در سال 1968 مسابقات المپیك در شهر مكزیكوسیتی برگزار شد. در آن سال مسابقه دوی ماراتن یكی از شگفت انگیزترین مسابقات دو در جهان بود.دوی ماراتن در تمام المپیكها مورد توجه همگان است و مدال طلایش گل سرسبد مدال های المپیك. این مسابقه به طور مستقیم در هر 5 قاره جهان پخش میشود. كیلومتر آخر مسابقه بود دوندگان رقابت حساس و نزدیكی با هم داشتند، نفس های آنها به شماره افتاده بود، زیرا آنها 42 كیلومتر و 195 متر مسافت را دویده بودند. دوندگان همچنان با گامهای بلند و منظم پیش میرفتند. چقدر این استقامت زیبا بود. هر بیننده ای دلش میخواست كه این اندازه استقامت و توان داشته باشد. دوندگان، قسمت آخر جاده را طی كردند و یكی پس از دیگری وارد استادیوم شدند. استادیوم مملو از تماشاچی بود و جمعیت با وارد شدن دوندگان، شروع به تشویق كردند. رقابت نفس گیر شده بود و دونده شماره ... چند قدمی جلوتر از بقیه بود. دونده ها تلاش میكردند تا زودتر به خط پایان برسند و بالاخره دونده شماره ... نوار خط پایان را پاره كرد. استادیوم سراپا تشویق شد. فلاش دوربین های خبرنگاران لحظه ای امان نمی داد و دونده های بعدی یكی یكی از خط پایان گذشتند و بعضی هاشان بلافاصله بعد از عبور از خط پایان چند قدم جلوتر از شدت خستگی روی زمین ولو شدند. اسامی و زمان های به دست آمده نفرات برتر از بلندگوها اعلام شد. نفر اول با زمان دو ساعت و ... در همین حال دوندگان دیگر از راه رسیدند و از خط پایان گذشتند. در طول مسابقه دوربین ها بارها نفراتی را نشان داد كه دویدند، از ادامه مسابقه منصرف شدند و از مسیر مسابقه بیرون آمدند. به نظر میرسید كه آخرین نفر هم از خط پایان رد شده است. داوران و مسوولین برگزاری میروند تا علائم مربوط به مسابقه ماراتن و خط پایان را جمع آوری كنند جمعیت هم آرام آرام استادیوم را ترك میكنند. اما...
بلند گوی استادیوم به داوران اعلام میكند كه خط پایان را ترك نكنند گزارش رسیده كه هنوز یك دونده دیگر باقی مانده. همه سر جای خود برمیگردند و انتظار رسیدن نفر آخر را میكشند. دوربین های مستقر در طول جاده تصویر او را به استادیوم مخابره میكنند. از روی شماره پیراهن او اسم او را می یابند
"جان استفن آكواری" است دونده سیاه پوست اهل تانزانیا، كه ظاهرا برایش مشكلی پیش آمده، لنگ میزد و پایش بانداژ شده بود. 20 كیلومتر تا خط پایان فاصله داشت و احتمال این كه از ادامه مسیر منصرف شود زیاد بود. نفس نفس میزد احساس درد در چهره اش نمایان بود لنگ لنگان و آرام می آمد ولی دست بردار نبود. چند لحظه مكث كرد و دوباره راه افتاد. چند نفر دور او را می گیرند تا از ادامه مسابقه منصرفش كنند ولی او با دست آنها را كنار می زند و به راه خود ادامه میدهد. داوران طبق مقررات حق ندارند قبل از عبور نفر آخر از خط پایان محل مسابقه را ترك كنند. جمعیت هم همان طور منتظر است و محل مسابقه را با وجود اعلام نتایج ترك نمی كند. جان هنوز مسیر مسابقه را ترك نكرده و با جدیت مسیر را ادامه میدهد. خبرنگاران بخش های مختلف وارد استادیوم شده اند و جمعیت هم به جای اینكه كم شود زیادتر میشود! جان استفن با دست های گره كرده و دندان های به هم فشرده و لنگ لنگان، اما استوار، همچنان به حركت خود به سوی خط پایان ادامه میدهد او هنوز چند كیلومتری با خط پایان فاصله دارد آیا او میتواند مسیر را به پایان برساند؟ خورشید در مكزیكوسیتی غروب میكند و هوا رو به تاریكی میرود.
