-
admin
۱۳۸۹/۴/۲۶
| دفعات بازدید: 107
جزیره مایوت در شرق قاره آفریقا در كنار مجمع الجزایر كومور قرار گرفته و از لحاظ جغرافیایی می توان گفت كه این جزیره در شمال كانال موزامبیك، در اقیانوس هند قرار دارد.
این جزیره به همراه سه جزیره مجمع الجزایر كومور در سال 1843 میلادی به تصرف دولت فرانسه در آمده و در سال 1974 میلادی مردم این جزیره در رفراندومی كه برگزار گردید با حدود 64% آراء به باقی ماندن تحت تسلط دولت فرانسه رای مثبت دادند . در حالی كه سه جزیره دیگر از حاكمیت و استعمار فرانسه در سال 1975 میلادی خارج شدند.
دولت كومور در این سال ها تسلط فرانسه بر جزیره مایوت را مورد انتقاد قرار داده وبارها به شورای امنیت سازمان ملل در این خصوص شكایت نموده است.به عنوان نمونه در سال 1976میلادی دولت كومور به شورای امنیت در این خصوص شكایت نمود كه در جلسه رای گیری 11 عضو به جدایی مایوت از فرانسه رای دادند، اما فرانسه این رای را وتو نمود.
در سال 2009 میلادی مجدداً رفراندومی در این كشور برگزار گردید كه این بار در حدود 95% به عدم جدایی این جزیره از فرانسه رای مثبت دادند. این جزیره اكنون به عنوان 101 امین استان فرانسه و پنجمین استان این كشور در خارج از مرز های فرانسه شناخته شده است.
مساحت این جزیره در حدود 374 كیلومتر مربع بوده و در حدود 185 كیلومتر خط ساحلی دارد. آب و هوای این جزیره گرمسیری بوده و مرطوب می باشد. از ماه نوامبر تا ماه می فصول بارندگی در این جزیره بوده و مابین ماه های می تا نوامبر فصول خشك این جزیره می باشد.
جمعیت این جزیره در حدود 231 هزار نفر بوده و جمعیت 0 تا 14 سال در این كشور 45%، 15 تا 64 سال 53% و 64 سال به بالا در حدود 2% كل جمعیت را به خود اختصاص داده اند.
نرخ رشد جمعیت این جزیره در حدود 3% بوده و نرخ تولد مردم این جزیره در حدود 38 تولد در هزار نفر و نرخ مرگ 7 نفر در هر هزار نفر می باشد. سن امید به زندگی در بین مردم این جزیره در حدود 63 سال بوده و مردان در سن 60 سالگی و زنان در سن 65 سالگی به طور میانگین از دنیا می روند.
از لحاظ مذهبی 97% مردم این جزیره مسلمان بوده و 3 درصد مابقی مسیحیان كاتولیك می باشند. زبان مردم این كشور سواحیلی و فرانسه بوده و نرخ باسوادی در حدود 86% می باشد.
پایتخت جزیره شهر " مامودزو" بوده و كل جزیره به 17 بخش تقسیم می شود.
از لحاظ سیاسی قوای مختلف در این جزیره به صورت ذیل می باشد، رییس كشور رییس جمهور فرانسه بوده و رییس دولت به نمایندگی از رییس جمهور فرانسه و رییس شورای عمومی كشور مسوول كنترل امور جزیره می باشد.
رییس شورای عمومی كشور توسط نمایندگان عضو شورا برای یك دوره شش ساله تعیین می گردد. انتخابات بعدی در سال 2010 میلادی برگزار خواهد گردید.
شورای عمومی كشور كه اصطلاحاً قوه مقننه بوده دارای 19 عضو بوده كه توسط مردم برای یك دوره سه ساله انتخاب می شوند. انتخابات بعدی این شورا در سال 2011 میلادی برگزار خواهد گردید. از لحاظ قضایی نیز یك دادگاه عالی در كشور وجود دارد.
اقتصاد كشور بیشتر بر پایه كشاورزی تنظیم گردیده و علاوه بر آن ماهیگیری نیز بخشی از اقتصاد این جزیره را به خود اختصاص می دهد. این جزیره بیشتر محصولات غذایی خود را از فرانسه وارد می كند.
نرخ تولید ناخالص داخلی این جزیره در سال 2005 میلادی در حدود 953 میلیون دلار بوده است. نرخ بیكاری این جزیره در حدود 25% بوده و در حدود 50 هزار نفر از مردم جزیره در سن كار قرار دارند. محصولات كشاورزی تولیدی جزیره وانیل و قهوه می باشد.
این جزیره دارای 10 هزار خط تلفن ثابت و 48 هزار خط تلفن همراه بوده و دارای 3 ایستگاه تلویزیونی و رادیویی می باشد.
ادامه مطلب همراه با عكس هاي بيشتر در وبلاگ رهنما كسايي
-
admin
۱۳۸۹/۴/۲۲
| دفعات بازدید: 68
بافتهای مو آفریقایی اساس مشابه ای دارند ولی تنوع و شکلهایی که می توان با آن بر روی سر ایجاد کرد بسیار متفاوت است. کشورهای مختلف آفریقایی بافتهای متفاوت دارند به طوری که آرایش و بافت موی هر فرد نشان دهنده ی کشور یا قبیله ی فرد مورد نظر می باشد . مثلا بافت های کشور غنا با بافتهای سنگال و سودان و ... از نظر تنوع شکل متفاوت است ولی همانطور که در بالا اشاره شد اساس بافت آنها مشابه یکدیگر می باشد. اكثر آفریقایی ها موهای فر ضخیم دارند. این نوع مو هرگز بر روی شانه ها نمی افتند بلکه بر حسب بلندی یا کوتاهی هاله ای متراکم از مو بر روی سر ایجاد می کنند. جالب این حاست که همه ی بافتهای آفریقایی برای خواباندن مو بر روی سر است. اما با طرح ها و اشکال متفاوت بر روی سر طراحی می شود.
نحوه ی بافت آفریقایي:
مو را از فرق سر به دو قسمت تقسیم می کنیم. خط فرق باید از مرکز سر بگذرد. به موازات آن از سمت چپ یا راست فرق دیگری باز می کنید. در واقع یک مستطیل باریک از جلوی سر تا انتهای مرکز سر ( جایی که سر قوس به طرف پایین پیدا می کند) ایجاد کرده اید. هرچه این مستطیل ها باریک تر باشند بافت ایجاد شده قشنگ تر است. برای اینکه موی طرفین سر تداخل ایجاد نکند دو طرف این مستطیل را با کلیپس های برزگ مخصوص بافت ثابت کنید. ردیف های ایجاد شده باید کاملا صاف باشند در غیر این صورت از زیبایی آنها کاسته خواهد شد. بعد یک مربع کوچک از جلوی این مستطیل جدا می کنید. این مربع کوچک را به سه دسته تقسیم کنید و یک بافت ساده بزنید . بعد یک رج باریک مو از زیر این بافت ساده برمی داریم و به رشته ی وسط اضافه کرده و یک بافت ساده بزنید. بعد دوباره رج دیگر برداشته و به لایه ی وسط اضافه کرده ودوباره یک بافت ساده بزنید. این کار را آنقدر ادامه بدهید تا به مرکز سر و انتهای مستطیل برسید . هنگامی که به انتهای مستطیل رسیدید. می توانید بلندی مو را بطور کامل ببافید و انتهای بافت را با کش بافت ببندید. می توانید انتهای مستطیل را تا انتهای گردن ادامه داده و بلندی بافت را نیز ببافید یا می توانید موی پشت سر را بطور افشان رها کنید . آفریقایی ها معمولا انتهای مستطیل را تا گردن ادامه داده و می بافند چون موهای مجعد و ضخیم آنها در این حالت زیبا به نظر نمی رسد ولی برای کسانی که موی صاف و لخت دارند اگر موی پشت سر را افشان بگذارند نیز حالت قشنگی ایجاد می کند. بعد از اینکه بافت این مستطیل به پایان رسید. از سمت راست یا چپ این بافت فرق دیگری تا مرکز سر ، باز کنید و دوباره از جلوی مستطیل شروع به بافتن کنید تا به انتها برسید. همینطور تا به آخر یعنی دورتا دور سر با فرق هایی که ایجاد کرده اید بافته شود.
این بافت مانند بافتهای دیگر نیاز به تمرین فراوان دارد. بعد از اینکه دستهایتان در انجام این بافت مهارت لازم را پیدا کرد، می توانید فرق های سر را بطور مدل دار انتخاب کنید. یعنی می توانید به جای مستطیل ایجاد شده بر روی سر یک فرق زیگزاگ باریک ایجاد کنید. در زیر مدل زیگزاگ بافت آفریقایی نشان داده شده است یا می توانید بطور اریپ فرق ها را ایجاد کنید. که همه ی آنها زیبا هستند
بافت چهل گیس یا قیطانی:
این مدل بافت در کشور ما از قدیم رایج بوده ولی کاربرد آن بسیار کم و کمتر دیده شده است. احتمالا داستان حسن کچل و پری چهل گیسو برای گوشهای هر ایرانی آشناست ولی از آنجایی که این نوع مدل مو در بافتهای آفریقایی آموزش داده می شود و برای اینکه مجموعه ی کاملی داشته باشیم من نیز آن را در اینجا آموزش می دهم.
