/هفتم ميلادي، دانشمندي ايراني به نام ابراهيم سَگزي با جا به جا کردن حروف خطّ کوفي و افزودن پانزده حرف اوستايي به آن، اين خطّ را تکميل کرد. برادر وي، يوسف سگزي، از اين خط، که معقلي ناميده مي شد، نگارش‌هاي تازه‌اي استخراج کرد که قلم جليل، ثلثين و سپس فيرآموز يا پيرآموز نام گرفت. ابن مقله بيضاوي، معروف به محمّدبن علي فارسي، نيز که وزير سه تن از خلفاي عبّاسي بود، در قرن چهارم هجري/ دهم ميلادي، قلم نَسخ را ابتکار کرد که با خطّ نَسخ عربي تفاوت داشت. اين خط به زودي جاي خود را باز کرد و در سراسر عالم اسلامي رواج يافت.
پس از ابن مقله ايرانيان مبتکر ديگري پيدا شدند که از خطّ نسخ، خط‌هاي تعليق و نستعليق را به وجود آوردند. اين خط را در ميانه قرن هشتم هجري/چهاردهم ميلادي خوشنويسان دربار تيموري آفريدند. الفباي اين خط ها عربي است، امّا شکل و ترکيب حروف با خط هاي باستاني ايران يعني پهلوي و اوستايي شباهت دارد. تعليق که براي نوشتن کتاب و نامه به کار مي‌رفت به تدريج به صورت شکسته درآمد و به سبب زيبايي ظاهر در شکل حروف و کلمات وسيله اي براي خوش نويسي و هنرنمايي شد. تعليق نستعليق و شکسته نستعليق سه خط ابتکاري ايرانيان است که ارزش هنري والايي دارد و در ديگر سرزمين‌هاي اسلامي مانند هند، مصر و عثماني نيز مورد تقليد قرار گرفته است. امّا بهترين نمونه هاي تزييني اين خط ها را خوش نويسان ايراني پديد آورده اند.
خط رايج در ايران امروز نستعليق خوانده مي‌شود که ترکيبي از نسخ و تعليق است. خطّ عربي هنگامي که به صورت خطّ فارسي درآمد تفاوت هاي بسيار يافت. از جمله علايم و حروفي به آن افزوده گرديد که بتواند خصوصيات زبان فارسي را منعکس کند. حروف پ، چ، ژ و گ در خط عربي وجود ندارد. ايرانيان ناچار آن ها را بر الفباي عربي افزودند. برخي حروف صدا دار مرکّب، مانند کلمات خواب و خواهر، نيز شکل تازه‌اي يافت.
هم زمان با انقلاب مشروطيت برخي از روشن فکران ايراني زمزمه تغيير خط را آغاز کردند. از آن ميان، ميرزا ملکم خان ناظم الدوله در روزنامه قانون، مقالات تند و مفصّلي دراين باره نوشت. او معتقد بود که براي پيشرفت مملکت مردم بايد با سواد شوند و چون خطّ فارسي حروف صدا دار ندارد آموزش آن مشکل است. بنابراين، بهتر است خطّ فارسي به لاتين تغيير يابد. گرچه در دوران آتاتورک، خط عربي در ترکيه به لاتين و در تاجيکستان، در آغاز برپايي اتّحاد جماهير شوروي، به سيريليک تبديل شد در ايران صاحبان انديشه به مخالفت شديد با تغيير خط برخاستند و استدلال کردند که چنين تغييري آسيب بزرگ فرهنگي در پي دارد و به نابودي ميراث ادبي گذشته خواهد انجاميد. بحث در باره ضرورت اين تغيير هنوز در برخي محافل روشنفکرانه ادامه دارد.

گاه شماری و مراسم سالانه
مبداء تاريخ ايران بعد از اسلام هجرت پيامبر اکرم از مکّه به مدينه است و براساس سال خورشيدي تنظيم شده است. سال از نوروز، اوّلين روز بهار و ازلحظه تحويل خورشيد به برج حمل آغاز مي‌گردد و365 روز و يک چهارم روز طول مي‌کشد. نوروز مطابق 21 مارس در تقويم ميلادي است. هر چهارسال يک بار ازمجموع ساعت هاي اضافه بر 365 يک روز جمع مي آيد و سال پنجم 366 روز مي شود. به اين سال ها کبيسه مي گويند.
گاه شماري امروز ايران براساس تقويم جلالي است. اين تقويم به دستور سلطان جلال الدين ملکشاه سلجوقي به سال 471ه/1074م تدوين شد. نوروز- که با رعايت نکردن کبيسه به ترتيبي که در ماه هاي زَرتُشتي است- از اول بهار آغازگشته و به ميان پاييز رسيده بود، به جاي خود بازگشت. به دستور سلطان ملکشاه سلجوقي، دانشمندان و ستاره شناسان بزرگ ايراني محاسبات مربوط به تصحيح تقويم را انجام دادند. تاريخ شمسي را که براساس محاسبات تقويم جلالي وضع شده از دقيق ترين تاريخ ها دانسته‌اند.
دراين تقويم سال به چهار فصل بهار، تابستان، پاييز، و زمستان، و دوازده ماه تقسيم مي‌شود. نام ماههاي ايراني از فرشتگان ايران باستان است فروردين، ارديبهشت، خرداد، تير، مرداد، شهريور، مهر، آبان، آذر، دي، بهمن و اسفند. شش ماهِ اول سال هرکدام سي و يک روز و پنج ماهِ بعد سي روز است. ماه اسفند درسال هاي عادي 29 روز و درسال کبيسه سي روز است. اين ترتيب ازسال 1305 خورشيدي درعصر پهلوي اوّل رسميت يافته است. پيش از آن روزهاي هرماه برطبق روزهاي بروج بود.
روزهاي سال به هفته تقسيم مي شود شنبه، يکشنبه، دوشنبه، سه شنبه، چهارشنبه، پنجشنبه و جمعه. جمعه تعطيل هفتگي است. بعضي روزهاي تعطيل‌سالانه‌درايران به مناسبت عيدها و سوگواري‌هاي مذهبي و بعضي ديگر مربوط به جشن هاي ملّي و رويدادهاي تاريخي است. تعطيل هايي که مناسبت سياسي داردگاه با تغييرحکومت تغيير مي يابد. به عنوان نمونه، درگذشته روزچهاردهم مردادماه هرسال به مناسبت جشن مشروطيت تعطيل رسمي بود و مراسمي خاص برگزار مي‌شد. پس از انقلاب اسلامي اين روز تعطيل نيست. اکنون روز دوازدهم فروردين به مناسبت روزجمهوري اسلامي و روز 22 بهمن بواسطه پيروزي انقلاب اسلامي تعطيل رسمي و عمومي است. درمورد ايّام مذهبي و جشن هاي ملّي ايراني نيز هر حکومت بنا برسياست خود آن را به صورتي برگزار مي کند.
امّا، به طورکلّي، ايام مذهبي و جشن هاي ملّي طي قرن ها و هزاره‌ها از سوي مردم بزرگ داشته شده و مراسمي خاص داشته است که اگر چه‌گاه از سوي حکومت ها منع گرديده امّا به طور خصوصي درجمع خانواده تا امروز برجاي نگهداشته شده است.

ایام مذهبی

                                                                          


ايرانيان مسلمان و پيرو مذهب شيعه دوازده امامي در طول سال ايّامي را به مناسبت هاي مذهبي گرامي مي دارند. اين روزها براساس تقويم قمري است و دراين تقويم سال از دوازده بارگردش ماه به دور زمين تشکيل مي‌شود. سال قمري سيصدو پنجاه و چهار شبانه روز و اندي طول مي‌کشدو حدود يازده روز از سال شمسي يا خورشيدي کمتر است. ماه ها درفصل‌هاي مختلف سال پيوسته مي‌گردد. بنابراين، گاه ايّام مذهبي با جشن هاي ملّي مصادف مي‌شود و امّا از نظر زماني با برگزاري آن در ديگرکشورهاي اسلامي فاصله اندکي دارد. اين فاصله ها ناشي از موقعيت ديدن ماه است که گاه يک شبانه روز درمنطقه اي ديرتر از منطقه ديگر هلال آن ديده مي شود. ايّام مذهبي درايران به ترتيب ماه ها در سال قمري چنين است
محّرم- ماه محّرم آغاز سال قمري است. شيعيان ايران ده روز اوّل اين ماه را به عزاداري و سوگواري‌مي‌پردازند. روزهاي نهم و دهم محّرم، تاسوعا و عاشورا، مصادف با شهادت حسين‌بن علي(ع)و هفتادو دو تن از ياران وي در کربلاست. شيعيان از ديرباز، دهه اول محّرم بخصوص اين دو روز راماتم مي‌گرفته اند. مراسم نوحه خواني، سينه زني، زنجيرزني، شبيه خواني و حرکت درآوردن نخل و به راه افتادن دسته ها همراه علايم و وسايلي‌که صحنه جنگ و صحراي کربلا را مجسم مي‌کند، دراين روزها برگزار مي‌گردد. نخستين بار در زمان آل بويه سوگواري روز عاشورا در بغداد برگزار گرديد. از دوره صفويه تا امروز عزاداري ده روز اوّل محّرم همواره مرسوم بوده است.
روزعاشورا اشخاصي که نذر دارند از عزاداران به ناهار پذيرايي مي‌کنند. غذاي مخصوص اين روز حليم يا آش شله قلمکار است که با انواع حبوبات و گوشت فراوان پخته مي شود. کساني نيز پسران خردسال خود را با ظرف آب و شربت به ميان عزاداران مي فرستند تا کسي دراين روز تشنه نماند. گذاشتن بشکه هاي بزرگ آب با جام هاي برنجين در سرگذرها نيز مرسوم است. جمله «بنوش به ياد حسين» دائم تکرار مي‌شود و مردم هربار جامي آب مي نوشند مي‌گويند «لعنت بر يزيد» و يا «لعنت برشمر». زيرا معتقدند که در چنين روزها به دستور يزيدبن معاويه، خليفه اُموي، آب را بر روي امام حسين(ع) و ياران و اهل بيت او بستند و حضرت تشنه لب جام شهادت نوشيد.
شب يازدهم محّرم، يعني بعد از غروب روز عاشورا، شام غريبان گرفته مي شود. عزاداران در تاريکي به نوحه خواني و گريستن و زاري و ذکر مصايب اهل بيت امام (ع) مي پردازند. سپس قرآن بر سرگذاشته و شمع به دست به دعا و قرآن خواني مشغول مي‌شوند. جهانگردان و سفيران اروپائي که درچند سده اخير خاطرات خود را از ايران و دربارهاي آن نوشته اند، همگي ازبرگزاري مراسم عزاداراي عاشورا به تفصيل ياد کرده‌اند.
صفر- عزاداران حسيني ماتم را دوماه و تا آخر صفر نگه مي دارند. اربعين حسيني بيستم ماه صفر و چهلمّين روزِ واقعه کربلاست. اين روز با مراسم عزاداري مي گذرد. پختن شله زرد و تقسيم آن بين همسايگان و نزديگان از نذرهاي اين روز يا روز 28 صفر (قتل امام حسن ع) است. شُله زرد غذايي است که از برنج و روغن و شکر و زعفران و گلاب و مغز بادام پخته مي شود. روي بشقاب هاي شُله زرد را با دارچين تزئين مي کنند. کلمات "ياحسين" و "الله" و نقش هاي مختلف براي شُله زرد نذري مناسب تر است. بيست و هشتم ماه صفرمصادف با رحلت رسول اکرم(ص) و شهادت امام حسن(ع) دوّمين پيشواي شيعيان است. آخرين روز ماه صفرنيز به مناسبت شهادت هشتمين پيشواي شيعيان امام رضا(ع) ازديگر ايّام سوگواري است.
ربيع الاول- هفدهم ربيع الاول ميلاد رسول اکرم(ص) گرامي داشته مي‌شود و مجلس مهماني و دعا و خواندن اشعار مذهبي در نِعَت رسول اکرم (ص) برگزار مي گردد. در کشورهاي سنّي مذهب روزميلاد رسول اکرم (ص) اندکي با روزي‌که‌درايران‌گرامي‌داشته‌مي‌شود اختلاف‌دارد.
رجب- سيزدهم رجب روز ولادت علي بن ابيطالب(ع) است. بيست‌وهفتم رجب نيز که مبعث رسول اکرم(ص) است عيدگرفته مي شود.
شعبان- پانزدهم شعبان ولادت حضرت قائم(عج) است. اين روز با چراغاني و مهماني برگزار مي شود. شيعيان خراسان از دوازدهم تا پانزدهم، که شب هاي برات يا چراغ برات خوانده مي‌شود، به زيارت گورستان ها مي روند و براي درگذشتگان خيرات مي کنند. اين مراسم از قرن هاي اوّل اسلامي درخراسان بزرگ مرسوم بوده و ابوريحان بيروني نيز به آن اشاره کرده است. درديگر نواحي ايران چنين مراسمي برگزار نمي‌گردد. درگيلان ومازندران شب اوّلين جمعه ماه رجب برسر قبر عزيزان درگذشته مي‌روند وغذا وميوه و خرما وحلوا خيرات مي‌کنند.
رمضان- ليلة القدر، شب عزيزي که در قرآن کريم مذکور است، درماه رمضان، و به اعتقادشيعه، شب بيست و هفتم اين ماه است. ازگذشته دور باور داشتند ليلة القدرشبي است که هرکس درآن شب دعايي کند و چيزي ازخدا بخواهد به مقصود خواهد رسيد. به موجب احاديث شيعه، ليلة القدر در ميان شب ها مخفي است تا مردم همه شب هاي ماه رمضان را به عبادت بگذرانند. بنابراين، ختم قرآن و شب زنده داري به عبادت و ميهماني در همه شب هاي ماه رمضان تا سحر ادامه مي يابد. در روزهاي نوزدهم و بيست و يکم ماه رمضان که مصادف با ضربت خوردن و شهادت اميرالمؤمنين علي (ع) است مراسم عزاداري برگزار مي‌گردد. روز بيست و هفتم ماه رمضان به اعتقاد شيعيان روزي است که ابن ملجم به قصاص شهادت علي(ع) کشته شد. بعضي دراين روز بريدن و دوختن پيراهن نو، پيراهن مراد، را خوش يُمن مي دانند.
شَوّال- اول شَوّال عيد فطر (روزه‌گشا) است که پس ازاعلام ديده شدن هلال ماه ازطرف مراجع مذهبي برگزار مي‌شود. شرکت درنماز عيد و پرداختن فطريه و اطعام مساکين و مهماني وديد و بازديد ازمراسم مذهبي اين روز است.
ذي‌الحجّه- دهم ماه ذي‌الحجّه عيدقربان (گوسفندکشان) است. حاجيان در پايان مراسم حج قرباني مي‌کنند. برخي‌نيز دراين روزگوسفند نذري مي‌کُشند وگوشت آن را بين مردم تقسيم مي‌کنند. از زمان صفويه تا اواخر دوره قاجاريه عيد قربان با مراسم مفصل ازطرف دولت برگزار مي‌شد. بدين ترتيب که گوسفند يا شتر قرباني را از روز پيش با حنا رنگ مي‌کردند و با آويختن انواع سنگ هاي رنگين و آينه و پارچه هاي گوناگون دورشهر مي‌گرداندند. نقاره‌چي‌ها و رقّاصگان پيشاپيش و دورا دور قرباني به نواختن و رقصيدن مشغول بودند. درمحل مخصوص حيوان را باخوراندن آب و قند وسبزه درحالي‌که دعا خوانده مي‌شدمي‌کشتند. اين مراسم از اواخر دوره قاجار تعطيل شد.
هجدهم ذي الحجّه عيدغدير است. به اعتقاد شيعيان، در اين روز پيغمبر(ص) دربازگشت از آخرين سفرحج حضرت علي(ع) را به جانشيني خويش منصوب فرمود و درحالي‌که بر بلندي قرار داشت، گفت «هرکس من مولاي او هستم علي مولاي اوست.» در روز عيدغديرمردم به ديدن سيّدها مي روند به آنان تبريک مي‌گويند و از دست آنان براي تيمّن و تَبَرّک پول يا هديه مي‌گيرند. خود نيز هدايايي براي سيّدها مي برند. دراعتقاد عامه هرکس دراين روز جارو يا خيّاطي کند دستش عقربک مي‌شود. عقربک نوعي عفونت و تورم بيخ ناخن انگشت بزرگ است که درد بسيار دارد.
علاوه براين، ايّام مذهبي ديگر ازجمله تولّد و شهادت امامان شيعه است که درطول سال به عيد وسوگواري مذهبي مي‌گذرد. امّا آنچه يادشد مهم‌ترين آنهاست.