بعد از گذشت مدتی طولانی، آخرین شركت كننده دوی ماراتن به استادیوم نزدیك میشود، با ورود او به استادیوم جمعیت از جا برمیخیزد چند نفر در گوشه ای از استادیوم شروع به تشویق میكنند و بعد انگار از آن نقطه موجی از كف زدن حركت میكند و تمام استادیوم را فرا میگیرد نمیدانید چه غوغایی برپا میشود. 40 یا 50 متر بیشتر تا خط پایان نمانده او نفس زنان می ایستد و خم میشود و دستش را روی ساق پاهایش میگذارد، پلك هایش را فشار می دهد نفس میگیرد و دوباره با سرعت بیشتری شروع به حركت میكند. شدت كف زدن جمعیت لحظه به لحظه بیشتر میشود خبرنگاران در خط پایان تجمع كرده اند وقتی نفرات اول از خط پایان گذشتند استادیوم اینقدر شور و هیجان نداشت. نزدیك و نزدیكتر میشود و از خط پایان میگذرد. خبرنگاران، به سوی او هجوم میبرند. نور پی در پی فلاش ها استادیوم را روشن كرده است انگار نه انگار كه دیگر شب شده بود. مربیان حوله ای بر دوشش می اندازند او كه دیگر توان ایستادن ندارد، می افتد.
آن شب مكزیكوسیتی و شاید تمام جهان از شوق حما سه جان، تا صبح نخوابید. جهانیان از او درس بزرگی آموختند و آن اصالت حركت، مستقل از نتیجه بود. او یك لحظه به این فكر نكرد كه نفر آخر است. به این فكر نكرد كه برای پیشگیری از تحمل نگاه تحقیرآمیز دیگران به خاطر آخر بودن میدان را خالی كند. او تصمیم گرفته بود كه این مسیر را طی كند، اصالت تصمیم او و استقامتش در اجرای تصمیمش باعث شد تا جهانیان به ارزش جدیدی توجه كنند ارزشی كه احترامی تحسین برانگیز به دنبال داشت. فردای مسابقه مشخص شد كه جان، از همان شروع مسابقه به زمین خورده و به شدت آسیب دیده است
او در پاسخ به سوال خبرنگاری كه پرسیده بود چرا با آن وضع و در حالی كه نفر آخر بودید از ادامه مسابقه منصرف نشدید؟ ابتدا فقط گفت: "برای شما قابل درك نیست!" و بعد در برابر اصرار خبرنگار ادامه داد: "مردم كشورم مرا 5000 مایل تا مكزیكوسیتی نفرستاده اند كه فقط مسابقه را شروع كنم، مرا فرستاده اند كه آن را به پایان برسانم".
جام جم آنلاين:
163 سال پيش در روز 26 ژوييه سال 1847 ميلادي كشور آفريقايي ليبريا رسما به استقلال دست يافت. به اين ترتيب ليبريا نخستين كشور آفريقايي بود كه از سوي قدرت هاي استعمارگر غربي استقلال آن به رسميت شناخته شد.
در سال 1816 ميلادي يك كشيش آمريكايي به نام رابرت فينلي موسسه اي را تحت عنوان موسسه استعماري تاسيس كرد كه هدف آن بازگرداندن برده هاي سياهپوست آزاد شده كه در ايالات شمالي آمريكا كه در آنها برده داري معمول نبود به قاره آفريقا بود.
او يك سرزمين كوچك در خليج گينه به نام كاپ مه سورادو را به مبلغ 300 دلار در سال اجاره كرد اما فقط يك بار اجاره آن را پرداخت. از سال 1821 ميلادي به ابتكار اين موسسه نخستين برده هاي سياهپوست آمريكايي در اين سرزمين مستقر شدند.