نحوه ی بافت چهل گیس:
از وسط سر فرق باز کنید. البته فرق وسط آموزش کلاسیک است شما می توانید فرقی را که همیشه با آن راحت هستید باز کنید. فرق کج ، فرق چپ، فرق راست، زیگزاگ و غیره ولی برای آموزش اولیه می گویم که فرق وسط باز کنید . بعد یک مربع کوچک از جلوی سر جدا کنید و بلندی موی این قسمت را تا انتها ببافید . همان بافت ساده ی کلاسیک . انتهای بافت را با کش بافت ثابت کنید . دوباره یک مربع کوچک از زیر این مربع جدا کنید و موی این قسمت را نیز تا انتها بافت ساده بزنید. در کل در این بافت بطور مربع مربع کار می کنیم . تا اینکه کل موی سر بافته شود.
توجه کنید: جلوی سر تا حدودی برای اینکه مو فرم ثابت بر روی سر داشته باشد از نوع بافت آفریقایی نوع اول بافته شده است (حدود دو تا سه سانت) ادامه ی بافت همان بافت ساده است .طول مو تا آخر بافته نشده بلکه بطور بسیار زیبا با بابلیس فر داده شده است.
در بافت زیر جلوی سر تا مرکز بطور اریپ از نوع بافت آفریقایی نوع یک بافته شده و موی پشت سر بطور چهل گیس بافته شده است . بسیار زیبا و شیک به نظر می رسد.
در مدل زیر پشت سر مانند مدل بافت کبری از انتهای گردن بافته شده و به مرکز سر رسیده است . مو ی جلوی سد نیز طبق راوال عادی بافته شده. این رشته ها در مرکز سر تجمع کرده می تواند دم اسبی یا بوکل های زیبا ایجاد کند.
به نقل از: http://arayeshgar.blogsky.com/1387/05/30/post-54/
-
admin
۱۳۸۹/۴/۱۶
| دفعات بازدید: 46
يهوديان به ويژه صهيونيسم همواره مي کوشيدند که خود را حاکم مطلق جهان بدانند. علاوه بر آن کاري ترين تير زهرآگين خود را از ديرباز در چله نگه داشته اند تا در فرصتي مناسب، که غفلت مسلمانان را فراگيرد آن را برقلب اسلام بنشانند. اين تير بي ترديد گسترش دادن يأس و زدودن مفهوم اميدواري و انتظار مهدي موعود است، هرچند خداوند قهار وعده داده است که نيرنگ هاي آنان را خنثي کند و آن را به خودشان برگرداند: "و مکروا و مکرالله و الله خيرالماکرين؛ و نيرنگ زدند و خدا نيز به آنان نيرنگ زد و بي ترديد خداوند بهترين مکر انگيزان است".
در نگاهي دقيق و بررسي انبوه کتاب هايي که عالمان دين و پژوهشگران حوزوي و دانشگاهي نکته ياب نوشته اند و نيز کاويدن پژوه هايي که در کنگره ها ي همايش هاي تخصصي عرضه شده است، اين نکته آشکار مي شود که آنان به پايندگي و نقطه قوت اسلام حقيقي يعني تشيع پي برده اند و مي دانند تنها دو عامل بنيادي و ريشه اي مايه حيات و پويايي و بقاي تشيّع شده است؛ نهضت حسيني يا حماسه عاشورا که پرچم سرخ شهادت را برافراشته است و دومي نهضت مهدوي که بيرق سبز اميدواري را به دوش دارد و همواره موجب ِ استبصار و انتظار و اصلاحگري شده است. شيعيان با الگو گرفتن از امام حسين – عليه السلام – خاندان و ياورانش در برابر ستمگري ايستادگي مي کنند و فرهنگ اعتراض و ظلم ستيزي و ضرورت هدايتگري و اصلاح طلبي بنيانگذاري کرده اند و با انتظار مصلحي که زمينِ آکنده از ظلم را يکسره عدالت و دادگري خواهد کرد، هم، تن به خواري نخواهند داد و هم نمي گذارند جوانه هاي اميدواري در دلشان بخشکد و غنچه هاي نوشکفته غنچه ايمانشان بپژمرد. دشمنانِ ديرينه ما با برگزاري کنفرانس هاي تخصصي و هزينه کردن مبالغ هنگفت توانستند به اين راز مقدس پي ببرند.
در سال هاي اخير اين دو پرچم سرخ و سبز يا اعتراض و اميد در سراسر قاره زخم خورده آفريقا به اهتزاز درآمده است و بشارت رحمانيِ "و يدخلون في دين الله افواجاً؛ و در آيين خدا گروه گروه داخل مي شوند" براي هر کسي که اندکي هشيارانه بنگرد و آفريقا را گذرا بکاود واضح و آشکار شده است. چشم انداز آشکار اين عطش سوزناک در دهه عاشورا و دهه مهدويه ملموس تر و تماشايي تر رخ مي نمايد. حرکت هاي خودجوش مردمي درباره اسلام و آموزه ها و شعائر آن گاه موجب مي شود که يهوديان، به ويژه صهيونيسم جهاني تمامي توانِ پرگستره خويش را به کار گيرند و با برنامه ريزيي هاي دقيق و شيطاني، شرکت هاي بزرگ و کمپاني هاي غول پيکر خود را مانند هاليوود وادار سازند که با توليد فيلم ها و گسترش و توزيع نرم افزارهاي بروز و نوپديد، انديشه منجي خواهي را با استفاده از روانشناسي اجتماعي و فرديِ اقوام مختلف، تخريب کنند و منجيِ دادگستر طرح شده در کتب آسماني مانند: تورات و انجيل و قرآن را تخريب نمايند و به جاي آن منجيِ پوشالين خود را مطرح سازند و درگذر زمان ذهن و هوش مردمِ عالم را به سوي آنها تمايل سازند و مسلمانانِ قاره سياه را تضعيف کنند. آنها گاه در ناکامي هاي خويش سناريوهاي جديدي پيش مي کشند تا شايد از اين رهگذر حرکت شتابان گسترش اسلام در اين قاره را متوقف سازند. مثلا در مسير همين تلاش هاي مذبوحانه کوفي عنان را برمي گزينند و در عرصه جهاني با او بازي هاي جديدي مي کنند و گاه با روي کار آوردن کانداليزا رايس و مطرح کردن او در مجامع عمومي و رسانه هاي گروهي. امروزه نيز با انتخاب باراک اوباماي افريقايي نژاد مي کوشند که خواب و خيال هاي تسخير قاره آفريقا را عينيت بخشند. زهي خيال باطل!
باري، آنچه حجت الاسلام بحرالعلوم و مهندس تجويدي به نمايندگي از مرکز جهاني حضرت ولي عصر – عج الله تعالي فرجه الشريف – در مدت بسيار کوتاه خود در سفرِ به کشور کنيا و به خصوص در نايروبي پايتخت کنيا از نزديک ديده اند دقيقاً عکس تبليغات پوچ و تلاش هاي نوميدانه آنهاست. آري، در کشور هميشگي اوباما آسمانِ آبي اسلام را به عيان مي بينييد که چه صاف و پذيرا چشم نواز رنجيدگان و محرومان سياه است، و البته اين فقط و فقط تقدير حکيمانه خداوند سبحان و عنايت هاي اهل بيت – عليهم السلام – است. در اين ميان کم شمار بودن مؤسسات تبليغي و مبلغان دلسوز و نيز بي پاسخ ماندن فريادهاي مددخواهانه مسلمانانِ آن ديار، زخم دردناکي است که به آساني التيام نمي يابد و هيچ بهانه و توجيهي را برنميتابد. چه بجاست اگر عزمي همگاني صورت گيرد و تشنه کامانِ ولايت اهل بيت – عليهم السلام – در آفريقاي ستمديده سيراب کند، و همه با هم در انتظار صبح ظهور و طلوع عدالتِ منجيِ آل محمد دل هاي خزان زده و براي رسيدن به روز سبز ظهور و زندگيِ کريمانه در دولتِ کريمه خود را آماده سازيم، همان حکومتي که قرآن کريم در باره اش فرموده است:
... ليظهره علي الدين کله ...
