خبرگزاری تقریب-هفته گذشته، سران حدود ۵۰ کشور جهان در کنفرانسی در لندن گرد هم جمع شدند تا درباره آینده سومالی به گفتوگو بنشینند. شرکتکنندگان در بیانیه پایانی اعلام کردند كه برای احیای ثبات و امنیت در این کشور جنگزده تلاش میکنند.
آنها وعده دادند كه کمکهای مالی به سومالی را افزایش دهند. انگلیس هم اعلام كرد كه قصد دارد بودجه حمایت مالی از عملیات پاسداری از صلح اتحادیه آفریقا در سومالی را افزایش دهد.
اما اینكه "واقعیات عرصه سومالی چیست" و "كنفرانس لندن و كنفرانسهایی از این دست چه اهدافی را در سومالی و ضمنا در شمال آفریقا دنبال میكنند؟" موضوعی است كه خبرنگار تقریب در گفتوگو با "جعفر قنادباشی" تحلیلگر مسائل آفریقا به بررسی آن پرداخته است. متن این مصاحبه به شرح زیر است:
س: اخیرا در لندن كنفرانسی با عنوان كمك به سومالی برگزار شد. جناب قنادباشی، با توجه به تحولات اخیر در عرصه سومالی، بفرمایید كه در واقع غرب و به خصوص انگلیس چه چیزی را در این كشور دنبال میكنند و آیا آنچه در سومالی اتفاق میافتد، به موضوع بیداری اسلامی ارتباط دارد؟
ببینید، غربیها و علیالخصوص انگلیس حتی قبل از تحولات بیداری اسلامی هم، خواستهای جدی را در سومالی به طور پنهانی دنبال كردهاند و تلاش داشتند از طریق اتیوپی و كنیا بر تحولات این كشور تأثیر بگذارند.
این اقدامات در یك بخش به تلاش انگلیس برای تداوم حضور استعماری خود در سومالی برمیگشت.
سومالی در دوران استعمار به سه قسمت تقسیم شده بود؛ "سومالی فرانسه" كه الان نامش جیبوتی است، "سومالی انگلیس" یعنی بخشی كه الان به صورت بخش خودمختار و تحت عنوان "سومالیلند" اداره میشود و دارای رئیسجمهور، مجلس و پرچم است و "سومالی ایتالیا".
سومالیلند یا همان سومالی انگلیس، با وجود داشتن یك جمهوری خودمختار، هنوز از سوی مجامع جهانی و بینالمللی به رسمیت شناخته نشده و یك كشور مستقل محسوب نمیشود هرچند كه انگلیس سعی میكند به سوماللند رسمیت دهد و حتی در اجلاس لندن هم سومالیلند به عنوان یك كشور مستقل شركت كرده بود.
اما درباره بخش ایتالیایی باید بگویم كه ایتالیا یكی از استعمارگران اروپایی است كه حضورش در آفریقا چه به لحاظ موقعیت مكانی و وسعت سرزمینی و چه به لحاظ زمانی و مدت حضور، محدود بوده است. حضور ایتالیا در سومالی نیز یك حضور كوتاه بوده كه به دوران قبل از جنگ جهانی دوم برمیگردد. ایتالیا در بخشی از اتیوپی هم حضور داشته است.
در سومالی، بخشی كه در جنوب به نام موگادیشو مطرح است و هماكنون نیز ناآرام است، مستعمره ایتالیا بوده و سومالی ایتالیا گفته میشده است.
یك قاعده كلی در اروپا هست كه هر استعمارگری كه ضعیف بوده، مستعمراتش همواره ناآرام و شلوغ بودهاند؛ مثل مستعمرات پرتغال.
پرتغال ابتدا یك كشور قدرتمند بود ولی بعد از كودتا، ضعیف شد و كشورهایی مثل آنگولا، موزامبیك، گینه بیسائو كه مستعمرات پرتغال بودند بسیار ناآرام شدند. همینطور مستعمرات اسپانیا همیشه ناآرام بودند مثل جمهوری عربی صحرا. ایتالیا هم همینطور است؛ بر سر جنوب سومالی چون مستعمره ایتالیا بوده همیشه دعوا بوده است. گاهی آمریكاییها میخواهند در آن حضور پیدا كنند، گاهی انگلیسها. اما انگلیس و فرانسه همواره در مستعمرات خود قدرتمندتر عمل كردند. خط مشی انگلیس در سومالی قبل از بیداری اسلامی این بود كه نگذارند دولت قدرتمندی در این كشور روی كار بیاید؛ چون احساس میكردند اگر دولت قدرتمندی در سومالی روی كار بیاید، طبیعتا این بخش خودمختار سومالی را تحت سلطه خود درمیآورد. دولت ضعیف در سومالی به نفع انگلیس است چون دولت خودمختار سومالیلند سر جای خود باقی میماند و قدرت تسلط بر آن را ندارد.