2) ادیان و مذاهب

دین های پیش از اسلام
آرياييان درآغاز ورود به پهنهء ايران، پرستش مظاهر مختلف طبيعت را به همراه آوردند. امّا در اختلاط با معتقدات بوميان و براثر تغيير اوضاع اقليمي، دربينش آنان دگرگوني هايي پديد آمد که با ظهور زَرتُشت به صورت ديني جديد آشکار شد.
زَرتُشت به جاي خدايان متعدد، اعتقاد خود را به اَهورامزدا، خداي يکتا و سرور دانا، ابراز داشت که با سلطه روحاني خود همه نيروهاي راستي و درستي و پاکي و خرّمي را در نظامي سنجيده براي همه ايرانيان پارسا و پاک نهاد، به طور يکسان، وعده مي داد. دين زَرتُشت، با اعتقاد به ستيز دائم بين بد و خوب و اختيار انسان براي انتخاب راه درست، ايجاد جامعه اي را نويد مي داد که در آن زندگي روزانه مردمان و تلاش آنان براي دستيابي به آسايش و رفاه مفهومي مينوي و متعالي دارد.
دين زَرتُشت از آغاز شاهنشاهي هَخامَنِشي تا پذيرش اسلام از طرف ايرانيان، بيش از يازده قرن، دین بیشتر ایرانیان بود. با حمله اسکندر و آغاز شاهنشاهي اشکانيان که به آيين مهرباور داشتند، از نفوذ آن کاسته شد. امّا ساسانيان، با ترکيب حکومت و دين، شاهنشاهي عظيمي تشکيل دادند که مُغان و موبَدان زرتشتی در آن از نفوذ و اختيارات بسيار برخوردار بودند. دین رسمی دربار ساسانیان دین زرتشتی بود. براثر گذشت زمان و تحوّلات اجتماعي، دين زَرتُشت از تعاليم ساده درباره تضاد و دوگانگي نيروهاي بد و خوب به آييني منظّم مبدّل شد که داراي آداب و رسوم و تشريفات خاص بود و اصول فلسفي و مبادي کلامي پيچيده اي داشت. مباحث ديني و اختلاف نظر در باب جنبه هاي اعتقادي و عملي در دوره ساسانيان به پيدايش دين ماني و فرقه هاي ديگري چون زُرواني و کيومرثي انجاميد.
با ظهور اسلام و حمله اعراب به ايران، دين زَرتُشتي که درچهارچوب قوانين و مقرّرات شاهنشاهي ساساني از تحوّل و تکامل بازمانده بود به تدريج عدهء زیادی از پی روان خود را ازدست داد. فشارهاي اقتصادي و سياسي که به ایرانیان به خصوص زرتشتیان وارد می شد نیز عامل مهمی بود که بيشتر مردم ايران را به پذيرفتن دين جديد وامی داشت. اين دگرگوني تأثيري چنان عمبق در شيوه زندگي و فرهنگ و سياست جامعه ايراني گذاشت که بحث درباره تاريخ ايران را، به حّق، به دو دوره پيش و پس از اسلام تقسيم کرده اند.
از مشخصّات کلّي دين ايرانيان پيش ازاسلام انطباق اعتقادهاي ديني با نيازهاي طبيعي و جسماني انسان بود. ايرانيان باستان براساس باورهاي ديني خود از زاري، اندوه، و آزار رساندن به هم نوع يا حيوانات و جانوران مفيد دوري مي جستند و اين گونه کارها را اهريمني مي پنداشتند و براي ياري اهورا مزدا از هيچ خوشي و شادي رويگردان نبودند. به نظر آنان سازندگي، آباداني و زايش و افزوني در هرجا و هر وقت و به هر منظور، کاري اهورائي بود. داستان پيري کهنسال که درخت تازه مي نشاند، نمايش گوياي اين اعتقاد است. به او گفتند «تو از اين درخت برنخواهي خورد. چرا رنج گران برخود مينهي؟» گفت «ديگران کِشتند ما خورديم. ما مي کاريم تا ديگران بخورند.»
ويژگي ديگر بينش ديني ايرانيان باستان تأکيد بر نژاد ايراني بوِد که از اصل دوگانگي خير و شر و نور و ظلمت سرچشمه مي گرفت. در اوستا نژاد ايراني اهورايي دانسته مي شود و اَنيران يا غير ايراني از دوده و تبار اهريمن. اين اعتقاد در آن دوران به شکل گيري جامعه ايراني و توانايي آن براي دفاع دربرابر مهاجمان بيگانه به خصوص اقوام وحشي و بيابانگرد کمکي شايان کرد. امّا تأکيد بربرتری نژادی و وابستگی به خندان های اشرافی، همچنین نفوذ زیاد رهبران مذهبی در سیاست گذاری های کشور در دوره ساسانيان موجب جدايي طبقات اجتماعي از يکديگر و سرانجام نارضايي طبقات فرودست، به ويژه پس از سرکوب مَزدَک و پيروان او، شد.

دوران پيش از آرياها
درباره دين ساکنان پيش از تاريخ ايران آگاهي هاي چندان در دست نيست. پيکره هاي کوچکي، که به تعداد زياد در کاوش هاي باستان شناسی مربوط به دوران پيش از تاريخ، يافت شده نشان مي دهد که مردم آن روزگار آفريننده جهان را رَبة النوع، يا زن خدايي، مي دانستند که خداي فراواني و باروري بود. اين ربة النوع درحالي تصوير شده که پستان هاي خود را در دست ميفشارد و شير آن را نثار جهانيان مي کند. گفته اند که رسم انتساب به مادر که در سنن بسياري فرهنگ هاي باستاني معمول بوده، از اينجا سرچشمه گرفته است. در طايفه گوتي از کوه نشينان پيش از آريايي درّه هاي کردستان گاه فرماندهان سپاه از زنان برگزيده مي شدند. اين شواهد اعتقاد به خداي ماده را که آفريننده جهان است در مردم پيش از تاريخ ساکن اين منطقه تأييد مي کند. يکي ديگر از نيمه خداياني که در لُرستان مجسمه هاي بسيار آن يافت شده گيل گَمِش است، به شکل مردي که دو شاخ بر سر دارد. گيل گَمِش نگهبان چهارپايان است. در تصويرها گردن دو شير را در دوسوي خود مي فشارد. مردم پيش از تاريخ که در پهنهء ايران ساکن بودند، به زندگي پس از مرگ اعتقاد داشتند، مردگان خود را درهمان محل سکونت به شکل خميده دفن مي کردند و در گور او ظرف هاي پُر آب و غذا و وسايل لازم براي جنگ و شکار مي گذاشتند.

عصر وِدايی
هنگامي که آرياييان هندي و ايراني در فلات پامير باهم مي زيستند و هنوز پيوندهاي فرهنگي ميان خود را از هم نگسسته بودند، مظاهر طبيعت را مي پرستيدند و براي خشنودي آن ها قرباني بسيار مي کردند. آنان موجودات مفيد و نوراني را داوس يعني عناصر درخشنده مي ناميدند. ديو به معني خدا در زبان هاي هند و اروپايي، باز مانده آن اعتقاد ديرين است. از بزرگترين خدايان آريايي درآن روزگار ايندرا (خداي تندر و جنگ)، وارونا (خداوند آسمان پُرستاره)، ميترا (خداي خورشيد) و اَگْني (خداي آتش) را مي توان نام برد. خاطرات مذهبي و اساطيري اين دوران در قالب سرودهای مذهبی قرن ها سينه به سينه نقل شده و از هزاره دوم تا اوّل پيش ازمیلاد مسيح در وِدا، کتاب مقدّس هندوان، گرد آمده است. دوران اشتراک فرهنگي و اعتقادي ايرانيان و هنديان را به مناسبت نام اين کتاب عصر ودايي گويند. وِدا مشتمل بر چهار کتاب است که به تدريج گردآمده. بخشي که با اساطير و پيشينه تاريخي ايرانيان ارتباط دارد ريگ ودا خوانده مي شود و کهن ترين بخش وداست.