به نقل از: http://imamalmahdi.net/main/far/news.php?extend.1541
-
admin
۱۳۸۹/۴/۱۲
| دفعات بازدید: 62
HTML clipboard
جمعیتها و شکلهای سیاسی،اجتماعی و فرهنگی زنان در الجزایر
پس از قیام مردمی سال 1367 و آزادی فعالیت سیاسی بر اثر مبارزات مسلمانان کشور و تأسیس احزاب متعدد، جمعیتهایی برای زنان مسلمان که وابسته به احزاب اسلامی بودند، تأسیس گردید. همچنین جمعیتهایی برای زنان وابسته به گروههای سوسیالیستی و کمونیستی و لائیک تأسیس گردید. این گروه اخیر با وجود در اقلیت بودن، تحت عنوان دفاع از آزادی زن و تساوی حقوق و غیره، اقدام به تأسیس انجمنها و سازمانهای زنان نموده و خود را مدافع زن و حقوق و تنها نماینده شرعی و واقعی زنان عنوان نمود. ولی در واقع این زنان ابزار دست غربیها بودند که شعار آزادی سر داده و تاکنون کاری مثمرثمر، حتی در زمینههای اقتصادی و دفاع از زنان نیازمند و طلاق داده شده و پیرزنان بیسرپرست انجام نداده و تنها به برپایی جشنها و سمینارها اکتفا نموده است؛ در حالی که اغلب زنان الجزایری چه در پایتخت و چه در شهرهای کوچک و روستاها، هیچ چیز را بجز اسلام به عنوان دین و نظام و برنامه زندگی نمی پذیرند و در میان این اکثریت، زنان تحصیلکرده و متخصص بسیارند. اولین سازمان رسمی زنان الجزایر در سال 1367 تحت عنوان «اتحادیه زنان مسلمان الجزایری» تأسیس شد. زنان در این تشکیلات در انجام امور انقلابی علیه استعمارگران بر یکدیگر سبقت می گرفتند. در سال 1331 این جمعیت همانند سایر گروهها به جبهه آزادیبخش ملی پیوسته و در آن جذب شد. از آن پس زنان زیر لوای جبهه آزادیبخش ملی به فعالیت پرداخته و نمونههای بارزی از شهادت، فداکاری و ایثار برای دیگر زنان شدند.
زنان در جنگهای مسلحانه نیز تأکید بر استقلال کشور مشارکت داشتند و در مسیر انقلاب، همبستگی الجزایر و همبستگی ملی را تکامل بخشیدند. پس از استقلال، فعالیتهای بخش نظامی جبهه آزادیبخش ملی که مجاهدین، کشاورزان، کارگران، جوانان و زنان در آن فعالیت داشتند، محدود گردید. همزمان با استقلال در سال 1341 اتحادیه ملی زنان الجزایر با تأکید بر سازمان بخشیدن به جمعیت زنان تشکیل گردید و هدفش رسیدن به پرورش و تربیت زنان، همچنین رشد سیاسی، اجتماعی، اقتصادی آنان بود. در ماده 5 از اساسنامه اتحادیه چنین آمده است: اتحادیه ملی زنان الجزایر یک سازمان مردمی است و زنان برای کسب حقوق حقه خود در آن گرد هم میآیند تا سهم خود را در پیشبرد انقلاب انجام دهند.
حجاب زن الجزایری
نقش حجاب در مبارزات ضد استعماری زنان الجزایر علیه استعمارگران فرانسوی در تاریخ مبارزات این ملت ثبت شده است.
پس از استقلال، بخصوص دختران نسل جوان بدون پوشش اسلامی در اماکن عمومی ظاهر شده و عادات سنتی و اسلامی به تدریج در میان آنها تضعیف گردید. حفظ حجاب از نظر اشغالگران به عنوان عقبماندگی معرّفی شده بود. هدف استعمارگران تأکید بر بی حجابی بود چون بی حجابی خود عامل رواج فساد در جامعه می باشد. چرا که زنانی که در صحنه مبارزاتی ظهور کردند، زنانی مسلمان و محجبه بودند و هدف استعمار از این اعمال، جلب توجه زنان به مسائل بی اهمیت و در نهایت خارج شدن آنها از صحنه سیاست و مبارزه بود. زنان الجزایری در جریان مبارزات از حجاب به عنوان سنگری پولادین علیه استعمارگران بهره بردند و بر زنان الجزایری است که حجاب را افتخار خود بدانند و به عنوان سلب آزادیی که دائما از جانب اجانب مطرح می گردد به حساب نیاورند.
در میان زنان الجزایری اکنون سه نوع عمده حجاب وجود دارد:
ـ حجاب سنتی یا «الحایک» که از یک چادر سفید همراه با روبند سفید تشکیل شده و اغلب در میان زنان الجزایری اصیل متداول است.
ـ «الملایه» که نوع دیگری از حجاب سنتی است که از یک چادر مشکی شبیه عبا تشکیل شده غالبا در شهرهای شرق کشور الجزایر متداول است.
ـ «الجباب» که بعضی اوقات به شکل چادر مشکی یا سرمهای با
نقاب که تمام صورت به جز دو چشم را میپوشاند و گاهی هم به شکل چادر و حجاب زنان ایرانی و لبنانی مورد استفاده قرار میگیرد.
پايان
منبع: http://www.asantahghigh.com/post/118
-
admin
۱۳۸۹/۴/۸
| دفعات بازدید: 60
زن و نظام خانواده بعد ازاستقلال
نظام خانوادگی سنتی الجزایری که دارای خصوصیت همبستگی و استحکام میباشد، در جامعه الجزایر رو به متلاشی شدن میرود. سفارت فرانسه در الجزایر، تعدادی از جمعیتهای زنان با گرایش غربی را تأسیس کرد که این جمعیتها بسیاری از زنان مخالف بافت جامعه سنتی الجزایری که به آنان اجازه نداد تا بر اساس آنچه که دلشان میخواهد زندگی کنند را به خود جذب کرد. این جمعیتها، برای محکوم کردن قانون خانواده که «تعدد زوجات» را اجازه میدهد و اختیار طلاق را به دست مرد میگذارد، با تحریک و تشویق «کمونیستها» و «فرانکوبورژواها» اقدام به راهپیمایی کردند. گروههای اسلامی در پاسخ به راهپیمایی تخریبکننده مذکور، یک راهپیمایی بزرگ و بیسابقه در تاریخ الجزایر که در آن 250 هزار زن شرکت کردند، به راه انداخته و بر ضرورت حمایت احکام
شریعت اسلامی، در قانون خانواده و پایبندی به ارزشها و اصالت ملت تأکید نمودند. تأکید همه جانبه استعمارگران برای برداشتن حجاب زن، و کشانیدن او به صحنه فعالیتهای اجتماعی و حقیر شمردن خانهداری و فرزندزایی و ناچیز جلوه دادن خانواده و همچنین اطاعت زن از مرد در شمار محدودیتهای زن، توانست ایجاد شکاف بین دو نسل به وجود آورده و زن را محور کشمکش و جدال در جامعه الجزایر قرار دهد. جامعه الجزایر که از قبل یک جامعه پدرسالاری بود، اکنون بین گرایش به سوی فرانسه و ضرورت قطع رابطه با این کشور دست و پا میزند. در الجزایر که قبل از مبارزه برای استقلال در وضعیتی به سر میبرد که زنان حفظ حجاب فردی برای آنها اصل بود و دختران پس از رسیدن به دوران بلوغ به نوعی با شرم و حیا با پدر و برادران روبهرو میشدند و مسائل خود را از طریق مادر به پدر انتقال میدادند، در طول دوران جنگ 132 ساله، دخترانی که هیچگاه از خانه به جز موارد ضروری همراه برادر یا پدر و یا اقوام نزدیک (محارم مرد) بیرون نیامده بودند، به جبهه آزادیبخش پیوستند و برای سربلندی میهن، شروع به فعالیت نمودند. وضع به جایی رسید که گاه گاه حتی شبها نیز به منزل نیامده و در پادگانها و مراکز مخفی انقلابی خویش به سر میبردند و زمانی که رفت و آمد زنان الجزایری تحت کنترل پاسگاههای فرانسوی قرار گرفت، در قرارگاههای مخفیانه چنین تصمیمگیری شد که زنان رابط نظامی بهتر است خود را به پوشش زنان فرانسوی درآورند. بدین ترتیب به نظر میرسد مسأله حجاب و پایبندی به سنتها و اصالتها نیز تحتالشعاع جنگ برای میهن قرار گرفت. زنان با استفاده از لباس اروپایی و کلاهگیسهای مصنوعی، به حمل اطلاعات و مواد دارویی و اعلامیهها ادامه دادند. متأسفانه پس از پایان جنگ 8 ساله، بسیاری از این زنان همان روش پوشش اروپایی را ترجیح داده و پشت پا به سنّت اسلامی زدند و عده بسیار کمی نیز از پوشش قبلی اسلامی خود استفاده نمودند. بدین ترتیب، تفاوتی اساسی که بین ساختار و اصالت فرهنگ سنتی در خانوادههای الجزایر با فرهنگ در طول جنگ 132 ساله وجود داشت فرو ریخت. و حالا زنان الجزایر در دو جبهه قرار گرفتهاند. جبههای که هنوز چشمشان به سوی غرب است و جبههای که خواستار اجرای دقیق احکام اسلامی است. بین این دو گروه ارتباط و گفتگویی وجود ندارد. افراد جبهه اول با سوءظن به اینها نگاه میکنند و به عنوان هواداران غرب تلقی میشوند. البته بیشتر جوانها جذب اسلام میشوند تا جذب جنبشهای هوادار زنان.