محل استقرار آنها به نام رئيس جمهور وقت آمريكا ، جيمز مونرو «مونروويا» نام گرفت كه امروز پايتخت كشور ليبريا است.
اندك اندك تعداد برده هاي سياهپوست آمريكايي كه در اين منطقه مستقر مي شدند به هزاران نفر رسيد و درگيري آنها با ساكنان بومي آغاز شد.
پس از استقلال ليبريا، آمريكايي هاي ليبريايي توانستند قدرت را در دست بگيرند. آنها علي رغم اين كه در اقليت بودند اكثريت جمعيت بومي را در جهت منافع شركت هاي آمريكايي توليد كائوچو فايرستون كه مالك كشتزارهاي درخت هوهآ بود به بيگاري كشيدند.
در عين حال، آمريكايي هاي ليبريايي از كمك هاي دولت آمريكا برخوردار بودند اما سرانجام قدرت دولت هاي آمريكايي هاي ليبريايي در سال 1980 ميلادي با كودتاي يك بومي ساموئل كانيون دوئه خاتمه پذيرفت. از آن پس هرج و مرج در ليبريا آغاز شد و جنگ هاي داخلي وحشتناكي كه همه ريشه در اختلاف قديمي ساكنان بومي با آمريكايي هاي ليبريايي داشتند، اين كشور كوچك را به خاك و خون كشيدند.
به اين ترتيب، در روز 26 ژوييه سال 1847 ميلادي كشور آفريقايي ليبريا كه بردگان سياهپوست آمريكايي در آن مستقر شده بودند به استقلال دست يافت.
منبع: جام جم آن لاين
استعمار پرتغال
جمهوری گینه بیسائو کشوری در آفریقا است که زمانی الگوی آفریقا برای توسعه بود این روزها در زمره فقیرترین کشورهای جهان قرار دارد. این کشور از شمال با سنگال و از جنوب و شرق با گینه همسایه است. در غرب این کشور اقیانوس اطلس قرار دارد.
زمانی گینه بیسائو به عنوان پادشاهی گابو بخشی از امپراتوری مالی بود. بخشهایی از این پادشاهی تا زمان استعمار پرتغالیها در قرن هجدهم باقی مانده بود. پرتغالیها در قرن 17 آغاز به تجارت برده در این کشور کردند. با وجود این که این کشور از نخستین مستعمرات پرتغال بود، بخشهای داخلی آن تا قرن 19 مورد اکتشاف قرار نگرفت. این کشور در زمان استعمار گینه پرتغال نام داشت و پس از استقلال در 24 سپتامبر 1973 نام پایتخت خود، بیسائو را به نام رسمی خود اضافه کرد تا از اشتباه گرفته شدن با جمهوری گینه جلوگیری کند.
سیاست در گینه بیسائو
رئیس جمهور در این کشور رئیس حکومت و نخست وزیر رئیس دولت است. رئیس جمهور برای دورهای پنج ساله با رای مردم انتخاب میشود. نخست وزیر را رئیس جمهور تعیین میکند. مجلس ملی این کشور 100 کرسی دارد. نمایندگان این مجلس با رای مردم برای دورهای چهار ساله انتخاب میشوند. قانون قضایی این کشور بر اساس قوانین فرانسه نگاشته شده است. سن قانونی در گینه بیسائو 18 سال است.
اقتصاد در گینه بیسائو
تولید ناخالص داخلی این کشور 901.2 میلیون دلار است و 480 هزار نفر نیروی کار آن را تشکیل میدهند که 82 درصد از آنان در بخش کشاورزی مشغول به کار هستند. نرخ تورم در سال 2002 میلادی در این کشور چهار درصد بود.