عصر اوستا
جاي گزين شدن بخشي از آرياها در پهنهء ايران، ايشان را با سرزميني ديگر و آب و هوا و زندگي تازه روبرو کرد. اين دگرگوني، وضع اجتماعي و تفکّر آرياييان را درباره هستي و آفرينش نيز ديگرگون ساخت و به ظهور زَرتُشت و ديني جديد انجاميد و اصول اعتقادي و فرهنگي ايرانيان پس از عصر ودا براساس تعاليم کتاب او اوستا تدوين شد. از اين روي اين دوران را در تاريخ، عصر اوستايي مي خوانند. بنا به نوشته مورّخان اسلامي، اوستا درزمان هَخامَنِشيان بر دوازده هزار پوست گاو نوشته شده بود. درحمله اسکندر نسخه اي از آن را از آتشگاه استخر بيرون کشيدند و سوزاندند و نسخه ديگر را به يونان بردند و بخش هاي علمي آن را که مربوط به پزشکي، فلسفه، جغرافيا، نجوم و ديگر علوم بود به يوناني ترجمه کردند و باقي را از بين بردند. در درستي اين ادّعا جاي ترديد است. واقعيت آن که در زمان اشکانيان، بَلاش اوّل دستور جمع آوري کتاب اوستا را داد که سينه به سينه به وسيله مُغان و موبَدان نقل مي شد. بار ديگر در آغاز شاهنشاهي ساسانيان تَنسَر، موبَدان موبَد زمان اردشير بابکان و آذرباد مهرسپندان در دوران شاهپور اوّل، مأمور جمع آوري و تدوين و ترتيب کتاب اوستا شدند. آن چه امروز در دسترس ماست حدود پنج يک اوستاي ساسانيان بيش نيست و بيست و يک نَسْک(جزوه) دارد و ازپنج قسمت تشکيل شده يسنا، ويسپرد، ونديداد، خردهاوستا و يشتها.
اوستا شامل موضوع هاي مختلفي چون نيايش اهورامَزدا و اَمشاسپندان و ايزدان و دستورهاي اخلاقي و ديني و داستان هاي ملّي و شرح حوادث تاريخي و حماسي است. بخش نخست آن يعني يسنا یا یسنه 72 هات یا بخش دارد که هریک از آن ها خود دارای چند بند است. هفده هات آن، به زباني بسيار قديمي است و صاحب نظران آن ها را از زبان خود زَرتُشت می دانند. اين بخش قديمي را گاهان يا گات ها مي خوانند. گردآوري اوستا در زمان ساسانيان به زبان اصلي يعني اوستايي صورت گرفت که مُغان و موبَدان با آن آشنايي کامل داشتند. امّا براي آن که ديگران نيز آن را دريابند تفسيري به پهلوي بدان افزودند که آن را زَنْد مي خواندند. از آن پس کلمات زند و اوستا بيشتر همراه هم مي آيد. بارديگر بر متن پهلوي، شرحي ديگر افزوده شد که پازند خوانده مي شود. پازند زباني است واسطه ميان پهلوي و فارسي کنوني. متون پازند را گاه به خط اوستايي مي نوشتند و گاه به خطّ فارسي.

زَرتُشت
دراوستا نام زَرتُشت به صورت زَرتوشترا به معني دارنده شتر زرد (يا پير) آمده است. هنوز زَردُشتيان هرسال، ششمين روز فروردين، زادروز و برانگيخته شدن زرتشت را به پيامبري جشن مي گيرند. تاريخ ظهور زَرتُشت را بين 1000 و 1400 سال پيش از ميلاد مسيح نوشته اند. امّا زرتشتیان بنا بر سنت او را معاصر بودا مي دانند که حدود قرن ششم پيش از ميلاد مسيح مي زيست. بنا بر نوشته هاي زَرتُشتي، که قرن ها پس از او گرد آمده، زادگاه زَرتُشت درغرب ايران در کنار درياچه اروميه بوده است.
زَرتُشت بر اثر مخالفت بزرگان دين قديم ناچار سفري طولاني به شرق کرد و در بَلخ از حمايت گُشتاسب (ويشتاسب) و خانواده او بهره مند گرديد. به زَرتُشت معجزاتي نسبت مي دهند که درکتاب زَراتُشت نامه از آن ها ياد شده.
دين زَرتُشت با گرويدن مُغان به آيين جديد رواج کامل يافت و تا سقوط ساسانيان و پذيرش اسلام از طرف ايرانيان همچنان اهميّت و اعتبار ديرين خود را حفظ کرد. زَرتُشت دين خودرا مَزدَيَسنا خوانده که مقابل کلمه ديويسنا يعني پرستنده خدايان گذشته آريايي است.

مَزدَيَسنا
زرتشتيان را به جز مَزدَيَسنا (پرستنده مزدا يا اهورامزدا)، راستي پرست، مَجوس، به دين و آتش پرست نيز خوانده اند. اسامي دين زرتشت براعتقاد به اهورمزدا به معني سروَر دانا، آفريننده يکتايي است که سِپَنْتَ مينيو يا خرد مقدّس نيز خوانده مي شود. اهورامزدا هستي را به زيباترين، روشن ترين و سودمندترين صورت خلق کرده است. جهان نيک همواره درمعرض حمله اهريمن يا انگَرَمينيو(انديشه زشت و نابکار) است که آفرينش اهورايي را به حوادث ناگوارو هجوم حيوانات درّنده و زيانکار و فقر و ناخوشي و ناداني دچار مي سازد.
انسان برترين آفريده اهورمزدا، اصلي آسماني و پاک دارد که فَرَوهَر يا فَرَوَشي خوانده مي شود. امّا در زندگي، انسان پيوسته مورد وسوسه اهريمن و ياران او مانند ديوهاي دروغ، آز، تنبلي و پيمان شکني است. بنابراين وجود انسان هم جايگاه فرشته راستي و نيکي است و هم آماج دروغ و پليدي. هريک از اين دو نيرو او را به سوي خود مي کشاند. در مقابل آن، انسان که مختار و مسئول اعمال خويش است، بايد در جدال و ستيز دائم، ديوهاي دروغ و فريب و ترس و حسادت و ستم و تن پروري را از خود براند و راستي و دليري و دادگري و بخشايندگي را همه جا بگسترد.
اين پيکار در همه هستي جريان دارد و از آن جا که در بينش مَزدَيَسنا بدبيني و نوميدي راه ندارد، سرانجام درآخر زمان، موعود زَرتُشتيان به نام سوشيانس ظهور مي کند و اهريمن و لشکريان او را به دوزخ مي راند. از آن پس اندیشهء نيک، گفتارنيک و کردار نيک که کمال هستي است درجهان فرمانروا مي گردد. اين نبرد جهاني، که عاقبت به پيروزي خير خواهد انجاميد، پس از يک دور دوازده هزار ساله به رستاخيز خواهد پيوست. اعتقاد به رستاخيز و فرا رسيدن روز پسين که درآن اندیشه و گفتار و کردار انسان سنجيده مي شود از خصوصيات دين زَرتُشت است. بنابراين عقيده، در سپيده دم روز چهارم پس از مرگ، ايزدان و اَمشاسْپَندان شخصِ درگذشته را به داوري مي خوانند. درنخستين گام، دين يا وجدان (فرشته دئنا) با او روبرو خواهد شد. اگر در زندگي پارسا و نيک کردار بوده باشد، دين، به صورت دختري جوان، زيبا، بلند بالا با چهره درخشان، او را به سوي بهشت همراهي خواهد کرد. والاّ پيرزني زشت و پليد او را کشانکشان به دوزخ خواهد برد. داور روز پسين، زَرتُشت مقدّس است که به فرمان او مرده از روي چينوت پل (پل صِراط) که بر روي رودي از فلزّ گداخته قرار دارد بايد بگذرد. نيکوکاران به آساني از روي آن مي گذرند و از کشور جاوداني و کاخ پاک منشي و خانه راستي به بارگاه اهورامزدا در مي آيند. امّا بدکاران، بارنجي که از وجدان خود مي بينند، به ژرفاي آن رود سرازير مي شوند و به کلبه دروغ مي رسند. کساني که بدي و خوبي يکسان داشته باشند در برزخ (همستگان) جاي مي گيرند که سراي جاودانِ آرام و بي حرکت است.
در اوستا از شش فرشته به نام اَمشاسْپِندان يا مقدّسان فنا ناپذير (جاودانه نيکان) نام برده شده است. سِپِنتَ مينيو يا خرد پاک در رأس آنان است و عدد هفت کامل می شود. بعدها اهورامَزدا به جاي سِپِنتَ مينيو آمده است. اين فرشتگان به ترتيب اهميّت در دوسوي اهورامزدا قرار مي گيرند و عبارت اند از بهمن، ارديبهشت و شهريور، و در سوي چپ سِپندارمَذ، خرداد و اَمرداد. امشاسپِندان در واقع صفات اهورامَزدا هستند و انسان با پي روي و ستايش آنان خود را به کمال مينوي مي رساند. درگيتي (عالم مادي) امشاسپِندان نگهباني آسمان، زمين، گياه، آب و آتش و ديگر عناصر و آفريده هاي نيک و مفيد هستي را برعهده دارند. در برابر هريک از آن ها موجودي اهريمني به دشمني مشغول است که ديو خوانده مي شود. اهورمَزدا با گروه امشاسپِندان و ايزدان تشکيل پادشاهيي مينوي را مي دهد که نظم و ترتيبي بسيار سنجيده و محکم دارد. اعتقاد به اين شوکت و جلال آسماني و نظم و ترتيب خلل ناپذير را اساس تشکيل شاهنشاهي مقتدر هَخامَنِشي دانسته اند که توانست همه اقوام آريائي را گرد هم آورد و سرزمين هاي گسترده اي را به زير نگين خود کشد.
دين زَرتُشت درآغاز تعليمات ساده اي داشت و مردم را به راستي و درستي و پاکي و تلاش براي آباداني و سازندگي مي خواند. امّا با گذشت زمان، اين معتقدات همراه رسوم و عادات و تشريفات خاصي شد و سرانجام به صورت آييني منظّم که فلسفه و مبادي کلامي بسيار عميقي داشت درآمد. ازدوران شاهنشاهي هَخامَنِشي، درسنگ نوشته ها، همواره از اهورامزدا با عنوان بُغ بزرگ يا خداي بزرگ ياد مي شد. در عصر ساسانيان علاوه بر اهورامَزدا، ميترا (ايزد مهر) و اناهيتا (ايزدبانوي آب) اهميّتي فوق العاده يافتند. در اين زمان اعتقاد براين بود که اهورامَزدا نگهباني جهان را همسان به اين دو ايزد واگذاشته است.
درمعتقدات زَرتُشتي، ايزدان ديگري نيز بسيار گرامي هستند و مورد ستايش و نيايش خاص قرار مي گيرند. ازجمله ايشان آذر، ايزد نگهبان آتش و سروش پيک آسماني و هاتف و دئنا یا فرشتهء دین وضمير انساني يا نداي وجدان را مي توان نام برد. نيايش آتش درآتشگاه هاي بزرگ چنان اهميّت داشته است که زَرتُشتيان را آتش پرست نيز خوانده اند. اين اعتقاد راسخ به عناصر چهارگانه، آتش، باد، آب و خاک انگيزه احترام به آنها شده است. حفظ محيط زيست و رعايت سلامت و پاکي انسان، براي زَرتُشتيان واجب اعتقادي است. موبَدان از ديرباز هنگام نزديک شدن به آتش مقدس، صورت خود را مي پوشانند تا نفس آنان موجب آلودگي آتش نشود. از ديگر آداب نيايش زَرتُشتي، نوشيدن و نثار نوشابه مقدس و مستي آور هوم است که با ترتيب خاص و بوسيله روحانيان از شيره گياهي به همين نام گرفته مي شود.
بسياري از معتقدات و آداب دين زَرتُشت درگذر زمان به اديان و فرهنگ هاي ديگر راه يافته و با تغييراتي برجاي مانده است، از آن جمله اعتقاد به ظهور نجات دهنده اي که عدل را در جهان خواهد گسترد و پليدي و بدکاري و ستم را نابود خواهد کرد.