البته انگلیسها یك خط مشی كلیتر و مهمتری دارند كه تا قبل از بیداری اسلامی در سومالی تجسم بیشتری پیدا میكند و بعد از آن نیز ادامه یافته است؛ "حفظ نفوذ انگلیس بر تنگهها".
قبل از دوقطبی شدن جهان، انگلیس تك قطب دنیا بود. ملاك قطبها در جهان دو قطبی، داشتن سلاحهای هستهای و كشتار جمعی بوده است اما دلیل اصلی قدرت در جهان تك قطبی، تسلط بر تنگههای مهم بینالمللی مثل بابالمندب، جبلالطارق و هرمز بود كه همگی تحت سلطه انگلیسها و نیروی دریایی آن بودند.
امروزه به ویژه بعد از بیداری اسلامی، تلاش انگلیس حفظ نفوذ خود در این تنگههاست. در سومالی، منطقهای هست به نام "پانتلند" كه خودمختار اداره میشود و رئیسجمهور و مجلس و پرچم جدا دارد. اینها همواره تحت سیطره انگلیسها بوده و به این ترتیب گلوگاه اقتصادی جهان را با تسلط بر سومالیلند در اختیار داشتند. همانطور كه تنگه جبلالطارق هم تحت نفوذ انگلیس بوده است. شما اگر به خاك اسپانیا بروید میبینید كه قسمت جداگانهای از خاك آن كه در كنار جبلالطارق قرار گرفته، تحت سیطره انگلیسهاست. تنگه هرمز هم كه از آن طرف مانند شارجه تحت اختیار انگلیسها بود بعدها به شاه ایران واگذار شد و به این شكل، در یك مقطع طولانی این تنگه تحت سیطره كامل آنها قرار داشت.
انگلیس تا قبل از این سعی میكرد نگذارد یك دولت دائمی و قدرتمند در سومالی سر كار بیاید. البته دیگر قدرتهای غربی هم در این امر ذینفع بودند چراكه سومالی از جمله مستعدترین كشورها برای تشكیل حكومت اسلامی است چون مردم این كشور خیلی به مواضع انقلاب اسلامی در نگاه به اهل بیت و در مقابله با مستكبران نزدیك هستند. مردم سومالی مسلماناند و غربزدگی و گرایشات روشنفكری و لیبرالیستی هرگز در آنجا جایی نداشته است. البته در یك مقطعی حدود سه سال پیش، مردم حدود حكومت را برای مدت شش ماه به دست گرفتند و حكومت قدرتمندی را به وجود آوردند ولی آمریكاییها حمله كردند و آن حكومت را از بین بردند. به هر ترتیب، شكلگیری یك حكومت مردمی در سومالی هم به زیان انگلیسهاست و هم به ضرر آمریكاییها؛ چون هر دولتی كه مردم سر كار بیاورند به هر ترتیب اسلامی، مستقل و ضد غربی خواهد بود و ویژگیهای دینی را بدون تردید خواهد داشت.
لذا ابتدا تونی بلر سفرهای زیادی به اتیوپی داشت و آن را تشویق كرد كه سومالی را برای مدت دو سال اشغال كند و به این ترتیب، سومالی مدتی تحت اشغال اتیوپی به نیابت از انگلیسها بود، اخیرا هم فشارهای زیادی روی كنیا هست كه سومالی را كنترل كنند.
این وضعیت برقرار بود تا قبل از بیداری اسلامی؛ اما بعد از آن، یك اتفاق خیلی جدید افتاد. انگلیسها یك دفعه دیدند كه مهرههای غربی مثل حكومت مصر و یمن كه دریای سرخ را كنترل میكردند، در حال فروپاشی هستند؛ مبارك همان اندازه كه آمریكایی بود همانقدر انگلیسی بود و علی عبدالله صالح نیز همانقدر كه آمریكایی است انگلیسی هم هست.
لندن امروز به دنبال آن است كه خلأیی كه در اثر بیداری اسلامی در حال شكلگیری است به وسیله سومالی جبران شود لذا میبینیم كه یكباره انگلیسها همین هفتههای اخیر در جریان برگزاری این كنفرانس بحث از لشكركشی و تهاجم نظامی به سومالی و حضور نظامی در سومالی میكنند كه این بیسابقه است.
س: چرا راه نظامی را انتخاب كردهاند؟ از یك طرف در كنفرانس صحبت از حمایت از سومالی و كمك میكنند و از سوی دیگر، اقدام نظامی را پیش میكشند؟
بله. سالهای قبل كه آمریكاییها وارد میشدند، انگلیسها معمولا حضور مستقیم نداشتند اما الان حیات بریتانیا در گرو عملیات مستقیم ارتش آن است و این به معنای ضعف است. موقعیتشان در خاورمیانه تضعیف شده و میخواهند موقعیت جدیدی را در سومالی برای خود فراهم كنند.