محصولات صادراتی گینه بیسائو شامل بادام هندی، میگو، بادامزمینی، خرما و الوار است که به کشورهای هند (76.1 درصد)، نیجریه (18.1 درصد) و ایتالیا (1.4 درصد) صادر میشود. محصولات وارداتی این کشور شامل مواد غذایی، ماشینآلات و تجهیزات حمل و نقل و محصولات پتروشیمی است که از کشورهای پرتغال (18.7 درصد)، سنگال (16.3 درصد)، ایتالیا (13 درصد) و پاکستان (4.5 درصد) وارد میشود.
مردم گینه بیسائو
جمعیت این کشور یک میلیون و 472 هزار و 780 نفر با میانگین سنی 19.1 سال است. امید به زندگی برای زنان در این کشور 49.04 سال و برای مردان 45.37 سال است. زبان رسمی این کشور پرتغالی است. 45 درصد از مردم آن مسلمان، پنج درصد مسیحی و بقیه پیرو ادیان بومی هستند.
ارتباطات در گینه بیسائو
در این کشور 10 هزار و 200 خط تلفن ثابت و 95 هزار خط تلفن همراه وجود دارد. گینه هیچ میزبان اینترنتی ندارد اما 37 هزار نفر در این کشور از اینترنت استفاده میکنند.
به نقل از آفران
«ولد محمد ولد عبدالعزيز» در سال 1956 ميلادي در شهر "اكجوجت" مركز ايالت "اينشيري" واقع در شمال موريتاني و در قبيله "اولاد بالسباع" به دنيا آمد. اين قبيله كه مساحت گسترده اي از سرزمين موريتاني را به خود اختصاص داده از شهر "مراكش" در جنوب كشور مراكش تا كرانه هاي رود سنگال در جنوب غربي موريتاني سكني گزيده است.
قبيله اولاد بالسباع از قبائل شرفاي ادريسيه و منتسب به «مولاي محمد بن ادريس الثاني بن ادريس الازهر» است كه به هفت شاخه تقسيم مي شود و عمده اين قبايل در مراكش زندگي مي كنند.
ولد عبد العزيز در سال 1977 ميلادي به ارتش موريتاني ملحق و در يك موسسه نظامي واقع در شهر مكناس مراكش به تحصيل پرداخت.
«معاويه ولدالطايع» رئيس جمهور اسبق موريتاني پس از تاسيس گارد رياست جمهوري، با اعطاي رياست اين مجموعه به ولد عبدالعزيز وي را در سلك ياران نزديك خود جاي داد.
گارد رياست جمهوري موريتاني موسوم به بازيپ (BASEP) قويترين و مجهزترين واحد ارتش موريتاني به شمار مي رود. كودتاي نافرجام «صالح ولد حننا» در ژوئن 2003 ميلادي عليه رئيس جمهور اسبق موريتاني «معاويه ولد الطايع»، با تلاش هاي ولدعبدالعزيز ناكام ماند و اين باعث ارتقاي رتبه وي به درجه سرهنگي شد.
در بحراني كه ولد الطايع در اثر تلاش براي سركوب مخالفان خود از اسلامگرايان و جنبش "پيشروان تغيير" به وجود آورد؛ ولد عبدالعزيز از درگيري با اسلامگرايان اجتناب نمود، اما جنبش پيشروان تغيير را به شدت سركوب كرده و در نهايت «صالح ولد حننا» رئيس اين جنبش را در اكتبر 2004 ميلادي بازداشت نمود.
با گذشت زمان، نفوذ «ولد عبدالعزيز» در زمينه هاي نظامي، سياسي و اقتصادي افزايش يافت، تا اينكه در ماه مي 2005 ميلادي سرهنگ ولد عبدالعزيز در ديداري محرمانه با «محمدولد الغزواني» رئيس سرويس هاي اطلاعاتي موريتاني تصميم به سرنگوني حكومت «ولد الطايع» گرفت.