زنان مسلمان الجزایر یا جبهه دوم اکنون با الهام از دو الگوی تاریخی موفق، و پیگیر اهداف متعالی خویش میباشند. الگوی اول، اهمیت اساسی حضور و نقش آنها در انقلاب رهاییبخش الجزایر و الگوی دوم اهمیت حضور و نقش زنان مسلمان ایران در پیروزی انقلاب اسلامی. در اینجا به جملهای از شورای انقلاب الجزایر بسنده میکنیم که ضمن تجلیل در مورد حضور و نقش زنان قهرمان و مبارز الجزایر اعلام کرد: «تمام راههایی را که زن به عضویت کامل جامعه الجزایر در میآورد، باز بماند.»
طرح آزادی زن در الجزایر یک طرح فرانسوی بود که با آغاز دهه سوم این قرن و ظهور نظریه مخلوط کردن و شناسنامه فرانسوی دادن و مسیحی کردن الجزایریها، به هدف ملحق نمودن الجزایر به فرانسه به طور کلی به عنوان ایالتی از فرانسه شروع شد و این اقدام بر اساس نتیجه بررسیهایی که فرانسه در سال 1309 به آن رسیده بود صورت گرفته است. استعمار به این نتیجه رسیده بود که الجزایر به صورت عربی و اسلامی خواهد ماند تا زمانی که عامل دین و زبان عربی از زندگی کلی الجزایریها رانده شود و اینکه نظام خانوادگی بسته و بهم آمیخته جامعه الجزایر همیشه عنصرهای مقاوم در برابر فرهنگ و تمدن و وجود فرانسوی به وجود خواهد آورد، بنابراین باید این نظام مستحکم را به وسیله نفوذ به جهان زن، خرد کرد. نظریه بالا بردن سطح اجتماعی الجزایریها با دادن شناسنامه فرانسوی از طریق ازدواج مردان الجزایری با زنان فرانسوی و ازدواج زنان الجزایری با مردان فرانسوی که به عنوان آبادکننده در الجزایر به سر میبرند، مطرح گردید. برای این منظور دولت فرانسه، راهپیماییهای زنان الجزایری را به راه انداخت که در این راهپیمایی برخی از زنان در برابر دیدگان مردم لباسهای خود را که به نام (الملاء یا الحایک) معروف است و معادل چادر ایرانی میباشد، آتش زدند!! و بدین ترتیب جدال و کشمکش فرهنگ، میان طرفداران غربزدگی و طرفداران حفظ شخصیت ملی اتفاق افتاد. در واقع هیچ وقت مسأله زن و آزادی زن، موضوع کشمکش و درگیری در میان الجزایریها نبوده است بلکه اصل درگیری و کشمکش در باره عربی بودن الجزایر و طرح غربزدگی آن بوده است، ولی فرانسه خواست محور درگیری و کشمکش مسأله زن باشد که این چنین نیز شد.
پس از استقلال، گروهی از زنان الجزایر با عدم رعایت حجاب، مقام خود را تنزل دادند و در واقع وضعیت زن الجزایر در طول جنگ و بعد از آن در حال ایجاد تغییر و تحول انقلابی بود. زنی که در اسلام در مورد او با دادن حقوق و با تأکید بر او به عنوان پایهها و دژهای پاکدامنی، تقوا، فضیلت و عفت و یکی از عوامل اساسی بنیاد خانواده یاد شده است اکنون با برنامهریزی استعمار، گروهی از آنها از اصول اسلامی به خصوص حجاب دور افتادهاند و اساس و بنیان خانوادهها با ابقاء پارهای فرهنگ بیگانه به خطر افتاده است.
-
admin
۱۳۸۹/۴/۶
| دفعات بازدید: 64
موقعیت اقتصادی
در نظام اجتماعی قبایلی الجزایر، نظام زنسالاری حاکم بود و چنانکه در کتب تاریخی دیده شده است نه تنها در جامعه صحرانشینان بلکه در جامعه شهرنشینان، زن نقش عمده و حساسی را عهدهدار بوده است. زن الجزایری در طول تاریخ کشور نقش فعالی به عهده داشته و در بسیاری از دورههای تاریخی در کنار مرد بوده و در غیاب او سرپرستی خانواده را به عهده میگرفته است.
زنان روستایی تا قبل از سال 1339 به کشاورزی مشغول بودند اما زمانی که به تدریج روستاها از بین رفته و یا حتی در زمانی که به کشاورزان زمین داده شد اغلب زنان تنها به کارهای سنتی میپرداختند. زنان طبق آداب و رسوم سنتی، خود را در امور اقتصاد خانواده شریک دانسته و از طریق تهیه هنرهای دستی فعالیت میکردند و تا زمان استقلال در راه کسب آزادی از پا نایستادند.
موقعیت اجتماعی، فرهنگی و سیاسی زنان در الجزایر
در دوره 130 ساله استعمار فرانسه، زنان در کلیه قیامهای مردمی و مقاومتهای ملی و مبارزه با اشغالگران در کنار مردان، با حفظ ارزشهای اسلامی از جمله حجاب سنتی حضور داشتهاند. از سال 1109 زمان ورود فرانسویان به خاک الجزایر، حمله به شهرها توسط اشغالگران آغاز گردید. در شهرهایی چون بلیدا و مدیا، زنان و همین طور مردان مقاومتهای دلیرانه و شجاعانهای از خود نشان دادند. سربازان فرانسوی به دستور امرای خود به کشتار مردم پرداختند و شهرها خالی از سکنه شد و گاهی تنها کودکان، زنان و سایر افراد بیدفاع در شهرها باقی مانده بودند که به آنها نیز رحم نشد. زنانی که در خانه به کارهایی چون خیاطی برای مردان جبهه، نگهداری از یتیمان و سالمندان در اردوها مشغول بودند، برای حفظ صیانت ملی به تدریج به شاخه زنان ارتش آزادیبخش پیوستند. آنان به جای ذوب شدن در فساد و تباهی، به مقابله با استعمار برخاستند. در مقابل هر شهید، در سکوت عزاداری کردند و میزان خشم و نفرت آنان بیش از پیش شد. اگر چه هدف از آزار زنان، شکستن اراده آنان و از بین بردن عفت ملت الجزایر، بود اما نتیجه معکوس به بار آورد. بدین معنی که وحدت و یکپارچگی زنان و سایر مردم پس از هر یک از اعمال شنیع استعمارگر، بیشتر و بیشتر میگردید. تا آنجا که زنانی چون «فاطمه نسومر» که نامش با واژه جهاد و مبارزه عجین شده است؛ در دورهای که خروج زن از منزل طبق احکام رایج شرعی غیر مجاز بود، پس از شهید شدن و یا تبعید شدن یاران و همسران و برادران و پدر، خود پرچم قیام را به دست گرفته و پیشتاز مبارزه گردیدند.
نقش زن الجزایری درانقلاب الجزایر
یکی از موضوعاتی که همه صاحبنظران و نویسندگان تاریخ انقلاب الجزایر در آن متفقالقول هستند، اهمیت و نقش زنان مسلمان در پیروزی آن میباشد. زنان الجزایر در انقلاب و قیام رهاییبخش، به حکم وظیفه دینی و میهنی خود، همدوش و هماهنگ با مردان الجزایر جنگیدند و نام خویش را در تاریخ ملل مسلمان جاودانه ساختند.
زنان الجزایری در طول زمان سلطه فرانسویان اشغالگر، با وجود چشیدن طعم عذاب و سختی در جنبشها، سستی ننموده و با کمال ایمان برای دستیابی استقلال و سیاست ملی، پیشقدم بودهاند. مشارکت آنها در این جنبشها خود دلیلی است قاطع بر آگاهی و پایبندی آنان به ارزشهای حضوری و التزام آنها به اصول عالیه کشور، و در طول 132 سال، در جنبشهای علنی و مخفی علیه استعمارگران فرانسوی شرکت داشتهاند. آنان مشارکت در فعالیتهای انقلابی را بر خود واجب میدانستند.
حضور زنان مبارز در انقلاب الجزایر بسیار مشهود بود. جمیله بوپاشا، صحیه، حسیبه بن بوعلی، بهیه و جمیله بوجرید، در تاریخ مبارزات انقلاب الجزایر جایی مخصوص دارند. این زنان یا در مبارزه نابرابر رژیم استعمارگر فرانسه سلاح بر کف، جان خود را از دست دادند، یا بعد از تحمل شکنجههای فراوان به شهادت رسیدند. نقش زن الجزایری در روند استعمارزدایی از الجزایر به قدری اهمیت داشت که استمعارگران میگفتند «اگر بر زنها پیروز شویم، باقی چیزها به دنبال آن درست خواهد شد.»