آئین مهر
با وجود گسترش دين زَرتُشت در شاهنشاهي هَخامَنِشي، معتقدات ديرين آريايي و پرستش مظاهر طبيعت تا زماني دراز بين طوايف آريايي ساکن مشرق ايران جايي بزرگ داشت. پارت ها، مِهر (ميترا)، خداي آفتاب تابان و ايزد روشنائي و فروغ جاوداني، را ستايش مي کردند و براساس افسانه هاي مربوط بدان، آييني با معتقدات و آداب و رسوم و تشريفات خاص داشتند. مراسم نيايش مِهر با ترتيبات خاص در اعماق غارهاي تاريک انجام مي گرفت، زيرا بنا بر افسانه، مِهر که خود از شکاف کوه زاده شد، با ضربه دشنه بر سنگ خارا، چشمه جوشان آب را جاري کرد و پس از مبارزه اي سخت ب رگاو وحشي پيروزي يافت و مراسم قرباني گاو در غارصورت مي گرفت و در آن نمايندگان هفت طبقه روحاني، با صورتک هايي که رمز مقام ديني آنان بود، حضور داشتند. اين هفت طبقه نمودار مراحلي بود که جوان نوآموز آيين مهر بايد، با اطاعت و انضباط کامل و تحمل سختي و مشقت بسيار، طي کند تا به مرحله کمالکه مقام پير است برسد.
بنا برافسانه مِهر، گردونه زمان، که ايزدمِهر (خداي خورشيد) آن را مي راند، با چهار اسب که مظاهر آتش، باد، آب و خاک اند حرکتي دايره وار پيرامون جهان هستي دارد. آتش اسب بيروني اين حرکت دوّار است. در آخر زمان دَم سوزان اسب بيروني همه هستي را ذوب خواهد کرد. از ميان آتش، تنها پاکان، راستگويان و دلاوران راست کردار برجاي خواهند ماند. بدين ترتيب ايزدمهر داور روز پسين و پاک کننده هستي از همه دروغ ها، بد عهدي ها و پليدي هاست. جنبه هايي از افسانهء مهر درمعتقدات شاخه اي از دين زَرتُشت که در زمان ساسانيان پديد آمد، وارد شده است. زُروانيه که در تاريخ معتقدات بعد از اسلام درمباحث کلامي از آن ها به نام دَهريه و پيروان زُروان ياد شده، هستي را زاده زمان و خداي آن زُروان مي دانند که به صورت موجودي نرينه-مادينه با سر شير و دهاني گشوده و خون آلود تصوير مي شده است.
معتقدات زُرواني نيز همچون آيين مهر از پرستش عناصر طبيعت متأثر بوده که جنبه فلسفي پذيرفته و به صورت نظامي اعتقادي درآمده بود. پس از تشکيل شاهنشاهي اشکاني، پارت ها به تدريج زَرتُشتي شدند و به جمع آوري و تدوين اوستا پرداختند. ايشان نيز مانند هَخامَنِشيان پرستشگاه هايي براي سه بَغ بزرگ، اهورمَزدا، ميترا و اناهيتا مي ساختند و به ستايش و نثار قرباني براي ايشان مي پرداختند. آيين مِهر در سرودها و معتقدات زَرتُشتي و همچنين فرهنگ و ادب و اساطير ايراني تأثيري بسيارگذاشت. اين آيين به سپاهيان و برگزيدگان تعلّق داشت و از اخلاق و انضباطي بسيار دقيق برخوردار بود.
آيين مِهر، يا ميتراييسم، در زمان اشکانيان بوسيله اسيران رومي که به سرزمين خود باز گشتند در اروپا تا نواحي اطراف رودخانه هاي رُن و دانوب گسترش يافت و تا جزيره ايسلند رفت و در دربار امپراتوران و بين سپاهيان روم اعتباري فراوان به دست آورد. ميتراييسم تا پيش از رسميّت دين مسيح برجاي بود و بسياري از آداب و مراسم آن همچنان باقي ماند. مهمترين آثار معماري و مدارک مربوط به آيين مِهر در اروپا يافت شده است. امّا در فرهنگ ايران بعد از اسلام نيز نشانه هاي بسياري از معتقدات آن را مي توان يافت. نواختن نقاره در بامداد و نيمروز و غروب خورشيد، آداب زورخانه و صفات خاص جوانمردي و عيّاري، مراحل هفتگانه سير و سلوک صوفيانه و گذار از طبقات هفتگانه تا رسيدن به کمال درمعتقدات اسماعيليه و ريشه بسياري از مصطلحات و تعبيرهاي عارفانه شعر و ادب فارسي را بايد درخاطره هاي دور اين آيين جستجو کرد.

آيين مانی
ماني (277-216م) پيامبرايراني است که نفوذ افکارش بيش از يک هزارسال در خِطّه وسيعي از چين تا اروپاي مرکزي و شمال آفريقا حادثه آفريده. وي در آخرين سال هاي حکومت اشکانيان به دنيا آمد. پدرو مادرش احتمالاً از دودمان نجباي اشکاني و پيرو مذهب ماندايي ها يا صابئين بودند که پس از مهاجرت از فلسطين در دشت ميشان از نواحي خوزستان مي زيستند. صابئين یا ماندائی ها غسل تعميد مي يافتند و طريقه گُنوسي، مخلوط با عقايد بابِلي و ايراني، در معتقدات ايشان راه يافته بود.
ماني روز جلوس شاپور اوّل، دوّمين پادشاه ساساني، از راه آشنايي با برخي شاه زادگان و درباريان، به حضور شاه رسيد و کتاب خود شاپورگان را بدو تقديم داشت ومورد علاقه و احترام او قرار گرفت و ساليان دراز در مسافرت ها و جنگ ها همراه شاپور به نقاط مختلف سفر کرد. وی ظاهراً در مداواي بيماران نيز شهرت داشت، امّا چون از درمان فرزند شاه درماند مورد غضب وي قرار گرفت.
در زمان جانشينان شاپور، ماني سال ها در زندان بود و عاقبت به بدخواهي موبَدان بزرگ درباري، از جمله کَرتير، محاکمه و وحشيانه شکنجه و کشته شد. محکوميت ماني نتيجه قدرت فوق العاده اي بود که موبَدان زَرتُشتي، با پيوند دين و سياست در دوران ساسانيان، به دست آورده بودند. پيکر بي جان ماني سال ها بر دروازه جندي شاپور آويخته بود. اين دروازه را تا قرن ها بعد آن را دروازه ماني مي خواندند.
ماني با اديان زمان خويش آشنايي گسترده داشت و معتقداتش ترکيبي از عقايد مسيحي، زَرتُشتي و بودايي بود. وي اساس اديان را يکي مي دانست و بر جنبه هاي اخلاقي تأکيد بسيار داشت و رعايت احوال توده هاي محروم را لازم مي شمرد. از اين نظر حتي دشمنان ماني، چون سنت اگوستين، نيز به اخلاق والاي او شهادت داده اند. در دستورات اخلاقي ماني هرگونه حرص مال و جاه و شهرت زشت شمرده شده است. وي پيش آهنگ صلح و آشتي بود و به کار بردن جنگ افزار و جنگ آوري را جايز نمي دانست.
به باور مانَويان، زناشويي و داشتن فرزند اسير کردن دوباره نور در ظلمتِ مادّه و تن است. بنابراين، برگزيدگان مانَوي از ازدواج پرهيز داشتند. با اين همه زنان درجوامع مانَوي مورد احترام بسيار بودند. در تاريخ روم از زني به نام جوليا ياد مي شود که يکي از مبلّغان معروف ماني بود. وي در دربار امپراتور با شجاعت و زبان آوري تمام از عقايد خويش دفاع کرد و عاقبت چون ديگر مانَويان جان بر سر اعتقادات خود گذاشت.
مانَويان در شعائر ديني از تشريفات و تظاهرات دوري مي جستند و به قرباني و غسل و تعميد نيز اعتنا نداشتند. امّا هنر نزد ايشان بسيار گرامي بود. ماني مخترع خطّ جديدي مشتق ازخطّ سُرياني نيز بود و آثار خود را به اين خط مي نگاشت. افزون بر اين، وي معتقدات پيچيده خود را درباره دستگاه عظيم آفرينش که در مخيّله پرورده بود در کتابي به تصوير درآورد. اين کتاب اَرتَنگ يا اَرژَنگ ناميده مي شد و ازجهت زيبايي و رنگ آميزي مَثَل بود.
موسيقي نيز در دين ماني مقامي بزرگ داشته است. سرودهاي مذهبي و مجالس عمومي دعا و نيايش با موسيقي همراهي مي شد. به نظر مانَويان نماز و موسيقي دو هديه آسماني است و پرداختن به آن پاداش بزرگ دارد. در آثار متعدّدي که از مانَويان درچين، هند و ترکستان برجاي مانده نشانه هاي خطّ خوش، کاغذ نفيس و تزيينات صفحه و نقّاشي جلد با بيان شاعرانه و آهنگين و ديد هنرمندانه درآميخته است.
دين ماني درزمان خود او به وسيله مبلّغان به سراسر جهان متمدّن آن روزگار پراکنده شد. پس از کشته شدن ماني سرکوب مانَويان با شدّت و خشونت بسيار در داخل ايران دنبال گرديد، امّا درهمان زمان يکي از ملوک عرب حمايت آنان را به عهده گرفت و بسياري از مانويان فراري نزد او رفتند. حدوديک قرن پس از قتل ماني، در سوريه، مصر، آفريقاي شمالي تا اسپانيا و مملکت گال از حضور فعّال مانويان نشان بسيار برجاي بوده است. در قرن چهارم ميلادي، سنت آگوستين، که بعدها آثار او از جمله مهم ترين نوشته ها در دفاع از مسيحيت به حساب آمد، به مدّت نه سال مانَوي شد. در کتاب هاي معروف او شهر خدا و شهر دنيا، که در ردّ عقايد ماني نوشته شده، تأثير عقايد ماني آشکار است. اهميّت و نفوذ مانَويان دراين قرن در رم، مرکز پاپ، به درجهاي بود که کنستانتين، امپراتور روم در سال 326م برضدّ اهل بدعت (مانَويان) فرماني صادر کرد و درسال 372م والنتاين حقوق اجتماعي را ازمانَويان سلب کرد و براي برگزيدگان مانَوي حکم اعدام و تبعيد داد. امپراتور يوستينين درسال 520م، که مصادف با درگيري هاي شديد امپراتوران روم و شاهنشاهان ساساني بود، براي کليه مانَويان حکم اعدام صادر کرد زيرا به عنوان عناصر طرفدار ايران موجب هراس دربار امپراتوران روم بودند. در همين اوان مانَويان در ايران نيز مورد شکنجه و آزار قرار مي گرفتند.
دين ماني در اواخر قرن هفتم ميلادي به چين راه يافت. درسده دهم ميلادي رياست مذهبي مانَويان از بابِل به سمرقند منتقل شد، از راه جامعه هاي سرّي و پنهاني منتشر و هم رديف با عقايد تائو و بودا پيروان بسيار يافت. بعد از اسلام، در زمان خلفاي اُموي و عبّاسي، کشتار مانويان بارها صورت گرفت. دراين زمان ايشان را زَنديق يا زَنديک مي گفتند. نوشته هاي بسيار در ردّ عقايد آنان برجاي مانده است. با اين همه شماري قابل ملاحظه از ايرانيان نامي دربار خلفا مانَوي بودند يا ايشان را به داشتن اين عقايد متّهَم مي کردند. ابن مُقَفَّع، مترجم و نويسنده بزرگ دربار اُموي و اوايل دوره عبّاسي از مشهورترين آن هاست. انديشه هاي حسين بن منصور حلاّج نيز شباهت هاي آشکار با عقايد مانَويان دارد. درقرن چهاردهم ميلادي، جنگ هاي صليبي برضد کاتارها که شعبه اي از پيروان ماني بودند در اروپا به کشتار وحشيانه مردمي انجاميد که مرگ را، همچون زَندیق(زندیک)های ايراني در دوران خلافت عبّاسي با سکوت و سکون پذيرا مي شدند. بدين ترتيب دين ماني کمابيش هزار تا هزارو دويست سال دوام کرد و بر بسياري از رويدادهاي اجتماعي دوران خود اثر گذاشت. مزدک نيز معتقدات اقتصادي و اجتماعي خودرا از مانَويت گرفت و در اروپا، تا قرن هاي دوازدهم و سيزدهم، بسياري از شورش هايي را که عليه مالکان بزرگ و کليسا رخ مي داد متأثّر از عقايد مانويان مي دانستند.