عاملي كه سرهنگ ولد عبدالعزيز را در برنامه ريزي براي سرنگوني حكومت «ولد الطايع» مصمم تر مي كرد، تصميم معاويه ولدالطايع در ايجاد مبارزه اي تمام عيار عليه گروه هاي سلفي «تبليغ و جهاد» بود كه «ولد عبدالعزيز» قلباً تمايلي به سركوب مستقيم آنها در آن برهه از زمان نداشت. عامل ديگري كه عزم وي در سرنگوني دولت ولدالطايع را راسخ تر مي نمود، ترس وي از اقدامات ولدالطايع در حذف افسران نظامي بود، چرا كه ولدالطايع به دليل وحشت از كودتاي احتمالي افسران نظامي بسياري از آنها را از كار بركنار و يا سركوب كرده بود.
براي ديدن ادامه مطلب اينجا را كليك نماييد.
HTML clipboard
«ولد محمد ولد عبدالعزيز» در سال 1956 ميلادي در شهر "اكجوجت" مركز ايالت "اينشيري" واقع در شمال موريتاني و در قبيله "اولاد بالسباع" به دنيا آمد. اين قبيله كه مساحت گسترده اي از سرزمين موريتاني را به خود اختصاص داده از شهر "مراكش" در جنوب كشور مراكش تا كرانه هاي رود سنگال در جنوب غربي موريتاني سكني گزيده است.
قبيله اولاد بالسباع از قبائل شرفاي ادريسيه و منتسب به «مولاي محمد بن ادريس الثاني بن ادريس الازهر» است كه به هفت شاخه تقسيم مي شود و عمده اين قبايل در مراكش زندگي مي كنند.
ولد عبد العزيز در سال 1977 ميلادي به ارتش موريتاني ملحق و در يك موسسه نظامي واقع در شهر مكناس مراكش به تحصيل پرداخت.
«معاويه ولدالطايع» رئيس جمهور اسبق موريتاني پس از تاسيس گارد رياست جمهوري، با اعطاي رياست اين مجموعه به ولد عبدالعزيز وي را در سلك ياران نزديك خود جاي داد.
گارد رياست جمهوري موريتاني موسوم به بازيپ (BASEP) قويترين و مجهزترين واحد ارتش موريتاني به شمار مي رود. كودتاي نافرجام «صالح ولد حننا» در ژوئن 2003 ميلادي عليه رئيس جمهور اسبق موريتاني «معاويه ولد الطايع»، با تلاش هاي ولدعبدالعزيز ناكام ماند و اين باعث ارتقاي رتبه وي به درجه سرهنگي شد.
در بحراني كه ولد الطايع در اثر تلاش براي سركوب مخالفان خود از اسلامگرايان و جنبش "پيشروان تغيير" به وجود آورد؛ ولد عبدالعزيز از درگيري با اسلامگرايان اجتناب نمود، اما جنبش پيشروان تغيير را به شدت سركوب كرده و در نهايت «صالح ولد حننا» رئيس اين جنبش را در اكتبر 2004 ميلادي بازداشت نمود.
با گذشت زمان، نفوذ «ولد عبدالعزيز» در زمينه هاي نظامي، سياسي و اقتصادي افزايش يافت، تا اينكه در ماه مي 2005 ميلادي سرهنگ ولد عبدالعزيز در ديداري محرمانه با «محمدولد الغزواني» رئيس سرويس هاي اطلاعاتي موريتاني تصميم به سرنگوني حكومت «ولد الطايع» گرفت.
عاملي كه سرهنگ ولد عبدالعزيز را در برنامه ريزي براي سرنگوني حكومت «ولد الطايع» مصمم تر مي كرد، تصميم معاويه ولدالطايع در ايجاد مبارزه اي تمام عيار عليه گروه هاي سلفي «تبليغ و جهاد» بود كه «ولد عبدالعزيز» قلباً تمايلي به سركوب مستقيم آنها در آن برهه از زمان نداشت. عامل ديگري كه عزم وي در سرنگوني دولت ولدالطايع را راسخ تر مي نمود، ترس وي از اقدامات ولدالطايع در حذف افسران نظامي بود، چرا كه ولدالطايع به دليل وحشت از كودتاي احتمالي افسران نظامي بسياري از آنها را از كار بركنار و يا سركوب كرده بود.