استعمارگران بیان میکردند که اگر بخواهیم تار و پود جامعه الجزایر را در هم بشکنیم و امکان مقاومت را از آن سلب کنیم، قبل از هر چیز باید بر زنان الجزایر پیروز شویم و باید زنها را از زیر حجابی که در پس آن مخفی میشوند، به در آوریم و از خانههایی که مرد الجزایری، آنها را در آنجا مخفی میکند، بیرون بکشیم. بدین ترتیب پیروزی استعمار، در گرو پیروزی بر زنان ذکر میشود و مسلما شکست آن نیز، در نتیجه شکست از زنان باید باشد. و در حقیقت استعمار در اینجا اعتراف میکند که او زمانی از الجزایر شکست خورد و از آنجا گریخت که مغلوب زنان مبارز و مسلمان الجزایری شد. و اگر از این زنان مسلمان شکست نمیخورد، میتوانست به روند استعماری خویش ادامه دهد که این امر به تنهایی نقش زنان مسلمان در انقلاب الجزایر را روشن میکند. زنان مسلمان الجزایر از سال 1334، بسیار جدیتر از گذشته به صحنه آمدند و مبارزات واقعی و مستقیم خویش را علیه استعمار شدت بخشیدند. البته درک رهبران انقلاب از موقعیت و اهمیت زن در پیروزی بر استعمار این امر را تسهیل کرده بود، زیرا آنها دریافته بودند که پیروزی انقلاب، مسلما باید منوط و متکی به حضور زن در صحنه انقلاب باشد. زنان مسلمان الجزایری به روشهای مختلف و در زمینههای متعدد، در پیروزی انقلاب نقش داشتند که نمونههایی از آن به شرح زیر میباشد:
انجام عملیات نظامی
عملیات نظامی یکی از اقدامات حماسهآفرین زنان بود که قابلیت و شجاعت آنها را در اجرای عملیات حساس و مشکل به اثبات رساند. زنان به دلیل نوع پوشش و حجاب خویش بهتر میتوانستند سلاح و مهمّات را با خود حمل کنند و در جنگهای شهری و خیابانی و در دفاع از خانه و کاشانه خویش، به طور ناگهانی، به نیروهای اشغالگر آسانتر از مردان یورش میبردند و دشمن را غافلگیر مینمودند.
حمل اسلحه، مهمات و آذوقه
در بسیاری از موارد، حمل اسلحه، مهمات و نقل و انتقال آن در شهرها و روستاها در بین هستههای رزمنده بسیار مشکل بود و مردانی که میخواستند دست به چنین کاری بزنند، فورا مورد سوءظن دشمن واقع میشدند، ولی زنان به دلیل پوشش و حجاب خویش، بهتر از مردان میتوانستند عمل کنند. اسلحه و مهمات حمل نمیکردند، بلکه سعی میکردند کلیه نیازهای تدارکاتی رزمندگان را فراهم کرده و به آنها غذا و آذوقه برسانند.
انجام امور ارتباطی
در بسیاری از موارد، زنها به عنوان عاملین ارتباط به انجام وظایف انقلابی مشغول بودند. آنها پیامها و دستورات را به صورت شفاهی و کتبی به رزمندگان میرساندند و همچنین وضعیت و موقعیت آنان را به مراکز فرماندهی و تصمیمگیری گزارش میدادند. بیان موقعیت دشمن و نیروهای مهاجم از دیگر کارهای ارتباطی زنها محسوب میشد.
انجام امور درمانی و بهداشتی
پرستاری و درمان مجروحین جنگی، از وظایف مهمی بود که زنان بر عهده داشتند، آنها در خانه و سایر مراکزی که به این امور اختصاص داشت مجروحین جنگی را پرستاری و درمان میکردند تا آنها مجددا به صحنه پیکار اعزام شوند.
ترغیب مردان به رزم و پیکار
زنان در خیلی از موارد، گذشته از آنکه خود با شور و استقامت علیه دشمن استعمارگر مبارزه میکردند، مردان را نیز به پیکار و استقامت بیشتر ترغیب مینمودند. چه بسیار اتفاق میافتاد که زنی همسر و فرزند خویش را تشویق میکرد تا همانند مجاهدان اسلحه به دست گیرد و از دین و میهن خویش دفاع نماید. همزمان با گسترش سازمانهای چریکی و گروههای ضربت، زنان بسیاری به گروهها راه یافتند. زنان به علت موقعیت خود در جامعه میتوانستند کمک مؤثری به جنبش نمایند. چه بسا دختران بمبگذار که در پیشرفت انقلاب الجزایر با میل خود به استقبال مرگ شتافتند. زنان الجزایری با کسب اطلاعات، اکتشافات و بررسی مناطق عملیاتی با اجرای عملیات و حمایت و پشتیبانی چریکها در خانههای تیمی و هستههای عملیاتی، کمکهای مؤثری به فعالیتهای مذکور کردند.
-
admin
۱۳۸۹/۴/۲
| دفعات بازدید: 55
کشور تانزانيا با ديرنگي فراوان و به سبب حضور اديان و گرايش هاي فراوان هند کوچک است و به سرزمين هميشه سبز در جهان مشهور شده است. زمين حاصلخيز آن با بذر روينده و پرثمر تشيع آشنايي ديرينه اي دارد و زودبازده است. کشوري است که از عجايب هفتگانه جهاني بهره قابل توجهي برده است. در برخي شهرهايش مأذنه هايي وجود دارد که حدود هزار سال است نداي توحيد و نبوت و امامت و ولايت – اشهد ان علياً ولي الله – و برائت – حي علي خير العمل – را در فضا طنين افکن کرده اند. مردم اين ديار براي شيعه شدن و استبصار بسيار مستعد هستند و دل هايشان هميشه پذيراي حقيقت و روشنايي است، و در مقابل استقامت و استواريِ قدمِ آنها در تشيع چشمگير است. تشنه کام زلال جاري ولايت هستند و در تبري و تولي قويدل و راستين اند. مردم تانزانيا با پاکدلي و طهارت جان خود اصولي انسانيت را پاس مي دارند، هرچند غربِ چموش براي گسترش بي بندوباري و شهوت پرستي و آلودن آنها به آلودگي هاي تمدنِ غربي تلاش هاي فراواني انجام داده است. مثلا شرم و حياي اين مردم بسيار فراوان است و هر جهانگرد و مردم پژوهي به آساني آن را از رفتارها و چهره هاي آنها مي خواند. حيا و شرم از نشانه هاي پاکي درون است و بي ترديد مبيّن پذيرندگي و استعداد آنها در استبصار و قبول کردن عقيده پاکيزه اسلام و تشيع است.
در تانزانيا مؤسسه و مراکز و مجموعه هاي انساني شيعي بسيار چشمگير است و همگي از صفا و صميميت برخوردارند، اما افسوس و صدافسوس که از فقر فرهنگي و ارشادي در رنج اند. چه بسيارند طلاب و فضلاي حوزه و دانش آموختگان دانشگاه مؤسسات عالي که براي سفر کردن به غرب دست وپا مي زنند و مشتاقانه خواهان رفتن به آن ديارند، اما اندکند کساني که براي تبليغ به تشنگان دانايي و آيين، آفريقاي نيازمند و مستعد پذيرفتن حق پيش قدم مي شوند. گسيل شدن به سوي آفريقا براي هدايتگري و ارشاد مردم آن سامان به دليل موقعيت جغرافيايي و انساني اين قاره، کاري ارزشمند و عملي است خداپسندانه، که تنها راستکارانِ فداکار و پيروان حقيقي اهل بيت – عليهم السلام – آن را انجام مي دهند. به ياد بياوريد سفرهاي ارشادي پيامبر اکرم (ص) را، که مشکلات و خطرها را به جان مي خريد و مشتاقانه پيشگام مي شد: در سفرطائف بود که مردم بت پرست آن حضرت را زخمي و دل شکسته کردند، و در ارشاد و ابلاغ دين از دست مردم مکه چه رنج هاي فراواني تحمل کرد. اگر بپذيريم " و لکم في رسول الله اسوه حسنه " و واقعاً الگوي ما آن حضرت است، بايستي براي سفر به مناطق سخت و پرخطر دست و پا بزنيم و رقابت کنيم، نه سفر به اروپا و غرب، که در بالاترين نقطه رفاه به سر مي برند. آري، سينه سوختگاني که آفريقا را براي تبليغ دين برمي گزينند، کوچک ترين خطري که با آن روبه رو مي شوند، بيماري هاي دشواري، چون مالاريا و مانند آن است، و البته براي پيروان حقيقي رسول الله (ص) اين خطرها خوشگوارند، زيرا رضايت خداوند را به همراه دارند. البته پاداش مبلغان براساس نيتِ خير آنها خواهد بود، زيرا " الأعمال بالنيات " چه در جهان غربِ پر از رفاه و امنيت باشند و چه در آفريقاي گرم و پرخطر، اما ناگفته نگذريم که مراتب توفيق و پاداش هاي معنوي مراتب دارند و قطعاً با هم متفاوتند، و خداوند حکيم رنج ديدگي و ناآمني و پرخطري و گرماي آفريقا را با رفاه و آسودگي و امنيت غرب همسنگ نمي کند. علاوه بر اين چه خوب مي بود اگر عزيزاني که پيام اسلام و تشيع را به جوامع تشنه جهان غرب مي برند، گهگاه به آفريقا سفر کنند و از تجربه و آزموده هاي خود در عرصه عرضه دين و معارف ديني را، در قاره سياه هم به کار گيرند و آنها را از دانسته هايشان محروم نسازند. اگر هدف تبليغ دين و معارف تشيع است، در آن صورت تفاوتي ندارد که مخاطبان غربي باشند يا آفريقايي؛ هرچند مردم اين ناحيه نسبت به زلالِ معرفتِ ديني پذيرنده تر و تشنه تر هستند.
