"خاطرات سياسي" مجموعه برنامههايي است كه شبكه العربيه از نيمههاي اكتبر سال جاري ميلادي روزهاي جمعه پخش ميكند.
در اين برنامه، طاهر بركه، روزنامهنگار و خبرنگار لبناني العربيه با چهرههاي سياسي مطرح دنيا مصاحبههايي را انجام ميدهد كه عموما بازگوكننده خاطرات آنها در دوران قبول مسئوليتشان است. خاطراتي كه با همراهي و تعاملشان با رهبران سياسي مختلف جهان همراه است. طاهر بركه نخستين برنامه خود را با عبدالرحمن شلقم، وزير امور خارجه سابق ليبي و آخرين نماينده ليبي در سازمان ملل كه تا قبل از آغاز انقلاب اخير اين كشور در اين سمت بود و با آغاز انقلاب از نظام قذافي جدا شد، انجام داد كه اتفاقا با قتل معمر قذافي همراه شد. ديپلماسي ايراني در نظر دارد هر هفته به طور مرتب اين سلسله مصاحبهها را منتشر كند. تا كنون ده بخش از اين مصاحبهها پيش رويتان قرار گرفته است كه همگي آنها در آرشيو ديپلماسي ايراني قابل دسترسي هستند و اكنون يازدهمين بخش آن پيش رويتان قرار ميگيرد:
وقتي كه صدام حسين سقوط كرد نيز ترسيد؟
وقتي قصه صدام حسين شد در روز عيد قربان بود. من در مزرعهام بودم. البغدادي...
منظورت لحظه اعدامش است؟
بله اعدام او. بغدادي در طول روز با من صحبت ميكرد اما من هي.. تا اين كه ساعت 6 صبح بغدادي با من ]تلفني[ صحبت كرد و گفت عبدالرحمن مشكلي پيش آمده است. رهبر به شدت مضطرب است و بايد يك راه حلي بيابيم. نظرت چيست كه عزاي عمومي اعلام كنيم و بگوييم كه چه بلاي سر صدام آمد و از اين حرفها. گفتم كه چرا معمر را خبر نميكني كه اعلام عزاداري كند. گفت بگذار مسئوليت اين كار را من و تو با هم بر عهده بگيريم و انجامش دهيم. گفتم اوكي. معمر واقعا مضطرب شده بود.
مضطرب بود چون از سرنوشت خودش ميترسيد؟
يعني ميترسيد. او خودش از امريكاييها ميترسيد. از علي الكيلاني، پسر عموي شاعرش خواست همان كسي كه اشعار اي رهبر ميليونها نفر را خواند كه ]بر روي اعدام صدام[ كار كند و اشعاري بخواند، بعدا از او ]صدام حسين[ قديس ساخت.. من تعجب كردم. چگونه معمر اجازه ميدهد كه اين همه تعريف و تمجيد از صدام حسين بشود. علي الكيلاني كه يك روز نوارها را براي من آورد به او گفتم والله كسي غير از تو اين ارباب ما را نميشناسد. گفت ما ميشناسيمت اي عبدالرحمن. يعني اين كه آنچه تو فهميدي را من هم فهميدم. و از اين رو معمر احساس كرده بود كه فعلا بعد از او قصه.. اما مساله سلاحهاي كشتار جمعي را ما بحث آن را از 2001 آغاز كرديم.
يعني تحول آن قبل از سقوط صدام حسين آغاز شد؟
من به منصب وزير امور خارجه در 4 مارس 2000 منصوب شدم. روز 9 مارس 2000 نزديك 14 تا 15 مورد را در برنامهام گنجاندم و به موسي كوسا، رئيس سازمان امنيت گفتم كه اجازه بده نزد رهبر برويم. رفتيم و به ما گفت كه از چادر بيرون برويم و به تو گفتم وقتي كه ميگفت از خيمه بيرون برويم معنايش اين بود كه با خودش ضبط صوت ندارد. گفتم جناب رهبر من برنامههاي خودم را همراهم دارم و ميخواهم اينها و اينها را به شما بگويم و گفتم، اولين نياز ما بحث سلاح كشتار جمعي و لاكربي است. ايستاد در حالي كه دستانش به پهلوهايش بود و گفت تو ترسيدي، تو يك آبروبر ترسو هستي، من چه ام، دماغشان را ميماليم و ميجنگيم و چه ميكنيم و رفت و مرا ترك كرد.
تو رفتي به جنوب به منطقه الزنت.
بله به منطقه الزنت...
و تو را متهم به ترس كرد؟
آنجا خودش منطقه امني است و راهزنها در آنجا نيستند و مردم ميتوانند آزادانه به آنجا بروند. در آنجا وقتي يكي گرسنه ميشود و به سوي يك درخت خرما ميرود ميتواند هر چه خواست خرما بخورد ولي نميتواند يك خرما را دستش نگه دارد. خوردي مثلا بايد هستهاش را زمين بگذاري. نه خانههايشان را قفل ميكنند و نه به كسي تعدي ميكنند و نه با كسي ميجنگند يا راهزني ميكنند مثل كاري كه ديگر بدوها در ليبي انجام ميدهند. حالا مهم، معمر و موسي كوسا رفتند و من هم سوار ماشينم شدم و رفتم به دفترم. بعد از دو ساعت موسي كه مدير امنيت خارجي بود، آمد و گفت اي عبدالرحمن هفته آينده كنگره ملي برگزار ميكنيم و او تو را بركنار ميكند. گفتم من مثل يك نماز گزار به مسجد جامع رفتم. آدم وقتي ميرود مسجد جامع ميبيند درش قفل است كجا ميتواند نماز بخواند. گفت والله تو آمدي مسجد جامع و ديدي درش قفل است )در اين جا شلقم ميخندد). بعد از آن روز بعد با من منشي معمر صحبت كرد و گفت جناب رهبر در هتل مهادي منتظر تو است. من هم رفتم. به من گفت تو ديروز درباره آن مورد مزخرف صحبت كردي، جلوي موسي كوسا. چه ميخواهي. گفتم والله برادر معمر من بايد بدانم برنامهام چيست. پروندههايي هست كه بايد از هم تفكيك شوند و به اين ترتيب درباره سلاح كشتار جمعي با او صحبت كردم. گفتم با آنها ميخواهيم چه كار كنيم. ميخواهيم با آنها با چه كسي بجنگيم. و اگر يك موشك شيميايي يا هستهاي به سمت ايتاليا شليك كرديم ظرف چند ثانيه ليبي وجودش محو خواهد شد. خوب چه كاري است. بعد از آن، انبار كردن آن هزينهبر است. يك نشتي آن ما را نابود ميكند. گفت خوب نظرت چيست. گفتم لازم است اين را بدانيم كه ژاپن ميتواند ظرف 24 ساعت بمب هستهاي بسازد، ايتاليا ظرف يك هفته ]بمب هستهاي[ ميسازد ولي هيچ دليلي ندارد ما براي اين كار ميليونها دلار هزينه كنيم. گفت خوب و توافق كرديم. روز بعد وزير متخصص آمد و كارمان را شروع كرديم و رفتيم به پاكستان و با پرويز مشرف ديدار كرديم.