از این روست كه وعده حمله نظامی داده و مقدماتش را فراهم كردهاند. باید روزهای آینده منتظر گزارشات و اخبار جدیدی در این زمینه بود. گفتند باید عملیات نظامی داشته باشیم و این بیسابقه است.
در شرایط حاضر، یمن كه یكسوی تنگه بابالمندب قرار دارد، در وضعیتی است كه نمیتواند غرب را در حفظ و كنترل این آبراه نمایندگی كند و هر آن احتمال این هست كه یك حكومت اسلامی در یمن شكل بگیرد. در مصر هم ولو اینكه نظامیان هنوز قدرت را در دست دارند ولی آنها برای پشتیبانی از این مهرههای ضعیف ناگزیرند موضعشان را در دریای سرخ و خاورمیانه تقویت كنند. بعد از بیداری اسلامی این كه میبینیم نظامیگری را در پیش میگیرند به دلیل ضعف مهرههایشان در خاورمیانه است. مثل مصر و یمن كه در دو طرف دریای سرخ هستند. اینها احساس میكنند باید حضور جدیتری در دریای سرخ داشته باشند لذا در اینكه سومالی را حفظ كنند مصر هستند.
س: طرح بحث كمك به سومالی و برپایی كنفرانسهای دوستان و حامیان سومالی از چه جهت است؟
بحث كنفرانس پوششی است برای سیاست جدید و ادامه كوششهایی است كه در مورد افغانستان و عراق نیز انجام شده است. زمانی كه افغانستان به هم ریخت كنفرانس كمك به افغانستان برگزار كردند. برای سومالی هم قبل از این كنفرانس، دو اجلاس دیگر برگزار شده یكی از سوی سازمان كنفرانس اسلامی و دیگری هم از سوی غربیها بود كه تحت عنوان دوستان و همراهان سومالی برگزار شد.
اما باید به این نكته توجه داشت كه كارنامه و پرونده این كمكها و اجلاسهای اینچنینی در ذهن ملتهایی كه مخاطب این كمكها هستند بسیار سیاه و تیره است. شما اگر از مردم افغانستان بپرسید اجلاسهای بن و توكیو و لندن چه نفعی برای شما داشت، همه نظر منفی دارند. اگر از مردم عراق هم بپرسید كنفرانسهایی كه برای كمك به شما تشكیل شد چه آثار مثبتی برای شما داشت، همه نظر منفی خواهند داد.
درباره سومالی هم وضع به همین منوال است؛ این اجلاسها چیزی جز یاركشی و توجیه برای حضور نظامی و نوعی پاك كردن سوابق تاریك گذشته در بر ندارد. مردم سومالی سالهاست در قحطی غوطهور و گرفتارند و دولتهای غربی هیچ تحركی برای یاری آنان از خود نشان دادهاند و فقط بر دردها و آلام آنان افزودهاند.
س: ایتالیا هم در سومالی و مسائل آن حضوری دارد؟
نفوذ ایتالیا بسیار كم است. اساسا ایتالیا در حوزه برون مرزی و كارهای سیاسی و نظامی دست قوی ندارد؛ نه ابزار سیاسی تأثیرگذاری را دارد و نه ابزار نظامی را فقط عضوی از مجموعه كشورهای غربی است. ما طی سالهای گذشته هم دیدیم كه به دلیل ضعف ایتالیا، قدرتهای مختلفی در سومالی ایتالیا حضور داشتهاند.
س: تلاشهای گسترده اخیر غرب در آفریقا با چه اهدافی است به ویژه در شمال آفریقا؟
از یك جنبه اهداف استراتژیك را دنبال میكنند. آمریكاییها در سه سال گذشته یك فرماندهی نظامی جدیدی را به وجود آوردهاند. قبلا جهان را به پنج قسمت تقسیم كرده بودند ولی الان به شش بخش تقسیم كرده و آفریقا را به بخشی به نام فرماندهی نیروهای نظامی آمریكا در آفریقا تحت عنوان آفریكوم دادهاند كه در آلمان دفتر دارد ولی درصدد هستند كه دفتر آن را به آفریقا منتقل كنند. دیگر قدرتهای غربی هم همینطور.
یك دلیل این حضور، حفظ انرژی و نفت است. آمریكاییها مستقیما حضور نظامی خود در آفریقا را حفاظت از لولههای نفت و انرژی میدانند و از نظر آنان، آفریقا تنها جایی است كه میتواند جایگزین بخشی از انرژی خلیجفارس باشد. الان جنگ انرژی در دنیا برقرار است و به خصوص بین چین و آمریكا بحث انرژی بسیار عمده است؛ چون احساس كردند كه چینیها به طور چراغ خاموش دارند چاههای نفت آفریقا را در اختیار میگیرند.