فرقه های اسلامی
با رحلت پيامبر اکرم، جامعه اسلامي که در سراسر شبه جزيره عربستان گسترده بود، ناگهان دستخوش تفرقه شديد شد. هنوز کفن و دفن انجام نگرفته بود که ميان مهاجران و انصار يعني اصحابي که از مکّه به مدينه هجرت کرده بودند با ساکنان اصلي مدينه، بر سرجانشيني جدال آغاز شد. اين اختلاف با بيعت با ابوبکر، که در هجرت همراه پيامبر بود، آرام گرفت. امّا چند تن از نزديکترين صَحابه، از جمله سلمان فارسي و ابوذرغفّاري، علي(ع) پسر عم و داماد پيامبر را جانشين برحق مي شناختند. با آن که علي(ع) براي جلوگيري از تفرقه باخلافت ابوبَکر و عُمَر و عُثمان موافقت کرد، امّا معتقدان به جانشيني وي به نام شيعيان (پيروان) علي(ع) از همان زمان مشخّص شدند.
در زمان خليفه سوّم، با گسترش فتوحات اسلام و سيل غنايم و فرصت يافتن بزرگان قريش، به تدريج اوضاع جامعه از آن سادگي و تقوي و عدالت که در زمان پيامبر(ص) و تا اندازه اي در روزگار خلافت ابوبَکر و عُمر وجود داشت، تغيير کرد. پس ازکشته شدن عُثمان که بر اثر نارضايي مسلمانان و شورش جمعي صورت گرفت، همگي با علي(ع) بيعت کردند. امّا در زمان خلافت وي جنگ هاي داخلي شدّت گرفت. درجنگ جَمَل، عايشه همسر پيامبر(ص) و دختر ابوبَکر، سپاهيان را به مخالفت با علي(ع) تشويق مي کرد و در جنگ صَفّين، معاويه که از سران سابق قريش بود درمقابل علي(ع) صف آراست.
بدين ترتيب، درکمتر از سي سال پس از رحلت پيامبر(ص)خلافت اسلامي به حکومت موروثي و پُر تجمّل اُموي بدل شد که، برخلاف تعليمات برابري و برادري اسلامي، بر نژاد و تبار و قبيله خود تأکيد داشت و نه تنها مسلمانان سرزمين هاي مغلوب، بلکه ديگر اعراب را نيز به چيزي نمي شمرد. با اين همه، از آن جا که خلفا مشروعيت خود را از دين محمد(ص) و تعاليم آن داشتند ناچار با توسّل به قرآن کريم و احاديثي که از پيامبر به وسيله راويان نقل مي شد، درصدد اثبات حقّانيت خود برمي آمدند. مخالفان نيز از همين طريق به بحث و گفتگو مي پرداختند و براي مبارزه و قيام خود مبنايي اعتقادي و اسلامي مي جستند. در نتيجه در قرن هاي اوّل و دوّم هجري/ هفتم و هشتم ميلادي بحث هاي مهمّي درباره مسائلي چون صفات خدا، ايمان، گناه، جبر و اختيار درگرفت و فرقه هاي متعدّد پديد آمد. اگرچه اصل اختلاف آنان درمسأله جانشيني و ويژگي هاي حکومت و خلافت اسلامي بود، امّا همين کشمکش ها به پيدايش ديدگاه هاي متفاوت در اصول اعتقادات و روابط انسان و خدا و مسائل فقهي نيز انجاميد.
دراين کشمکش ها و اختلافات مذهبي ايرانيان نه تنها بي طرف نماندند، بلکه هم در مبارزات و هم در مباحث کلامي و فقهي سهمي بزرگ و تعيين کننده داشتند. مهمترين مراکز پيدايش و رشد افکار و آراء مذهبي در سه قرن اوّل اسلامي، بغداد و بصره بود يعني در جايي که اکثر ساکنانش ايراني بودند و به واسطه موقع خاص، محل برخورد افکار و عقايد ملل گوناگون بود. خراسان و نواحي مرکزي ايران نيز از کانون هاي مهمّ پيدايش مذاهب جديد به شمار مي رفت. با اين تفاوت که ايجاد مذاهب دراين مناطق بيشتر رنگ سياسي داشت و به منظور مبارزه با خلافت اُموي و عبّاسي رواج مي يافت.
مهمترين فرقه هاي اسلامي که در تاريخ ايران اهميت يافته اند عبارتند از مذاهب اهل سنّت و جماعت، خَوارج، شيعه و شاخه هاي آن. اهل سنّت و جماعت که همواره اکثريت مسلمانان را تشکيل مي داده اند در موضوع جانشيني معتقد به انتخاب و اِجماع هستند. يعني بيعت عامه مسلمانان را مبناي انتخاب قرار مي دهند. خليفه درنظر اهل سنّت، تنها مأمور اجراي احکام قرآن و سنّت رسول است. اهل تسنّن در احکام فقهي پيرو يکي از چهار مذهب حَنبَلي، شافعي، حَنَفي و مالکي اند. درنيمه دوم قرن پنجم هجري/ يازدهم ميلادي، هنگامي که ترکان سلجوقي اختلافات مذهبي را دامن زدند، پيروان مذاهب مختلف اهل سنّت را نيز به جان يکديگر انداختند. هم اکنون در بين سنيّان ايران، پيروان هريک از اين چهار مذهب يافت مي شوند. مثلاً سنيّان کُردستان بيشتر شافعي مذهب اند و قبايل و عشاير ترکمان و بلوچ و سنيّان خراسان، که مرکز آنان خواف است، از مذهب حنفي پيروي مي کنند.
خَوارج آن دسته از طرفداران علي(ع) بودند که در جنگ صَفيّن به رأي حَکَمين (داوران دو طرف) اعتراض کردند و از لشکر کناره گرفتند و يکي از ايشان علي(ع) را به شهادت رساند. خَوارج در امر جانشيني معتقد به انتخاب بودند، امّا قريشي يا عرب بودن را شرط لازم نمي دانستند و مي گفتند هر شخص مسلمان از هر قوم و ملّت مي تواند به عنوان خليفه انتخاب شود. خَوارج که مردمي سختگير، شجاع و پاک اعتقاد بودند، در دوره اُمويان و اوايل خلافت عبّاسيان برضدّ آنان مي جنگيدند و سخت موجب هراس آنان بودند. يکي از دوشاخه مهمّ خَوارج بر قسمتي از عراق و فارس و کرمان مسلط شد. خَوارج در سيستان و خراسان دسته هاي بزرگي به مخالفت با خلفا تشکيل دادند و يکي از مهمترين عوامل تشکيل نخستين حکومت هاي محلّي ايراني در اين نواحي بودند. حمزة بن عبدالله خارجي (حمزة بن آذَرک شاري) که هارون الرشيد را به خراسان کشيد از آن جمله است. خَوارج حدود قرن چهارم هجري به تدريج از ميان رفتند.

شيعيان
شيعيان پي روان علي(ع)هستند و معتقدند که رسول اکرم(ص) هنگام حَجّة الوِداع در غدير خُم، علي(ع) را در حضور عده اي از اَصحاب به امامت و ولايت و خلافت خويش منصوب فرمود. بنابراين خلافت انتخابي ابوبکر خلاف نصّ است. شيعيان، برخلاف اهل سنّت و جماعت که خليفه را تنها مأمور اجراي احکام قرآن و سنّت رسول مي دانند، معتقدند که امامت مانند نُبُوَّت امري الهي و از ارکان دين اسلام است. علي(ع) و جانشينان او برگزيده رسول خدا و مُطلّع بر غيب و وارث علوم نبي و معصوم از گناه و خطا هستند. ايشان با علم الهي بر اسرار آفرينش آگاهي دارند و محکمات و متشابهات کلام خدا را مي دانند. تنها احاديثي که ازطريق ايشان روايت شود صحّت و اعتبار کامل دارد و هرکس که با آنان مخالفت کند با خدا مخالفت کرده و همچون کافران و منافقان مستحقّ آتش جهنم است.
شيعيان با اين معتقدات اصولي در طي تاريخ اسلام اقليتي را تشکيل دادند که پيوسته با خلافت رسمي درمبارزه و جدال بود. با آن که علي(ع) و شماري از نخستين شيعيان او بنا بر مصلحت اسلام با ابوبَکر و عُمر و عُثمان بيعت کردند، امّا فاصله گرفتن روز افزون خلفا از تعليمات پيغمبر به نارضايي در جامعه اسلام مي افزود و همين امر تا بدان جا کشيد که معاويه خلافت را به خاندان خود انتقال داد. از آن پس خلافت به رياست دنيايي تغيير شکل يافت و بدکاري ها و رفتار خلاف شرع اُمويان به حديّ بي پرده صورت مي گرفت که بيشتر اهل سنّت و جماعت نيز ناچار آنان را از چهار خليفه اوّل، که خلفاي راشدين ناميده مي شدند، جدا کردند.
بدين ترتيب، شيعه به خصوص پس از رودررويي لشکر مُعاويه با حسين بن علي(ع) و ياران او در دشت کربلا، روز بروز بيشتر متشکّل شدند و به صورت هاي مختلف بيزاري خود را از دستگاه خلافت رسمي که آن را غاصب مي دانستند آشکار کردند.
ايرانيان مسلمان از آغاز در امر جانشيني جانب علي(ع) را گرفتند و حمايت ايشان موجب شد که در زمان آن حضرت مرکز خلافت به کوفه انتقال يابد. گرايش ايرانيان به تشيّع هم از آغاز دلايل بارزي داشت. از جمله آن که اصولاً پذيرش اسلام از طرف آنان به دليل صداي برابري و برادري اين ايمان جديد بود که سدهاي محکم طبقات جامعه ساساني را در هم مي شکست و نظمي نو را نويد مي داد. اين آرزو با تشکيل خلافت اُموي برباد رفته مي نمود، حال آن که روش حضرت علي(ع) در دوران کوتاه خلافت جز آن بود. از سوي ديگر، ايرانيان با وجود قبول اسلام از حکومت و سيادت عرب ناخشنود بودند و، با کينه اي که به ويژه از خليفه دوّم به واسطه فتح ايران در دل مي پروراندند، هر فرصتي را براي انتقام غنيمت مي شمردند.
به اين ترتيب، تشيّع در واقع نه يک فرقه اسلامي که يک جريان موازي با خلافت رسمي مسلمانان است و درطول تاريخ همواره به صورتي فعّال و مؤثّر هم در ايجاد مکاتب و مباحث مهمّ کلامي و اعتقادي سهم بزرگي داشته و هم در جريانات سياسي و برخوردهاي مهمّ نظامي رو در روي خلافت اُموي و عبّاسي قرار گرفته است.


3) رسانه های گروهی

لیست و آدرس روزنامه های ایران
روزنامه اطلاعات www.ettelaat.com
روزنامه اسرار  www.asrarnews.com
روزنامه ابرار  www.abrarnews.com
روزنامه ابتکار  www.ebtekar.net
روزنامه صبح اقتصاد  www.sobh-e-eghtesad.com
روزنامه آفتاب یزد  www.aftabyazd.com
روزنامه خبر  www.khabaronline.ir
روزنامه حمایت  www.hemayat.net
روزنامه جوان  www.javannewspaper.com
روزنامه جمهوری اسلامی www.jomhourieslami.com
روزنامه جام جم  www.jamejamdaily.net
روزنامه توسعه  www.tosehnews.com
روزنامه ایران  www.iran-newspaper.com
روزنامه قدس  www.qudsdaily.com
روزنامه فرهنگ آشتی  www.ashtidaily.com
روزنامه عصر اقتصاد  www.asrdaily.com
روزنامه رسالت  www.resalat-news.com
روزنامه خراسان  www.khorasannews.com
روزنامه تهران تایمز  www.tehrantimes.com
روزنامه ایران دیلی  www.iran-daily.com
روزنامه الوفاق  www.al-vefagh.com
روزنامه هموطن سلام  www.hamvatansalam.com
روزنامه همشهری  www.hamshahri.net
روزنامه همبستگی  www.hambastegidaily.com
روزنامه مردم سالاری  www.mardomdalari.com
روزنامه کیهان  www.kayhannews.com
روزنامه نود  www.navad.net
روزنامه خبر ورزشی  www.khabars.net
روزنامه جهان فوتبال www.jahanefootball.net
روزنامه پارس جوان  www.pasejavan.ir
روزنامه ایران ورزشی  www.iran-varzeshi.com
روزنامه افتخار  www.eftekharnews.com
روزنامه ابرار ورزشی  www.abrarnews.com
روزنامه دنیای اقتصاد  www.donya-e-eqtesad.com
روزنامه حیات نو اقتصادی  www.hayateno.org
روزنامه جهان صنعت  www.jahanesanat.com
روزنامه جهان اقتصاد  www.jahaneghtesad.com
روزنامه پول  www.pool-newspaper.com
روزنامه اقتصاد پویا  www.eghtesadpooya.com
روزنامه آسیا  www.asianews.ir
روزنامه ابرار اقتصادی www.abrarnews.com