جمهوري ماداگاسكار يكي از كشورهاي آفريقاي جنوبشرقي است.
اين جزيره در ميان اقيانوس هند واقع شده است. جزيره اصلي ماداگاسكار چهارمين جزيره بزرگ جهان است و موطن 5 درصد از حيات وحش جهان.
جزيره ماداگاسكار در حدود 80 ميليون سال پيش از شبه جزيره هند جدا شد و حدود 200 تا 500 سال پس از ميلاد اولين انسانها در آن ساكن شدند. اولين بار تاريخ مكتوب ماداگاسكار در قرن 7 ميلادي نوشته شد.
از اوايل قرن شانزدهم ميلادي كمكم پاي اروپاييها به اين جزيره زيبا باز شد. پرتغال اولين كشور اروپايي بود كه بر حسب اتفاق روابطي را با ماداگاسكار آغاز كرد. يكي از كشتيهاي پرتغالي از گروه كشتيهاي همراهش كه به هند ميرفتند جدا شد و به ماداگاسكار رسيد و از آن پس مراودات اين دو كشور آغاز شد.
فرانسه در سال 1883 به اين كشور حمله كرد و آن را تحت سلطه خود درآورد. در طول جنگ جهاني دوم نيروهاي نظامي ماداگاسكار به كشورهاي فرانسه، مراكش و سوريه فرستاده شدند.
ماداگاسکار از سال ۱۸۹۶ از جمله مستعمرات فرانسه بودهاست، این کشور در روز ۲۶ ژوئن ۱۹۶۰ به عنوان «جمهوری مالاگاسی» از فرانسه اعلام استقلال کرد، در ادامه و در سال ۱۹۷۵ نام این کشور به «جمهوری دموکراتیک ماداگاسکار» تغییر کرد
در سال ۱۹۵۷ غنا بهعنوان نخستين کشور مستقل آفريقاى سياه، خود را در تاريخ به ثبت رسانيد. در سال ۱۹۵۹ از سوى دولت انگليس زمان انتخابات در اتحاديه تعيين گرديد. و يک سال بعد هارولد مکميلان نخست وزير اين کشور از تغييرات سياسى سخن گفت. کائوندا براى اعتراض به سياستهاى بريتانيا مردم را به تحريم انتخابات فرا خواند. دولت انگليس در مقام مقابله کنگره ملى زامبيا را غيرقانونى اعلام کرد و پنجاه تن از رهبران آن از جمله کائوندا و کاپوپوه را دستگير و به نقاط دور افتاده تبعيد نمود. در اين ماجرا هزاران زامبيائى نيز دستگير و زندانى شدند. در ژوئن ۱۹۵۹ بهدنبال افزايش موج اعتراضات دوران تبعيد کائوندا خاتمه يافت و وى بلافاصله حزب استقلال ملى متحد (يونيپ) (United National Independence Party) را تشکيل داد و مبارزات سياسى خود را در شکل جديدى ادامه داد. نمايش قدرت زامبائىها در تحريم خريد کالاهاى سفيد پوستان به اوج خود رسيد. تحريمها که از اوايل دههٔ ۱۹۵۰ شروع شده بود در سال ۱۹۶۰ افزايش يافت . هدف اين تحريمها در درجهٔ اول قصابىها و آبجو فروشىها بود. در سال ۱۹۶۱ انگليس پيشنهاد تجديدنظر در قانون اساسى را نمود اما مردم زامبيا آن را رد کردند . در اکتبر ۱۹۶۲ دو حزب سياسى زامبيا (کنگره ملى آفريقا و حزب استقلال ملى متحد) براى تشکيل نخستن دولت سياهپوست متحد شدند و کنت کائوندا به نخست وزيرى برگزيده شد. در سال ۱۹۶۳ با ادامه مبارزات مردم اتحاديه آفريقاى مرکزى بدون سروصدا منحل شد. اين حادثه نويد بخش استقلال رودزياى شمالى يا زامبيا بود. بالاخره در تاريخ ۲۴ اکتبر ۱۹۶۴ دولت بريتانيا استقلال زامبيا را به رسميت شناخت و در همين سال کنت کائوندا به عنوان اولين رئيس جمهور انتخاب گرديد. اين دوره جمهورى اول زامبيا (First Republic ) نام نهاده شد.