پيشنهاد ما آن است که دستکم سالي يک ماه به جاي سفر به غرب، به آفريقا سفر کنند و تجارب گرانسنگ خود را در امر تبليغ دين به کار ببرند. بياييد باور کنيم که برخي از طلاب و فضلاء و دانش آموختگان شيعي، در عرصه حسابرسيِ قيامت توقفي طولاني خواهند داشت "وقفوهم انهم مسئولون" (آنها را نگه بداريد که بايد پاسخگو باشند). به تعبير کلام معصوم آنها در مسأله ولايت بايستي پاسخگو باشند (مسئولون عن الولايه). آيا در برابر اين پرسشها جوابي خواهند داشت: چرا تشنگان معرفت در آفريقا را تشنه گذاشته ايد؟ چرا از نعمت هايي که به شما داده ايم در امر گسترش بخشيدن به گستره دين استفاده نکرده ايد؟ چرا هرجا رفاه و شهرت و ثروت هست رفته ايد و هرجايي که رنج و خستگي به همراه داريد نرفته ايد؟ چرا به رفتار پيامبر (ص) که اسوه حسنه است، اقتدا نکرده ايد؟ چرا بيت المال مسلمانان را صرف برگزاري همايش هايي کرده ايد که اگر نگوييم بي بها و بي ارزشند، دستکم نسبت به معارف ديني و تبليغ تشيع قطعاً کم بها و کم ارزشند؟ چرا با اين ثروت ها و نعمت ها به برگزاري کنفرانس ها و جشنواره هاي بين المللي درباره افرادي چون مولوي روي آورده ايد و از طرف ديگر مولانا اميرمؤمنان و نهج البلاغه و صحيفه سجاديه و صحيفه مهدويه را هشته ايد و درباره آنها کاري نکرده ايد؟ چرا به جاي آنکه مردم را با اين ثروت ها سيراب کنيد آنها را از آب گل آلود عرفان نمائي و تصوف خورانديد؟ آيا وجوهات شرعي و بيت المال صرف معرفي امام زمان – عجل الله فرجه – کرده ايد يا آنها را براي تبليغ و انتشار آثار و افزايش ياوران و دوستداران خود کرده ايد؟ آيا بيت المال مسلمانان را براي مجاملات و تأليف قلوبِ اصحابِ خاص و عام، صرف کرده ايد يا از آن پول براي نشر ميليوني الغدير والمراجعات و شبهاي پيشاور و ... استفاده کرده ايد؟ آري، سؤالاتي از اين دست پيش روي دارند و بي ترديد پيروان امام صادق (ع) بايستي به آنها جواب دهند. و خوشا به حال عالمان و مراجع تقليدي که دردمندانه و هوشمندانه از دام چاله هاي راه رها شوند و معارفِ والا و ولايي شيعه را به تشنگان حقيقي برسانند و در اين ميانه در گستردگي گستره جغرافيايي کشورهاي اسلامي و افزايش شيعيان اميرالمؤمنان (ع) و شيفتگان حضرت مهدي (عج) بکوشند. باري، در اين ترديد نيست که امام صادق (ع ) از عالمان دين بازخواست خواهد کرد و تمامي بايدها و نبايدها را خواهد پرسيد و هرگز نکته اي را فروگذار نخواهد کرد. پس تا نفَس باقي است، به خود بياييم و به خانه تکاني دل و جان بپردازيم و خويشتنِ خويش را به محاکمه اي عادلانه و به دور از منيّت و خودفريبي بکشانيم تا در فردايي که بسيار بسيار نزديک است، و در آمدنش هيچ ترديدي نيست، شرمگين و پشيمان سرفرونيندازيم و از محضر آن حضرت شرم نکنيم. در اين ميانه چه بجاست اگر نواب عام امام عصر عليه السلام و مراجع عظام دام ظلهم العالي نمايندگاني را به صورت گروهي به آفريقاي تشنه معارف عاشورا و مهدويت بفرستند و در تبليغ دين فعاليت نمايند، و در کمال شگفتي ببينند که در ازاي اهداي يک جلد کتاب المراجعات يک نفر را به سوي چشمه سار تشيع هدايت مي کنند و برشمار شيعيان اميرالمؤمنين (ع) مي افزايند.
آفريقا بستري است بکر و دست ناخورده که استعداد شگفتناکي دارد براي پذيرش ولايت و تشيع. مردم آن سامان در مسائل اعتقادي کم مايه و حتي بي مايه هستند، و اين هم فاجعه است و هم مسئوليت آور، که دوشِ ما را سنگين مي کند، و مسئولمان مي کند که تلاش کنيم و مفاهيم گرانسنگ و انسان ساز تشيع و فرهنگ ظلم ستيزي عاشورا و آموزه هاي اميدساز و عدالت خواه انتظار را به آنها برسانيم و بر ساحتِ اسلام و تشيع بيفزاييم.
تمام قاره آفريقا به صورت عام، و مناطق شرقي آن، مانند تانزانيا، اوگاندا، رواندا، کنگو، بروندي، کنيا، کومور و ...، به طور خاصي سخت مشتاق معارف اهل بيت – عليهم السلام – و آموزه هاي وحياني تشيع هستند، فعاليت هاي اندکي که در گذر تاريخ در اين باره صورت گرفته است، تنها موجب تشنگي و شوقمنديشان شده و هرگز کافي و کامل نمي باشند، لذا آنچه از مکتب تشيع و مهدويت شنيده ايد بسيار محدود و اندک است، و از همه مهم تر بدان ها عمل نمي شده است. به ياد بياوريم سخن گرانبار امام رضا (عليه السلام) را که فرموده اند: اگر مردم به معارف ما پي ببرند قطعاً پيرو ما خواهند شد. پس بر اساس فرمايش حضرت امام رضا(عليه السلام) بايستي فعاليت هاي دراز دامن و گسترده اي انجام دهيم تا به عمق و حلاوت اين مکتب پي ببرند.
نکته درخور درنگ آن است که تبليغات و فعاليت هاي تبشيري مسيحيان و وهابيان و برخي فرقه هاي ضاله بسيار است و با استفاده از امکانات مالي فراوان همواره مي کوشند مردم آفريقا را به سمت خود بکشانند، اما با اين همه مکتب تشيع و فرهنگ عاشورا و انتظار از جذابيت خاصي برخوردار است و با اندکي تلاش مي توان تشنگان معرفت اهل بيتي را سيراب کرد. بر اساس تجربه مبلغان مسلمان که در سده هاي اخير کمابيش به آفريقا سفر کرده اند، انتشار و انتقال تشيع و رواج دادن آن در آفريقا فقط از دروازه تانزانيا امکان پذير است، و به راحتي مي توان ردپاي فعاليت هاي علماي پيشين را در دارالسلام، عروشا، جزيره زنگبار و ساير شهرها ديد.
به هر روي قاره سياه را بايد با اين ديد نگريست که استعداد پذيريش تشيع در ميان مردم آن سامان بسيار بالاست. از مبلغاني که راه دشوار و پررنج را برخود هموار کردند و با تشويق آيت الله بحرالعلوم (دام ظله) اين حرکت را آغاز نمودند نمايندگان مرکز جهاني حضرت ولي عصر – عليه السلام – را نام مي بريم. آنان اخيراً سفري تبليغي و ارشادي به شرق آفريقا به ويژه تانزانيا کرد. گزارش سفربه تفصيل در کتابي مستقل منتشر خواهد شد. اين سفر براي ايجاد ارتباط بيشتر با مراکز شيعي و تأسيس مراکز تخصصي مباحث امامت و مهدويت صورت گرفت، و به همين منظور گفت وگوهاي دراز دامن و مفصلي با مسئولان محلي و خادمان دين و محبانِ اهل بيت – عليهم السلام – انجام داده اند، که البته مستلزم پي گيري هاي بيشتر است. باري بدين ترتيب گامي متواضع در نشر معارف آل الله برداشته شد، تا چه قبول افتد و چه در نظر آيد.
-
admin
۱۳۸۹/۳/۳۱
| دفعات بازدید: 46
چهره بدنما و کريه وهابيت حتي در کشورهاي آفريقايي هم تحمل ناپذير شده است. فرقه ضاله وهابيت در برخي کشورهاي شرق اين قاره مطرود و بي توجه شده و تبليغات پوشالين و واپسگرايانه آنها بي ثمر و بي اثر گرديده است.