4) مراکز علمی

                                                          
                                                                          
        دانشگاه تهران 
دانشگاه های ایران
دانشگاه آزاد اسلامي
دانشکده تربيت دبير فنی شريعتی تهران
دانشكده بهداشت و انستيتو تحقيقات بهداشتي
دانشكده تكنولوژي هواپيمايي كشور
دانشكده روابط بين الملل وزارت خارجه
دانشكده صنعت آب و برق شهيد عباسپور
دانشكده علوم پزشكي فسا
دانشكده مهندسي مكانيك صنعتي شريف
دانشگاه آزاد اسلامي منطقه يك
دانشگاه آزاد اسلامي واحد اراك
دانشگاه آزاد اسلامي واحد تهران جنوب
دانشگاه آزاد اسلامي واحد نجف آباد
دانشگاه آزاد اسلامي واحد خوراسگان
دانشگاه آزاد اسلامي واحد رودهن
دانشگاه آزاد اسلامي واحد زنجان
دانشگاه آزاد اسلامي واحد علوم پزشكي تهران
دانشگاه آزاد اسلامي واحد قم
دانشگاه آزاد اسلامي واحد كرج
دانشگاه آزاد واحد تهران شمال
دانشگاه آزاد واحد تهران مركزي
دانشگاه اروميه
دانشگاه اصفهان
دانشگاه الزهرا عليها سلام
دانشگاه امام حسين عليه السلام
دانشگاه امام صادق عليه السلام
دانشگاه بو علي سينا همدان
دانشگاه بيرجند
دانشگاه تبريز
دانشگاه تربيت مدرس
دانشگاه تربيت معلم سبزوار
دانشگاه تهران
دانشگاه تهران، دانشكده پزشكي، موسسه سرطان
دانشگاه رازي كرمانشاه
دانشگاه زنجان
دانشگاه سمنان
دانشگاه سيستان و بلوچستان
دانشگاه شاهرود
دانشگاه شهركرد
دانشگاه شهيد بهشتي
دانشگاه شهيد چمران اهواز
دانشگاه شيراز
دانشگاه صنعت نفت آبادان
دانشگاه صنعتي اصفهان
دانشگاه صنعتي امير كبير ( پلي تكنيك تهران )
دانشگاه صنعتي امير كبير ( پلي تكنيك تهران )
دانشگاه صنعتي خواجه نصير طوسي
دانشگاه صنعتي شريف
دانشگاه علامه طباطبايي ( ره )
دانشگاه علامه طباطبايي، دانشكده اقتصاد
دانشگاه علم و صنعت ايران
دانشگاه علم و صنعت ايران واحد اراك
دانشگاه علم و صنعت بهشهر
دانشگاه علوم بهزيستي و توانبخشي
دانشگاه علوم پزشكي اراك
دانشگاه علوم پزشكي اردبيل
دانشگاه علوم پزشكي اروميه
دانشگاه علوم پزشكي اصفهان
دانشگاه علوم پزشكي اهواز
دانشگاه علوم پزشكي ايران
دانشگاه علوم پزشكي ايران
دانشگاه علوم پزشكي بابل
دانشگاه علوم پزشكي بقيه الله
دانشگاه علوم پزشكي بيرجند
دانشگاه علوم پزشكي تبريز
دانشگاه علوم پزشكي تهران
دانشگاه علوم پزشكي زاهدان
دانشگاه علوم پزشكي زنجان
دانشگاه علوم پزشكي سمنان
دانشگاه علوم پزشكي شهيد بهشتي
دانشگاه علوم پزشكي شيراز
دانشگاه علوم پزشكي كاشان
دانشگاه علوم پزشكي كردستان
دانشگاه علوم پزشكي كرمان
دانشگاه علوم پزشكي كرمانشاه
دانشگاه علوم پزشكي گيلان
دانشگاه علوم پزشكي لرستان
دانشگاه علوم پزشكي مشهد
دانشگاه علوم پزشكي هرمزگان
دانشگاه علوم پزشكي همدان
دانشگاه علوم كشاورزي و منابع طبيعي گرگان
دانشگاه فردوسي مشهد
دانشگاه كاشان
دانشگاه گيلان
دانشگاه گيلان
دانشگاه مازندران
دانشگاه مازندران
دانشگاه مفيد
دانشگاه هنر
دانشگاه يزد
دانشگاه سهند تبريز


5) گردشگری

کشور ایران ، با دیرینه ای به قدمت تاریخ ، سرشار از جاذبه هایی است که آن را همچون نگینی در پهنه گیتی ، متمایز ساخته است. کشوری سرشار از دیدنی های طبیعی ، باستانی ، تاریخی ، زیارتی و تفریحی که به لطف یزدان پاک و همت ایرانمردان همیشه سرفراز در جهان جایگاه بالایی دارد.
ایران از نظر جاذبه های گردشگری
بر اساس گزارش سازمان جهانى جهانگردى، ايران رتبه دهم جاذبه‌هاى باستانى و تاريخى و رتبه‌ پنجم جاذبه‌هاى طبيعى را در جهان دارا است ولى با اين وجود تا به حال در جذب گردشگران خارجى موفق نبوده است.
ایران دارای هشت اثر ثبت شده در سازمان جهانی یونسکو می باشد که این آثار قطره ای کوچک در دریای بیکران جاذبه های گردشکری تاریخی ، تفریحی ، زیارتی ، فرهنگی و طبیعی هسنتد.

مکان های دیدنی و تاریخی استان خراسان رضوی


                                                        
                                                                            حرم امام رضا (ع)

استان خراسان رضوی یكی از مهم ترین قطب های گردشگری ایران است و از جاذبه های طبیعی و مكان های دیدنی مذهبی و تاریخی بسیار ارزشمندی برخودار است. مهم‌ترین اماكن دیدنی استان خراسان رضوی عبارت‌اند از: حرم مطهر حضرت امام رضا(ع) و مجموعه‌ی آستان قدس رضوی، مسجد گوهرشاد، مدرسه‌ی پریزاد، مدرسه‌ی دودر، بقعه‌ی خواجه ربیع، بقعه‌ی گنبد سبز، آرامگاه نادرشاه افشار، مصلای مشهد، طرقبه، شاندیز، پارك وكیل‌آباد، كوه سنگی، بندگلستان، خواجه اباصلت، خواجه مراد و مقبره‌ی گوهرتاج (در مشهد)، مسجد پامنار، آرامگاه ملاهادی سبزواری، مناره‌ی خسروگرد، رباط مهر، آرامگاه سیدحسن غزنوی و مسجد جامع (در سبزوار)، گنبد هارونیه و آرامگاه فردوسی (در توس)، كتبیه‌ی نادری، عمارت خورشید، ارغون‌شاه و مسجد كبود گنبد (در كلات نادری)، شهر عتیق، تپه بام و مدرسه‌ی عرضیه (در قوچان)، ‌آرامگاه شاه قاسم انوار و مقبره‌ی شیخ احمد جامی (در تربت جام)، برج كرات (در تایباد)، باغ گلشن (در طبس)، ارگ كلاه فرنگی، دریاچه‌ی گل بی‌بی و آرامگاه بابا لقمان (درسرخس)، قدمگاه رباط عباسی و آرامگاه‌های عطار، كمال‌الملك و خیام (در نیشابور)، برج علی‌آباد، مناره‌ی فیروزآباد، باغ مزار و آرامگاه مدرس (در كاشمر) و مقبره‌ی شیخ حیدر و مسجد ملك (در تربت حیدریه)، سنگ فیروزه، زعفران، ادویه و مهر و تسبیح از سوغاتی‌های استان خراسان رضوی است.

سوغاتی های شهرهای ایران



                                                                       
                                                                              


تهران

صنایع دستی رایج در استان تهران به سه دسته شهری، روستایی و عشایری تقسیم می‌شود. در صنایع دستی شهری، تولید در کارگاه‌های دایمی صورت می‌گیرد.
عمده‌ترین صنایع دستی استان تهران عبارتند از قلم زنی روی مس، خراطی، سبد بافی، خاتم کاری، شیشه گری، تراش و نقاشی روی شیشه، زیلو بافی، نقاشی چرم، قالی بافی و سفال‌گری، حصیربافی ، ورنی‌بافی ، دست‌بافی‌، چاپ‌ باتیک‌، جاجیم‌ و گلیم‌ بافی‌، رویه‌ پشتی‌، جوال‌، خورجین‌، رنگرزی‌ و ریسندگی.
مراکز مهم‌ خرید سوغاتی شهر تهران‌ عبارتند از مراکز خرید عتیقه‌ منوچهری‌، مراکز خرید صنایع‌ دستی‌- خیابان‌ طالقانی‌ و استاد نجات‌ اللهی‌، مرکز خرید فرش‌ - بازار بزرگ‌ و خیابان‌ فردوسی‌ و مرکز خرید کتاب‌ - روبروی‌ دانشگاه‌ تهران‌.

خراسان رضوی
با توجه به تنوع و رونق صنایع دستى و نیز حضور بارگاه حضرت رضا(ع) که تبرکى خاص به سوغاتى‌هاى مشهد داده است، خرید سوغات از مشهد براى هر مسافرى اهمیت خاصى دارد.
بازار رضا، از مهمترین مراکز خرید زوار به شمار می‌رود. این بازار در دو طبقه احداث شده است، در طبقه دوم آن کارگاه هاى کوچک صنایع دستى، طلاکارى، فیروزه تراشى و گلدوزى ایجاد شده است.
ترقبه و شاندیز نیز در سالیان اخیر به مرکز فروش صنایع دستى و خشکبار تبدیل شده‌اند.
قالى مخصوصا فرش کاشمر، انواع انگشتر و زینت آلات فیروزه وعقیق، انواع پوستین و مصنوعات سنگى از محصولات صنایع دستى خراسان هستند.
همچنین صنایع دستى کردهاى شمال خراسان مانند گلیم، خورجین، جوراب و شال نیز زیبایى خاص خورا دارا هستند.
معروفترین‌ سوغاتی‌های‌ استان‌ خراسان رضوی عبارتند از؛ زعفران، انواع فرش وگلیم، انواع محصولات ابریشمی، شعربافی، نمد، پشم ریسی، پیکره‌های سنگی، سنگ فیروزه، کارهای دستی سرامیکی و نی بافی. سایر محصولات دستی عبارتند از؛ گیوه، چاروق، کارهای چوبی و فلزی، نقاشی بر روی چرم، انواع مهر و تسبیح و بافته های مربوط به نشانه‌ها و پرچم های مذهبی.
عطریات؛ دکان های عطر فروشی در همه خیابان‌های اطراف حرم پراکنده‌اند. اما بیشتر آنان در بزرگترین بازار منطقه موسوم به بازار رضا متمرکزند.
عمده عطرها فله هستند و بنا به خواست مشتری در شیشه‌هایی با اندازه‌های گوناگون به فروش می‌رسند. عطرهای شب بو، رز، گل محمدی، گل یخ گل های یاس از آن جمله اند.
یکی دیگر از سوغات‌های شهر مشهد انواع نبات‌ها، نقل‌ها و شیرینی‌هاست. نبات‌های پخته شده بر دو نوع کلی تقسیم می‌شوند. نبات‌های کاسه و نبات‌های شاخه. در بعضی از این نبات‌ها برای خوش طعم و رنگ شدن از آب زعفران استفاده می‌کنند که به آن نبات زعفرانی می‌گویند. نقل‌ها نیز از گروه آبنبات ها به شمار می‌روند و در اندازه‌های گوناگون درست می‌شوند.
محیط روحانی حرم مطهر رضوی در دکان هایی نمود یافته است که در آن کالاهای مذهبی به فروش می‌رسد. تسبیح یکی دیگر از کالاهایی ست که همواره طرفداران بسیاری داشته است.
زعفران یکی از محصولات بسیار ارزشمند کشاورزی است که درآمد خالص سالیانه حاصل از آن زیاد و نیاز آن به آب کم است.
استان خراسان رضوی با تولید حدود 172 تن زعفران و سهم 75/5 درصدی از تولید این محصول، مقام اول را در کشور داراست.
خشکبار از آن جا که بسیاری از شهرستان‌های خراسان رضوی دارای محصولات باغی فراوانند. کشاورزان، بخشی از این محصول را به شکل خشکبار به بازارهای مشهد عرضه می کنند. برگه هلو، زردآلو، سیب و انواع آلوهای خشک، قیسی، کشمش از جمله این خشکبارها به شمار می آیند.
زرشک یکی دیگر از محصولات ارزشمند کشاورزی خراسان رضوی است که همچون زعفران در نواحی جنوبی و کم آب این استان به ثمر می رسد.
ادویه جات از سوغات خراسان رضوی می توان به بسته‌های ادویه‌ای اشاره کرد که در بسیاری از دکان‌های اطراف حرم به فروش می‌رسد. این بسته‌ها به ادویه هفت رنگ موسوم شده‌اند که شامل فلفل سیاه، قرمز، دارچین، زردچوبه، پودرسیر یا موسیر، سماق، گل پر و غیره می‌باشند.
انگشتر و زیورآلات در طبقه دوم بازار بزرگ رضا دکان های متعددی وجود دارد که صنعتگران بسیاری در آنها به کار ساخت انواع زیورآلات و انگشتر نقره سرگرمند.
پوستین دوزی شاندیز و قوچان در فاصله 36 کیلومتری مشهد، در شهر ییلاقی شاندیز و در شهر قوچان، استادکاران حاذق پوستین دوز به کار مشغولند و کالای خود را در دکان های فروش صنایع چرم و پوست متعددی که در شهر وجود دارد بفروش می‌رسانند