بوتسوانا را مهد تمدن آفریقا لقب دادهاند. اولین قبیلهای که در بوتسوانای کنونی سکنی گزید، قبیلهٔ سان نام داشت، پس از آن، این منطقه به زیستگاه قوم تسوانا تبدیل شد که وجه تسميهٔ این کشور نیز به دلیل نام قوم تسواناست که در این منطقهٔ ساکن بودند. در سال ۱۸۲۰ قبایل زولو و در سال ۱۸۷۰ بوئرها به منطقهٔ بوتسوانا دست اندازی کردند و تا سال ۱۸۸۰ از مهمترین عوامل ناامنی منطقه بودند. در سال ۱۸۸۵ بوتسوانا به طورت تحت الحمایهٔ بریتانیا درآمد و «بچوانالند» نام گرفت. در سال ۱۹۶۱ بریتانیا به بوتسوانا قانون اساسی اعطا کرد که برگرفته از قوانین اساسی خود بریتانیا بود. بوتسوانا در سال ۱۹۶۵ دارای خودگردانی شد و یک سال بعد در ۳۰ سپتامبر ۱۹۶۶ از بریتانیا اعلام استقلال کرد.
به مناسبت روز آفريقا
در تاريخ 25 مي (4 خرداد) سال 1963 ميلادي، سران 32 كشور آفريقايي در آديس آبابا، پايتخت اتيوپي، گردهم آمده و توافقنامه اي را مبني بر ايجاد "سازمان وحدت آفريقا" امضا نمودند.
از آن تاريخ به بعد، اين روز به عنوان "روز آفريقا" در صفحه تقويم كشور هاي مختلف آفريقايي و ساير كشور هاي جهان ثبت گرديده است.
اگر چه در سال 2002 ميلادي اين سازمان به "اتحاديه آفريقا" تغيير نام يافت، اما روز آفريقا هم چنان اهميت خود را حفظ نموده است. به مناسبت "روز آفريقا"، در اكثر كشور هاي آفريقايي و حتي ساير كشور هاي جهان و همچنين سازمان ملل جشني به مناسبت آن برگزار مي شود.
در سال 2009 ميلادي، اجلاس اتحاديه آفريقا كه در ليبي برگزار شده بود، سال 2010 ميلادي را به نام "سال صلح و امنيت آفريقا" نام گذاري كرد.
با نگاهي به تحولات اين قاره در آستانه روز آفريقا و به بهانه نام گذاري اين سال به نام سال صلح و امنيت درخواهيم يافت كه اين قاره كماكان از مشكل عدم ثبات و صلح در برخي مناطق رنج مي برد.
در كشور ماداگاسكار كماكان بحران دولت انتقالي و كودتا تمامي روند امور در اين كشور را مختل ساخته و آينده اين كشور را مبهم نموده است.
كشور سومالي نيز كماكان با بحران جنگ داخلي روبروست. سودان نيز بعد از يك انتخابات نفس گير مي رود تا شاهد برگزاري همه پرسي استقلال جنوب و به نوعي جدايي و انشقاق در بزرگترين كشور اين قاره را نظاره كنيم.
در غرب آفريقا در كشور گينه نيز بعد از تحولات مربوط به كودتا اكنون اوضاع كمي آرام تر گرديده و در ماه آينده انتخابات رياست جمهوري در اين كشور برگزار خواهد گرديد.