از جمله کشورهايي که در آن هيچ پايگاه مردمي و اعتبار اجتماعي ندارند اوگاندا بخصوص پايتخت آن، کامپالا است. مردم ساده دل و خوش قلب و صادق آنجا به صورتِ ديدني و شگفتي از وهابيت متنفر و بيزارند، به گونه اي که آنها مجبور شده اند از ذکر نام وهابيت در کارهايشان بپرهيزند و از تعابيري مانند (انصار السنه) و سايرِ نام هاي مشابه استفاده کنند، اما باز هم اين نيرنگبازي هايشان افشا مي شود.
حال از سوي ديگر شيفتگي و شوقمندي شان از اسلام حقيقي که مذهب تشيع و مکتب اهل بيت - عليهم السلام - است، روزبه روز افزايش مي يابد، به گونه اي که از حد وصف و بيان بسي بيشتر است. گفتني است که حتي هزينه کردن هاي فراوان و ساختن مساجد بزرگ و چشمگيري که ديگران انسجام مي دهند، بازهم موجب کم رنگ شدن تشيع و عشق به اهل بيت - عليهم السلام - نمي شود. در اين باره مسجدي را که معمر قذافي با هزينه حدود 15 ميليون دلار ساخته و در کل آفريقا بي نظير است و از آن با عنوان بزرگترين و زيباترين مسجد ياد مي شود، محض نمونه ياد مي کنيم. اين مسجد بي نظير و زيبا در کامپالا ساخته شده است.
آنچه دل شيعيان دلسوز را به درد مي آورد کمبود مبلغان و هدايتگران شيعه است. اوگاندا نيز بستر مناسبي براي گسترش فرهنگ گرانسنگ تشيع است، اما افسوس و صدافسوس، مبلغان ديني به اين امر کمتر توجه مي کنند. دردناک است اگر بگوييم که مثلا براي نمونه يکي از روحانيان شيعه، که ده سال در حوزه هاي قم و زينبيه سوريه درس خوانده است، به دليل مشکلات مالي و معيشتي، به شغلي معمولي روي آورده است که با شخصيت علمي و فضلِ او تناسب ندارد. بپذيريد که اين مسأله براي نظامِ تبليغي شيعه فاجعه اي است دردناک. چرا بايد سيستم تبليغي شيعي از چنين مشکلاتي رنج ببرد؟
اگر دقيق و کلان بنگريم مؤسسات فرهنگي و مذهبي شيعيان با همت خيرخواهان شيعي از کويت و ايران و عربستان در سراسر کشور پهناور اوگاندا تأسيس شده و به فعاليت هاي خود مشغولند. اين مؤسسات هم در مناطق فقيرنشين، که فقرشان را نمي توان با واژه و کلام بيان کرد، و هم در مناطق مرفه، که رفاه در آن کشور پرواضح و بسيار پايين و محدود است، تأسيس شده اند.
فقدان نظم و هماهنگي و مديريتِ واحد و همسوي موجب شده است که پراکندگي جغرافيايي مؤسسات شيعي و امور مالي و هزينه هاي اجرايي آنها بسيار آشفته مي باشد و مثلا گاه مؤسسه يا حسينيه اي پس از تکميل و در مرحله بهره برداري دچار مشکل تأمين هزينه مي شود. پيامد اين امر تعطيل شدن يا ضعف فعاليت آن مؤسسه يا حسينيه خواهد بود، اما اگر تشکيلاتي نظام مند و مسئول وجود داشته باشد، چنين رويدادهاي دردناکي روي نمي دهند. البته اين سخن بدين معنا نيست که همه مؤسسات از چنين مشکلاتي رنج مي برند، بلکه به صراحت بايد گفت که کم نيستند شيعيان خيرخواهي که تبرّعاً و براي کسب رضايت خداي سبحان برنامه هاي بزرگي انجام داده اند. و همچنان به کارهاي خير خود ادامه مي دهند. سخن بر سر نياز فراوان مردم و کمبود هزينه هاست که هزينه ها نسبت به نيازها و فضاهاي خالي کار اندک است و بايستي بيشتر از پيش به فعاليت هاي خيرخواهانه پرداخت.
شوق مردم نسبت به شناخت منجي آل محمد عج و آشنا شدن با مفاهيم و آموزه هاي مهدويت و شناخت آن حضرت بسيار زياد و همواره رو به فزوني است، و مردم روزبه روز و دم به دم چشم انتظار ظهور آن عدالت گستر هستند. ازا ين روي و به سبب وجود چنين احساس پاک و مقدسي، برخي از فرقه هاي ضالّه، پس از بررسي هاي فراواني که انجام داده اند، مراکز فعاليت مسموم و گمراه کننده خود را در کشور اوگاندا به ويژه پايتخت آن، کامپالا قرار داده اند. امروز در کامپالا ساختمان بزرگ و پرشکوهي براي مديريتِ کارهاي مسموشان ساخته اند که حتي در جذبِ مردمِ ساده دل بي تأثير بوده اند. آنها براي کارهاي خود مستقيماً با اسرائيل در تماس اند و هزينه هاي فراوان و مبالغ نجومي و پردامنه اي دريافت مي کنند تا از اين رهگذر منجي پوشالين خود را معرفي نمايند، و از سوي ديگر در ضربه زدن به عقايد شيعيان و شبهه افکني فعاليت کنند.
باري، به سبب ضرورت فعاليت در چنين بستري، مرکز جهاني حضرت ولي عصر - عليه السلام - با مؤسسات شيعي ارتباط برقرار کرد و پس از نشست ها و جلسات مفيدي که انجام داده اند، در مسأله مهدويت و امامت به توافق هايي دست يافت که از جمله آنها تأسيس حدوداً هشت کتابخانه تخصصي در موضوع تشيع، امامت و مهدويت است. علاوه بر آنها مقرر شد که در برنامه هاي آينده کلاس هاي آموزشي و علمي ويژه نسل جوان با موضوعات تشيّع و نقد شبهات و رد بابيگري، بهائيگري و ... تشکيل مي گردد.
پايان سخن تأکيد بر ضرورت فعاليت در اين عرصه و عرضه تفکرات شيعي است، زيرا بستر بسيار مناسبي است، و تمامي مردم مسلمان در اين امر واقعاً مسئول هستند.
در توضيح اين سخن که همه ما مسئوليم اين نکته را به عرض مي رسانيم که آنکه توانايي علمي دارد با علمِ خود، آنکه قدرت مالي دارد و از نعمتِ ثروت برخوردار است، با ثروتِ و مساعدت هاي مالي اش، و آنکه هيچ يک از دو مورد فوق را ندارد، با "زبان " و تبليغ و دعوت کردنِ ديگران و آگاهانيدنِ کساني که توانايي همکاري و خدمت رساني دارند، وظيفه اش را انجام دهد، زيرا مسلمانان بايستي فريادرس ديگران باشند و آدميان به سان اندامِ به هم پيوسته يک بدن، وامدار همديگرند.
کيست که نداند که بني آدم اعضاي يکديگرند... .
به نقل از: http://imamalmahdi.net/main/far/news.php?extend.1542
-
admin
۱۳۸۹/۳/۲۵
| دفعات بازدید: 57
HTML clipboard
خانواده زبان های آفریقاسیایی (Afro-Asiatic Family)
حدود ۳۰۰ میلیون نفر در شمال آفریقا، سومالی، اتیوپی، اریتره و پیرامون دریاچه چاد، به این زبان سخن می گویند. این خانواده، به پنج زیرگروه زبان های «چادی»، «سامی»، «بربری» (berber)، «کوشی» (Cushitic) و «مصری» و اوموتی (Omotic) تقسیم می شود. زبان مادر این خانواده که «سامی کهن» نامیده می شود، حدود ۶۰۰۰ سال پیش، شروع به تقسیم شدن نمود.
خانواده ی زبان های آفریقاسیایی ۲۵۰ زبان را دربر گرفته و به زیر خانواده های زیر تقسیم می شود:
۱) سامی: عربی، عبری (زبان رسمی اسرائیل)، امحاری (زبان رسمی اتیوپی) و زبان های باستانی چون آشوری و بابلی، آکدی، آرامی (که حضرت عیسی بدان سخن می گفت)، فینیقیه ای، و…
۲) مصری: این زبان در حال حاضر وجود ندارد. شاید چون کسانی مثل فردوسی، حافظ، سعدی، و… در مصر وجود نداشتند تا زبان ملت شان را حفظ کنند. آخرین گویش از زبان مصری که قبطی (Coptic) نام داشت در حدود قرن چهاردهم میلادی از میان رفت و اکنون مصریان به زبان عربی که زبانی سامی است سخن می گویند.
۳) بربری: این زیرخانواده با ۱۱ میلیون گویشگر، زبان توارق (Tuareg یا Tamarshak) و دیگر زبان های شمال و شمال باختری آفریقا را شامل می شود. بیشتر کسانی که به زبان های بربری سخن می گویند، عربی را نیز می دانند و حتی زبان بربری را نیز با خط عربی می نویسند.