آذربایجان شرقی
آذربایجان شرقی با برخورداری از انواع گوناگون صنایع دستی و سوغات جزو استان‌های پرجاذبه به لحاظ سوغاتی به حساب می‌آید. سوغات این استان به دو دسته خوراکی‌ها و صنایع دستی تقسیم می‌شود.
در بخش صنایع دستی می‌توان به قالی‌های دستباف و تابلوفرش‌های نفیس و بی‌نظیر اساتید تبریزی اشاره کرد.
تابلوفرش‌های دستباف تبریز رنگ و نگاری خاص و برخاسته از مهارت و حساسیت بافندگان آن دارد. کمتر کسی است که به تبریز و آذربایجان شرقی سفر کند و سراغ بازار فرش فروشان را در بازار جهانی تبریز نگیرد.
نقره کاری یا حکاکی روی نقره تبریز از دیگر صنایع دستی این استان است که مورد استقبال اقشار مختلف جامعه قرار می گیرد.در کنار نقره کاری هنر دستی دیگری نیز به نام نقره کوبی در آذربایجان شرقی رواج دارد که در آن نقره با انجام سوراخکاری بر روی چوب و هسته میوه های مختلف در نقطه مورد نظر جاگذاری شده و سپس پرداخت زده می شود.
نقره سازی نیز از دیگر صنایع دستی وابسته به نقره است که ساخت زیورآلات، ظروف کاربردی و تزیینی، آینه و شمعدان و قاب عکس از جمله آثار تولیدی در این شاخه است.
همچنین چاپ کلاقه‌‌ای اسکو یا باتیک یکی از روش‌های چاپ روی پارچه است. محصولات چاپ کلاقه ‌ای شامل انواع روسری، لباس، رومیزی، شال گردن و تابلوهای دیواری است که اخیرا نیز مورد توجه دوستداران مد و طراحی داخلی منازل قرار گرفته است.
ورنی بافی اهر نیز که یکی از زیراندازهای سنتی این منطقه است و در منطقه اهر و ارسباران به صورت وسیعی توسط زنان عشایر بافته می شود می تواند یکی دیگر از ره آوردها و یا سوغات مسافران وارد شده به تبریز باشد.
ورنیهای پشمی، ورنی پشمی ابریشمی، ورنی کف ابریشم و ورنی ابریشم خالص انواعی از ورنی هستند که هرکدام بر حسب جنس خود طرح و بافت خاصی را دنبال می‌کند.
محصولات چرمین تبریز نیز از صنایع دستی این خطه است که از دیرباز شهره عام و خاص بوده و اکنون نیز مورد علاقه شیکپوشان است.
کیف، کفش، پوشاک و برخی اقلام خانگی محصولاتی است که از چرم تبریز دوخته می شود و به دلیل کیفیت عالی آن همواره به کشورهای اروپایی صادر شده است.
سبدبافی، سوزندوزی، سفالگری، معرقکاری، گلیم بافی و ساخت تابلوسنگهای باارزش نیز از دیگر صنایع دستی جذاب آذربایجان شرقی است که هرکدام در یکی از شهرستانهای این استان رواج داشته و مورد اقبال مسافران نیز واقع می شود.
در دسته خوراکیهای آذربایجان شرقی نیز بدون شک این استان یکی از استان‌های مستعد است که شیرینی‌ها و غذاهای آن در سراسر کشور مشهور می‌باشد.
قورابیه، نوقا، میانپر، لاتیقوم(راحت الحلقوم)، ریس، شیرینی کنجدی، سوجوق، باسلیق، شکلات تسبیحی، عسل و دوشاب در بخش خوراکیهای شیرین و نیز پنیر لیقوان، ترشی زغال اخته و آجیل تبریز در سایر ذائقه های می تواند سوغاتی خوبی برای مسافران این استان باشد.

آذربایجان‌غربی
فرش و گلیم آذربایجان‌غربی به سبب طرح و رنگ ثابت آن از امتیازات ویژه‌ای برخوردار است. طرح‌های شهرستان خوی و تکاب با عناوین (قباو ماهی) معروف می‌باشند در کنار این صنعت باید از صنایع کوزه‌گری و چرم‌سازی نام برد که به شکل‌های گوناگون به بازار عرضه می‌شوند.
ریزه‌کاری و نازک‌کاری چوب و تولیدات صنایع چوبی ارومیه از اقلام سوغاتی مهم این شهرستان می‌باشد. معرق کاری نیز از صنایع دستی مهم این استان است.
نقل بیدمشک، نقل گردویی پر مغز، نقل زعفرانی، نقل بادامی و نقل پسته‌ای از انواع نقل‌های تولیدی در ارومیه و اصلی‌ترین سوغات نقل بیدمشک است.
بیدمشک دارای خاصیت درمان کم خونی، سرگیجه و تقویت قلب است. عرق بیدمشک علاوه برخاصیت پزشکی برای تهیه شربت، شیرینی و خوشبو و خوش طعم کردن شربت‌های گوناگون مورد مصرف قرار می‌گیرد.
استفاده از عرق بیدمشک در تهیه نقل و شیرینی و شربت نیز به سبب عطر، طعم و بیش از همه خاصیت شفا بخشی آن در آذربایجان غربی متداول و در آن سوی مرزها نیز به عنوان سوغات خاص این دیار زبانزد عام و خاص است.
مهمترین سوغاتی‌های استان آذربایجان‌غربی عبارتند از صنایع چوبی، انواع قالی و بافته‌های دستی شامل گلیم، دستکش، شال گردن، کلاه و ...، عرقیات از جمله عرق بیدمشک، بادرنجبو، عرق نعناع، گلاب، انواع نقل، گردو و بیدمشک، حلوای گردو و حلوای هویج، انواع محصولات باغی و کشاورزی شامل انگور، سیب درختی، عسل، لبنیات، کشمش و ...

اصفهان
اصفهان را مهد صنایع دستى ایران نامیده‌اند. در دوره صفوى صنایع دستى در این شهر رونق خاصى یافت و هنر و مهارت استادان و هنرمندان بزرگ نسل به نسل و با روش استاد و شاگردى به زمان حال منتقل شده است.
اصفهان همیشه از مراکز مهم صنعت قلمزنی‌ ایران بوده‌ و هست و در حال حاضر بیشترین‌‌تعداد کارگاه‌های صنایع‌ دستی اصفهان را کارگاه‌های قلمزنی‌ مس‌ و برنج‌ تشکیل می‌دهند و ‌تعداد شاغلین این‌ رشته نسبت به‌ سایر رشته‌ها زیادتر است‌.
صنایع دستى این استان که جذب کننده هر مسافرى است عبارت است از
خاتم کارى، مینا کارى ، مینیاتور، قلمزنى، پارچه هاى قلمکار، پارچه هاى زرباف و آثار خوشنویسى. البته آثار هنرى دیگرى مانند منبت کارى، کاشى سازى،گچبرى و گره چینى و مشبک نیز در آثار تاریخى و بناهاى زیباى این شهر چشم نواز هر مسافرى است.
علاوه بر صنایع دستى، شیرینى گز و پولکى اصفهان و گلاب قمصر کاشان از سوغاتى‌هاى مشهور این استان است.

مرکزى
سوغات استان مرکزى انواع مواد خوراکى از جمله انار، انگور، لبنیات، کشمش، گردو، بادام، شیره انگور است و صنایع دستى مانند انواع فرش و قالیچه گلیم، معرق و گیوه است.
اهم‌ صنایع‌ دستی‌ استان‌ مرکزی عبارتند از فرش‌ ساروق‌، قالیچه‌، گلیم‌، جاجیم‌ و گیوه‌ که‌توسط‌ زنان‌ و دختران‌ عشایر و روستایی‌ بافته‌ می‌شوند. فرش‌ ساروق‌ یکی‌ از معروف‌ترین‌ فرش‌های‌ ایران‌ است‌. سوغاتی‌ تمامی‌ استان‌ مرکزی‌ نیز همان‌ محصولات‌ سنتی‌ و صنایع‌ دستی‌ است‌.
فرش‌های بافته دست هنرمندان استان مرکزی، ماندگارترین سوغات این استان و یادگاری از بزرگترین استان صنعتی کشور است.
استان مرکزی به رغم شهرت خود به عنوان استانی صنعتی، هنوز هم رنگ و بوی سنتی خود را حفظ کرده و مردم این دیار هنوز به بافت فرش و خلق آثار گرانبها در این زمینه مشغولند.
به جز فرش به عنوان تولید دستی و سوغات این استان می‌توان به دست بافت‌های دیگری، چون، گلیم، جاجیم، گبه و زیلو اشاره کرد که در نوع خود دارای کیفیت و زیبایی و اقبال مردمی برای خرید است.
انواع ظروف و لوازم سفال، صابون آشتیان، گل و گیاهان زینتی و حلوای محلات، ظروف مسی، وسائل کشاورزی، نمدمالی، پوشاک، فرش‌های نمدی، شالباف‌ها، گیوه دوزی و زیورآلات نیز از دیگر صنایع دستی و سوغات استان مرکزی است.

اردبیل
استان اردبیل سوغاتی‌های فراوانی دارد و معروف‌ترین آنها عبارتند از سرشیر، عسل، کره، حلوای سیاه، آبنبات، شیرینی‌های محلی و تخمه آفتابگردان.
صنایع دستی در استان اردبیل نیز زینت‌بخش کانون‌های فرهنگی و مسکونی بسیاری از هموطنان و حتی کشورهای جهان است.
انواع فرش، مسند، شال، ورنی، گلیم، جاجیم، اشیا سفالی، چوبی و فلزی و ... هنرمندانه همراه با نقش و نگارهای زیبا از جمله صنایع دستی استان اردبیل به حساب می‌آیند.

فارس
شهر شیراز محل آثار دوران کهن ایران، با داشتن خاتم‌کاری، طلاسازی، و نقره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کاری محل معتبری برای خرید سوغات این استان است.
خاتم این شهر بی‌نظیر است و ظرافت و هنر را در هر قطعهٔ ساخته‌‌شده می‌‌‌‌‌‌توان مشاهده کرد. قالی، گلیم و جاجیم عشایری استان فارس رنگ و بوی آمیختگی با طبیعت دارد و جزء سوغات‌های اصلی این استان به شمار می‌آید.
از دیگر سوغات‌های شهر شیراز می‌توان به آبلیمو، انار، انجیر، ترشی‌جات، چرم، حنا، خراطی، خرما، زعفران، سفیداب، سنگ‌تراشی، شیشه‌گری، بهار نارنج، ظروف سفالی، عرقیات، فلزکاری، کیسه حمام، گبه، کلوچه و مسقطی، نان یوخه، منبت‌کاری و نمد اشاره کرد.
ریسندگی، فلزکاری، خاتم کاری، قالی بافی، حصیربافی، منبت‌کاری، کنده کاری ظروف سفالی، گیوه دوزی، نمد مالی، خراطی، چرم سازی، سنگ تراشی و شیشه‌گری مهمترین محصول صادراتی استان فارس و سوغاتی خرما، انجیر، آبلیمو، مسقطی، قالی، گلیم، گبه، انواع ترشی‌جات، عرقیات، سفید آب، کیسه حمام، حنا، لارستان، همچنین انجیر و زعفران استهبان و انار مهارلو، مسقطی لارستان، سفیدآب صنایع دستی و گیوه استهبان خرمای جهرم و آبلیموی جهرم.