مسئله دیگر این است كه امروز اقتصاد غرب بدون ادغام با آفریقا، بدون مصرفی كردن بازارهای آفریقایی و بدون نظامی كردن آفریقا برای خرید تسلیحات غربی نمیتواند به حیات خود ادامه دهد؛ چون كشورهای نیمه صنعتی مثل مالزی، كره، هند و تركیه وارد صحنه شدهاند و یكسری كالاهای مصرفی را تولید و عرضه میكنند لذا غرب و آمریكا ناچارند رو به فروش اسلحه بیاورند و بازارها را به طور نظامی و عمده در اختیار بگیرند. از این رو درصددند كه اقتصاد آفریقا را مصرفكننده كالاهای آمریكایی به خصوص مصرفكننده اسلحه كنند.
اساسا رشد میلیتاریسم در آفریقا به سبب فراهم كردن زمینههای فروش تسلیحات در آفریقاست.
البته بحث مقابله با اسلامگرایی و جلوگیری از تشكیل حكومتهای اسلامی در آفریقا نیز برای غرب اولویت خاصی دارد. مدتهاست كه غربیها احساس میكنند تمدن بزرگی كه مدتها دوره فترت را گذرانده در حال بیداری است و به یك قدرت و قطب جدید جهانی تبدیل خواهد شد. لذا میبینید كه در كل آفریقا فعالیتها اقتصادی است اما در قسمت شمال آفریقا، یك جنبه ایدئولوژیك دارد.
سومالی در این میان، هر دو بخش را داراست، هم سومالی دارای منابع نفت است و در كنار دریاست و هم شامل سیاستهای مربوط به مقابله با اسلامگرایی و جلوگیری از احیای تمدن اسلامی میشود.
س: جناب قنادباشی، برخی بر این عقیدهاند كه اسلامگرایی در شمال آفریقا با بنیادگرایی قرابت بیشتری دارد. دیدگاه شما در این زمینه چیست؟
اینطور نیست؛ همه خیزشهای شمال آفریقا از مغرب تا سومالی، ویژگیهای ضدغربی و ضمنا اسلامی را دارا هستند. مسلما كه به نفع غرب نیستند، مردمی هستند و مردمی بودن یعنی رد كردن لیبرالیسم غربی و اقتصاد سرمایهداری. از این جهت، حتما ضد غربی هستند و امكان ندارد خیزشی در آفریقا با سازش با غرب شكل بگیرد. همچنین این خیزشها ضد صهیونیستی هستند و به عظمت تمدن اسلامی و احیای دوباره و رونق آن میاندیشند و سوابق گذشته مسلمانان را در نظر دارند. این مشخصات به طور قطع دلایل خوبی هستند برای اسلامی دانستن خیزشهای آفریقا. كسانی كه بدبین هستند، از دیدگاه وهابیت و القاعده به نهضتهای اسلامی نگاه میكنند در حالی كه وهابیت در شمال آفریقا و حتی در مصر هیچ جایی ندارد. سلفیگری در مصر و تونس نیز به معنی بیاحترامی به اهل بیت علیهماالسلام نیست. همه این كشورها زمینههای بسیار زیادی برای نزدیكی با شیعه دارند؛ این را بنا به آخرین تحقیقات و برآوردها طرح میكنم. منتها دنیای غرب سعی كرده در بخش اخبار و رسانه، با بزرگ كردن برخی گروههای سلفی در شمال آفریقا اینگونه وانمود كند كه شمال در حال نزدیك شدن به حكومتهای طالبانی است در حالی كه هرگز چنین چیزی واقعیت ندارد. غربیها نگران این هستند كه این مجموعه ضد غربی باشد و بخواهد به تمدن گذشتهاش میاندیشد؛ به خصوص كه همه در تاریخ، زبان و دین مشترك هستند. در اتحادیه اروپ كه منسجمترین اتحادیه بینالمللی است، زبانها متفاوت و حتی مذاهب نیز متفاوت است و سالهای سال نیز با هم جنگهای ۱۰۰ ساله داشتهاند. بزرگترین جنگهای جهانی در قلب اروپا اتفاق افتاده است در حالی كه در جنوب مدیترانه و در شمال آفریقا، زبانها مشترك، فرهنگها مشترك، دین مشترك، تاریخ مشترك و مواضع خارجی نیز در قبال قدرتها مشترك است؛ طبیعتا اگر همه این اشتراكات به سمت همگرایی مثبت حركت كند، غرب از آن هراس دارد و همه همت خود را به كار میبندد تا مانع از این همگرایی شود. همه تبلیغات سوئی كه در زمینه نهضتهای اسلامی شمال آفریقا صورت میگیرد در راستای همین تلاش برای ممانعت از همگرایی مسلمانان شمال آفریقاست.