در نگاه جزئي تر به مسايل اين قاره اين موضوع به ذهن متبادر مي گردد كه چه كساني مخالف آرامش و صلح در آفريقا مي باشند؟
كشور هاي غربي و در راس آنها ايالت متحده آمريكا با شعار هاي عوام فريبانه براي ايجاد امنيت و اهداء دموكراسي در كشور هاي آفريقايي فعاليت دارند. در اينجا اين سئوال مطرح مي شود كه آيا حضور آنها براي كشور هاي آفريقايي آرامش را به همراه آورده يا خود به نوعي عامل بحران و درگيري بوده اند؟
سؤالاتي از اين قبيل در كنار افزايش حضور نظاميان امريكايي در كشور هاي مختلف آفريقا و مانورهاي نظامي اين كشور به نوعي انسان را با دوگانگي سياست تغيير رييس جمهور جديد اين كشور (باراك اوباما) مواجه مي سازد.
البته با توجه به هوشياري و قضاوت وجدان های بیدار مردم آزاده آفریقا نسبت به عملکرد قدرت های غربی در اين قاره، اميد است كه آینده روشنی در پیش روي قاره آفريقا باشد.
كشور جمهوري اسلامي ايران نيز با رويكرد جديد به سمت آفريقا در حال حركت به سمت توسعه روابط در كشور هاي مختلف اين قاره از شمال تا جنوب و از غرب تا شرق اين قاره مي باشد.
بر اين اساس موسسه مطالعاتي و تحقيقاتي آفريقا و ايران (آفران) درصدد برآمد تا با حركت اصولي و علمي به بررسي و حل چالش ها و نقاط كور روابط بين دو ملت بزرگ ايران و آفريقا پرداخته و چراغي در پيش روي تصميم گيران عرصه اجرايي كشور روشن سازد.
حال با توجه به مناسبت روز آفريقا خرسنديم به تمامي دست اندركان عرصه آفريقا اين مژده را بدهيم كه موسسه آفران با راه اندازي چهار پايگاه اطلاع رساني، به شرح ذيل، در حال ارائه خدمت به شما عزيزان مي باشد:
* http://www.afran.ir
پايگاه اصلي اطلاع رساني موسسه كه اطلاعات كشور هاي آفريقايي و بسياري از مطالب ديگر در خصوص اين كشور ها در آن قابل مشاهده است.
* http://amin2010.com
در اين پايگاه كه يك پايگاه خبري است، تمامي اخبار مرتبط با آفريقا به صورت روزانه تغذيه شده و در اختيار عموم علاقه مندان قرار مي گيرد.
لازم به ذكر است كه دو پايگاه اطلاع رساني فوق الذكر به چهار زبان فارسي، انگليسي، فرانسه و عربي طراحي گرديده و در حال ارائه خدمات مي باشند.
موسسه در تكميل فعاليت هاي خود، وبلاگ هاي فارسي و انگليسي به آدرس هاي ذيل را نيز طراحي نموده است:
http://www.afranblog.com * (وبلاگ فارسي)
* http://www.abh.ir/blog (وبلاگ انگليسي)
همچنين خرسنديم تا اعلام نماييم كه اطلاعات تمامي كشور هاي آفريقا در قالب "شناسنامه كشور ها" بر روي پايگاه اصلي اطلاع رساني موسسه در حال بارگذاري بوده و به زودي تمامي علاقمندان قادر به تهيه مطالب مرتبط با كشور هاي آفريقايي در تمامي زمينه هاي فرهنگي، اقتصادي، سياسي، گردشگري و ساير موضوعات مورد علاقه خواهند بود.
موسسه آفران هنوز در ابتداي راه قرار دارد و دست ياري شما دوستان گرامي را براي تحقق هر چه بهتر اهداف مي فشارد. اميد است تا در پيمودن اين مسير طولاني در كنار ما بوده و موسسه آفران را از نظرات و پيشنهادت خود مطلع سازيد.
اميد به توسعه روابط ملت بزرگ ايران و آفريقا
موسسه آفران