کهگیلویه و بویراحمد
دست بافته‌هاى عشایر استان مهمترین صنایع دستى استان را تشکیل می‌دهند. قالى میدهند . قالى، گبه، گلیم، گچمه (که ترکیبى از گلیم و قالى است) جاجیم و خورجین از جمله این دست بافته‌ها هستند که استفاده از رنگ‌هاى طبیعى و شاد به همراه نقوش از طبیعت آن را زیبا و دل انگیز می‌سازد.
انواع محصولات کشاورزى مانند گردو، عسل، روغن محلى، لبنیات، سیب، انگور نیز از جمله سوغات این استان به شمار مى‌آیند.

گلستان
محصولات صنایع دستى استان گلستان از طبیعت منطقه و نیازهاى خاص آن شکل گرفته است که برخى از آنها چون قالى ترکمنى در ایران بى نظیر است.
استان گلستان یکى از قطب‌هاى مهم تولید کننده فرش ترکمنى، قالیچه، پشتى، قارچین، گلیم، نمدبافى، گلدوزى، سوزن دوزى، ابریشم دوزى بر پارچه، زیور آلات ترکمنى، ساختن آلات موسیقى، سبد بافى، ریسندگى و بافندگى الیاف، پارچه بافى و تولید وسایل چوبى است.
از دیگرسوغاتى‌هاى این استان مى‌توان به شال و روسرى ترکمنى و خاویار اشاره کرد. از بهترین نقاط براى خرید صنایع دستى و سوغاتى بازار دائمى و قدیمى گرگان است که داخل بافت قدیمى شهر گرگان قرار دارد. همچنین بازارهاى روزهاى هفتگى نیز از مهمترین مراکز عرضه صنایع دستى وماهى هستند.

گیلان
صنایع دستى به ویژه صنایع دستى روستایى نوعى فعالیت اقتصادى است که آمیختگى شدید آن با سنت‌ها، عادات و بینش سازندگان و همچنین تاثیر محسوس محیط جغرافیایى در این صنعت موجب تمایز آن از فرآورده‌هاى دیگر مى‌شود.
در نقاط مختلف گیلان و با توجه به فرهنگ هر منطقه صنایع دستى خاصى رواج دارد از جمله سفالگرى در املش و روستاى جیرده شفت، شال بافى که ویژه تالش‌ها و گالش‌ها است. چوموش دوزى یا چارق دوزى که در ماسوله رایج است.
همچنین حصیر بافى و بامبو بافى، قالى و گلیم بافى و قلاب دوزى در مناطق مختلف استان رایج است.
صنایع چوبى استان و دست ساخت‌هاى هنرمندان گیلانى بسیار مورد علاقه گردشگران است که یکى از نمونه‌هاى زیباى کارهاى چوبى، صندوق‌هاى مخصوصى به نام بولاکى است.
از دیگر سوغاتى هاى این استان مى توان به کلوچه لاهیجان و فومن، زیتون رودبار و برنج آستانه اشرفیه و چاى لاهیجان اشاره کرد.

لرستان
با توجه به ترکیب جمعیتى عشایرى، روستایى و شهرى در استان لرستان و متناسب با نوع فعالیت آنها صنایع دستى نیز متفاوت و متمایز می‌باشد.
اکثر دست ساخته‌ها و بافته‌هاى عشایرى و روستایى استان، سیاه چادر، قالى، گلیم، چیت، جاجیم بافى و رنگرزى می‌باشد که بیشتر جهت مصرف داخلى تولید مى‌نمایند و صنایع دستى شهرى استان خراطى، ورشو سازى، نمد بافى، قالى بافى و گلیم بافى می‌باشد که عمده سوغاتى‌هاى استان لرستان را تشکیل می‌دهد.
عسل لرستان که از نظر مرغوبیت و ارزش غذایى در سطح بالایى می‌باشد یکى دیگر از محصولات سوغاتى این استان به شمار می‌رود.

همدان
مرکز صنایع دستى چرم این استان در شهر همدان قرار دارد. کیف، کفش، کمربند چرمى همدان از مرغوبیت و شهرت بالایى برخوردار است
از صنایع دستى رایج استان همدان، گیوه بافى است. گیوه، نوعى کفش نرم، سبک، مقاوم، خنک و ارزان قیمت است که رویه آن، از نخ پنبه‌اى تابیده شده و زیره آن، از چرم یا آجیده انتخاب مى‌شود.
بافت رویه این کفش عمدتا در روستاهاى نهاوند و روستاى آرتیمان در تویسرکان و بافت زیر آجیده در ملایر رایج است.
شهرستان تویسرکان یکى از قطب‌هاى تولید گردو در کشور بوده و گردوى آن از مرغوب ترین انواع گردو در جهان است.
از اواخر شهریورماه تا نیمه اول مهرماه هر سال درختان قطور و بلند گردو را با چوب‌هاى بلند گردو تکانى مى‌کنند که منظره آن دیدنى و بسیار جالب است.
صنعت سفالگرى و سرامیک سازى در شهر لالجین از توابع شهرستان بهار در 20 کیلومترى شهر همدان از رونق و شهرت بسزائى برخوردار است.

مازندران
گلیم بافى، جاجیم بافى، ظروف سفالى، ظروف و مجسمه هاى چوبى و نمدبافى از مهمترین صنایع دستى استان مازندران محسوب هستند که عمدتا در نواحى کوهستانى استان تولید و در سراسر منطقه عرضه می‌شوند.
در این میان محصولات چوبى و نمدبافى از شهرت بیشترى برخوردارند. برنج، مرکبات، مرباها و ترشیجات از مهمترین مواد غذایى هستند که بعنوان سوغاتى مازندران محسوب می‌شوند.

قزوین
سوزن دوزى، گلابتون دوزى، ساخت جعبه هاى آینه دار و حکاکى و قلمزنى از مهم ترین صنایع دستى استان هستند. فرش و سفال قزوین نیز معرف است. همچنین قزوین را پایتخت هنر خوشنویسى ایران نامیده‌اند.
انواع شیرینى بویژه باقلوا و محصولات باغى مانند بادام، پسته، فندق، انگور، کشمش، انار سنگان، سیب، زردآلو، ذغال اخته و... از دیگر سوغاتى هاى قزوین به شمار می‌رودند.

زنجان
صنایع دستى و سوغاتى هاى مهم زنجان عبارتند از انواع چاقو (قلم تراش، جیبى، دسته ملیله، کارد آشپزخانه و...) ملیله (انواع پایه هاى استکان، سینى، قاشق و چنگال غذا و چایخورى، کاسه، گلدان، قاب عکس و ...) چارق (نوعى کفش روفرشى بسیار زیباى زنانه) و فرش و گلیم دست بافت.
از کارهاى دستى بومى زنجان ساخت وسایل نقره اى و بندرت طلایى بصورت ملیله کارى است که در اوایل فقط در زنجان معمول بوده که در زمان رضاخان تعدادى از هنرمندان زنجانى به تهران و اصفهان کوچ کردند و این هنر ظریف را در آن شهرها رواج دادند.
از دیرباز در سراسر ایران هرگاه سخن از زنجان به میان آید نقش چاقوهاى آن در اذهان پدیدار می‌گردد و در بسیارى از سرزمینهاى دور و نزدیک چاقوهاى ظریف و با دوام زنجان معروف است. فرش، گلیم و جاجیم زنجان از معروفیت خاصى برخوردارند.
چارق دوزى یکى دیگر از هنرهاى دستى است که دستهاى ظریف هنرمندان زنجانى در تولیدشان مهارت ویژه اى دارند این چارقها مشخصا زنانه بوده و استفاده از آن جنبه تشریفاتى و تفننى دارد و مناسب ترین سوغات شهر محسوب می‌شود.

قم
فرش ابریشم دستباف قم از نفیس‌ترین صنایع دستى است که از نظر رنگ آمیزى و طرح و نقشه اصیل ایرانى و کیفیت طرفداران بسیارى دارد.
سفال و سرامیک؛ این هنر دستى، با سابقه دیرینه خود در طرح‌هاى خاص خود طرفداران زیادى در داخل و خارج از کشور دارد.
منبت کارى چوب؛ نقوش و طرح‌هاى زیبایى است که بر روى انواع میز و صندلى و صنایع چوبى کنده کارى مى گردد و این صنعت دستى در قم به دست استادکارانى بسیار ماهر و زبردست ساخته مى‌شود.
سوهان قم؛ نیز از بهترین شیرینى‌هاى محلى استان بوده که به ذائقه تمامى مردم دنیا خوشایند است.
این شیرینى از آرد، جوانه گندم، شکر، روغن، مغز پسته و بادام، هل و زعفران در دو نوع، لقمه اى و گل گرد تهیه مى شود.

کردستان
مهمترین صنایع دستى استان شامل فرش، گلیم، سجاده، نمد، نازک‌کارى، زیورآلات کردى و آلات موسیقى است. فرش سنندج در نوع خود بى‌نظیر است و فرش و گلیم بیجار نیز معروفیت خاصى دارد.
شاید بتوان گفت بعد از فرش، مهمترین سوغات استان صفحه شطرنج و سایر مصنوعات چوبى است که توسط هنرمندان حرفه‌اى این دیار ساخته و روانه بازار مى‌شود.

کرمان
قالى کرمان که از نظر بافت و طرح بسیار زیبا و منحصر به فرد است از مهمترین صنایع دستى کرمان و ایران است. پته دوزى نیز که نوعى سوزن دوزى است در کرمان رواج دارد.
پسته، انواع خشکبار، قوتو از جمله مهم‌ترین سوغاتى‌هاى کرمان است.

کرمانشاه
نمدمالى در مناطق روستایى و شهرى رایج است. قصرشیرین و اسلام آباد غرب و سرپل ذهاب مراکز عمده نمدمالى است.
گیوه کشى نیز در شهرها رواج دارد و گیوه هاى منطقه به واسطه سبکى، راحتى، خنکى، مقاومت و ارزانى معروف است.
گلیم بافى از دیگر صنایع دستى رایج است .بهترین نوع آن در هرسین بافته میشود که به هرسینى معروف است.
همچنین روغن کرمانشاهى و شیرینى کاک و نان برنجى از معروفترین سوغاتى هاى کرمانشاه هستند.


سمنان
از صنایع دستى رایج در استان مى توان به انواع جاجیم، قالى، گلیم، قالیچه، سفره‌هاى قلمکار، سفال سرامیک و نمد اشاره کرد. پسته دامغان نیز از بهترین سوغاتى‌هاى این استان است.

سیستان و بلوچستان

از جمله مهم ترین صنایع دستى این استان مى توان به حصیر بافب، سوزن دوزى و خامه دوزى و سفالگرى اشاره کرد.

بوشهر
شاخص ترین محصول صنایع دستى استان بوشهر گبه و گلیم صادراتى است که در مناطق وسیعى از شهرستان‌هاى استان رواج دارد.
مهمترین مراکز گبه بافى در استان بوشهر عبارتند از روستاهاى شول، کمالى، بهمنیارى، محمدصالحى، عباسى، فخرآورى، کلر و چهار روستایى از توابع شهرستان گناوه.
پس از آن باید از عباى شترى بوشهر نام برد که در نوع خود منحصر به فرد می‌باشد و امروزه به مقدار بسیار محدودى تولید میگردد.
گرگوربافى، حصیربافى، سفال و سرامیک از دیگر صنایع دستى استان بوشهر هستند.
محصولات دریایى(ماهى و میگو) و شیره خرما و ارده از سوغاتى این استان هستند.

چهارمحال و بختیارى
فرش و گلیم از صنایع دستی این استان است که مراکز اتراق عشایر و روستاهاى استان چهارمحال و بختیارى محل تولید گلیم وجاجیم است.
همچنین لبنیات و محصولات محلی نیز در این استان به وفور وجود دارد.

 

View this article in PDF format Print article
Other articles in this category
ایران در یک نگاه
جغرافیا
تاریخ
فرهنگ
اقتصاد
سیاست
نظامی
روابط بین الملل
روابط با آفریقا