۴) کوشی: زبان اُرومینگا (در کنیا و جنوب اتیوپی) که با خط اتیوپیایی نوشته می شود و زبان سومالی که با البفای لاتین نوشته می شود، جزو این زیرخانواده است.
۵) چادی: این زیرخانواده با یکصد زبان در آفریقای مرکزی و باختری و رایج است و حدود ۳۰ میلیون نفر بدان سخن می گویند. مهمترین زبان این زیرگروه، ”هوسایی“ است که زبان مادری ساکنان شمال نیجریه و مناطق اطراف آن است. اهمیت این زبان در این است که بسیاری از مردم نواحی مرکزی و باختری آفریقا که به زبان های دیگری سخن می گویند نیز زبان هوسایی را نیز می دانند. زبان هوسایی بطور سنتی با خط عربی نوشته می شد، اما در گذر قرن بیستم این خط به تدریج جای خود را به خط لاتین داد.
۶) اوموتی: زمانی این زیرخانواده که در فلات Omo در اتیوپی استفاده می شود را جزو زبان های کوشی می دانستند.
نقشه زیر (از ویکیپدیا) پراکندگی زبان های آفریقاسیایی را نشان می دهد:
خانواده زبان های نیل و صحرایی (Nilo-Saharan)
۱۸ تا ۳۰ میلیون نفری که به یکی از زبان های این خانواده سخن می گویند، در خاور صحرای بزرگ آفریقا، شمال دره نیل، اطراف دریاچه ویکتوریا، و جمهوری دموکراتیک کنگو ساکن هستند. زیرخانواده های نیل و صحرا عبارتند از:
۱) نیلوتیک (Nilotic): بزرگترین زیرخانواده نیل وصحرا است و زبان Luo (در کنیا)، ماسای (در کنیا و تانزانیا) و نوبیان (در دره نیل در بخش هایی از سودان و مصر) را شامل می شود. دیگر زبان های متعلق به این زیرخانواده در چاد، اتیوپی، اوگاندا، جمهوری دموکرات کنگو (زئیر) و جمهوری آفریقای مرکزی به طور پراکنده استفاده می شوند.
۲) سونگهای (Songhai): در کرانه ی رود نیجر در کشورهای مالی و میجر.
۳) صحرایی (Saharan): شامل زبان کانوری در نیجریه، تِدا در صحرای مرکزی و Zaghawa در چاد و سودان.
۴) مابان (Maban): در چاد.
۵) کُمان (Koman): در بخشی از مناطق مرزی میان اتیوپی و سودان.
۶) فور (Fur): در استانِ Darfur در سودان.
زبان های نیل و صحرایی، همچون زبان های نیجر- کنگو، نواختی هستند. در بعضی از زبان های گروه یادشده، هم پیشوند و هم پسوند و در برخی تنها پسوند به فعل افزوده می شود، اما بر عکسِ زبان باتو (در نیجرکنگو)، همخوانی صرفی در اسم وجود ندارد.
خانواده زبان های خویسان (Khoisan)
خانواده ی کویسان حداکثر ۳۰ زبان را در بر می گیرد، ۲۰۰ تا ۳۰۰ هزار نفر بدانها سخن می گویند و دو زیرگروه دارد:
۱) خویسانِ آفریقای جنوبی: شامل زبان های ناما و نارون (Naron) که در صحرای کالاهاری و اطراف آن در آفریقای جنوبی و نیز در نامیبیا و جنوب باختری بوتسووانا بدان ها سخن گفته می شود.
۲) خویسانِ آفریقای خاوری: شامل Sandawe و Hadza که هر دو در تانزانیا بکار می روند.
زبان های این گروه، ویژگیِ دَمی دارند، یعنی click language هستند. حتی در بعضی از زبان های خویسان، تقریبا همه واژه ها با یک کلیک آغاز می شود. کلیک ها ۲ گونه اند؛ یکی آنهایی که با قرار دادن زبان روی نرم کام (قسمت پسین کام) و مکش هوا ایجاد می شود؛ و دیگری آنهایی که با قرار دادن لب ها روی هم، مکش هوا، و بازکردن ناگهانی لب ها بوجود می آید. بیشتر زبان های این خانواده، از ساختارِ ”فاعل- گزاره- مفعول“ پیروی می کنند.
پايان
به نقل از: http://www.donbelid.com/?cat=18
-
admin
۱۳۸۹/۳/۱۸
| دفعات بازدید: 51
رهبر استقلال کنگو از استعمار بلژيک و اولين نخست وزير اين کشور که ۴۵ سال پيش پس از کودتاي ۴ ستامبر ۱۹۶۰، و زنداني شدنش به طرز فجيعي کشته شد و نامش به عنوان به عنوان "شهيد" راه آزادي در تاريخ اين کشور ماندگار شد.
اما دستور قتل وي بر چه اساسي صادر شد؟ اگر بخواهيم راه حدس و گمان را در پيش گیريم شاید به ناگاه نحوه قتل امیرکبیر در ذهنمان تداعی شود.
تحقيقات نشان میدهد که بعد از کودتاي ژنرال جوزف موبوتو در ۴ سپتامبر ۱۹۶۰ لومومبا که در تلاش بود با یکپارچه سازي کشور و جلوگیري از جدايي استان غنی این کشور، از چپاول معادن طلا و الماس این کشور جلوگیری کرده و بهره اين نعمت خدادادي را عايد مردم فقير اين کشور کند، به زندان افتاد.
بر اساس برخي مطالعات، دستور مرگ لومومبا از سوی وزیر کشور کاتانگا (مرکز معادن غني طلا، الماس، کبالت، اورانیوم و دهها معدن ارزشمند ديگر که بعد از استقلال با توطئه بلژیک در صدد کسب خودمختاری برآمد) صادر شد.عده اي همچنان "بائودو" پادشاه بلژيک را مسئول مستقيم مرگ وي ميدانند. برخي نيز امريکا و انگلستان زمان اوج جنگ سرد را مسئول مرگ لومومبا ميدانند (بیم آنها از ارسال اورانيوم معادن اين کشور به شوروي توسط لومومبا که به عنوان مبارزی چپگرا شناخته میشد). اما نحوه مرگ لومومبا در یک گزارش تحقيقي که اخیرا در آمریکا انجام شده به شرح زیر توضيح داده شده است:
رهبران کاتانگا و در راس آنها موسی چومبه که از سوی بلژيک به عنوان رئيس جمهور کاتانگا انتخاب شده بود، تا زماني که هواپيماي حامل لومومبا و ۲ زنداني ديگر در مرکز اين استان (که اکنون لومومباشي نام گرفته) بر زمين نشست نميدانستند وي به کاتانگا مي آيد. چومبه و ساير مقامات سياسي کاتانگا از اين موضوع آشفته شده و سريعاً نشستي را در نزديکي فرودگاه برگزار ميکنند. در اين جلسه موسي چومبه و وزراي ديگر راي به زندان انداختن لومومبا میدهند اما مونانگا وزير کشور کاتانگا پيشنهاد قتل وي را داده و بر آن پافشاري ميکند. زماني که چومبه نگراني خود را از واکنش بين المللي به کشتن لومومبا ابراز میکند، مونانگا ميگويد ما اهميتي نميدهيم. در نهايت قتل وي مورد موافقت قرار میگیرد.
به دنبال اين جلسه، مونونگا به افسران بلژيکي که نيروي پليس کاتانگا را هدايت میکردند ، دستور داد جوخه آتشی براي زندانيان درست کنند و کمتر از ۵ ساعت از زمان نشستن هواپيماي حامل آنها، هر ۳ زنداني تیرباران شدند. سپس جسدهاي آنها قطعه قطعه و در اسيد حل شد. بقایای استخوانها هم خرد گرديد.
چند روز بعد از اين کشتار، مونانگا ادعا کرد "لومومبا درحين فرار از زندان هدف گلوله قرار گرفت و کشته شد و اگر کسي خلاف این را ميگوید، ثابت کند". اين دست نشانده بلژيکيها در سال ۱۹۹۲ درگذشت.
اما سرنوشت موسي چومبه: هواپيمای حامل وی در سال ۱۹۶۷ ربوده شده و به الجزایر انتقال يافت و در سال ۱۹۶۹در زماني که در خانه اش محبوس بود به شکل مرموزی درگذشت. دختر چومبه به نام ماري هم اکنون در بلژيک زندگي ميکند اما اخیراً در مصاحبه ای با آسوشیتد پرس منکر هرگونه مسئولیت پدرش در قتل لومومبا شده است.
مرگ لومومبا در ۳۵ سالگي باعث شد وي تبديل به سمبل آزادي ملل آفريقا از استعمار تبديل شود و در یادها هميشه جوان باقي بماند. هم اکنون خيابان اصلي شهر که منزل وي در آنجا قرار دارد، خیابان ۳۰ ژوئن ناميده میشود و یکی از میدانهای این خیابان به نام وي ملقب شده است.