اسلام تایمز : شوراي انتقالي اگرچه هدايت انقلاب ليبي را برعهده دارد، اما اين بدان معنا نيست كه مي تواند اختيارات خود را به ديگران بدهد و انقلاب را از مسير اصلي خود منحرف كند
اشاره:
ادامه دخالت هاي آمريكا و غرب در ليبي براي به انحراف كشاندن قيام مردمي عليه معمر قذافي، با واكنش منفي در آن كشور مواجه شده است و بسياري از شخصيت هاي انقلابي ليبيايي خواستار كوتاه كردن دست بيگانگان از امور كشورشان هستند.
غرب خواستار آن است كه وجه سكولار قيام مردمي 17 فوريه پررنگ تر شود و در اين ميان برخي دولتمردان در شوراي ملي انتقالي ليبي نيز در اين راستا حركت كرده و در جهت منافع غربي ها تلاش مي كنند. اختلاف نظرها در مورد آينده ليبي باعث شده است كه مسئولان و دولتمردان همديگر را به انحراف از خواسته هاي مردم متهم كنند.
دكتر «علي الصلابي» از شخصيت هاي مطرح ليبيايي در هفته هاي اخير لبه تيز انتقادات خود را متوجه طيف غيرمذهبي در كشورش كرده و آنها را مجري سياست هاي غرب مي داند.
البته اين موضوع در كنار ساير مسائل داخلي، باعث ايجاد اين نگراني شده است كه مسير و آينده ليبي را چه كساني تعيين مي كنند؟
اگر چه مسائل و موضوعات سياسي از پيچيدگي خاصي برخوردار است و حدس زدن اتفاقات آينده در صحنه سياسي ليبي كار ساده اي نيست، اما مي توان اين موضوع را به خوبي اثبات كرد كه تنفر از درنده خويي يك ديكتاتور باعث شد كه اتفاق نظر براي سرنگوني وي به وجود آيد.
معمر قذافي ديكتاتور سابق ليبي با شعار «من تحزب خان» (هر كه حزبي شد خيانت كرد) طي دوران حكومت 42 ساله خود بر اين كشور، هيچ گاه اجازه فعاليت حزبي را در خاك ليبي نداد و با انتخاب رنگ سبز و نوشتن كتاب «الخضر» (سبز) افكار منحط خود را ترويج كرد، غافل از اينكه روزي خيزش مردمي تومار حكومت وي را در هم خواهد پيچيد و به زباله دان تاريخ خواهد انداخت.
آن روز فرا رسيد و مردم ليبي با چنگ و دندان با مزدوران قذافي به نبرد پرداختند و حكومت آن را ساقط و حكومتي جديد پايه ريزي كردند اما آمريكا و غرب در جهت منافع خود، همچنان به دخالت در امور آن كشور مشغول هستند. اين دخالت ها به بروز اختلافاتي در شوراي ملي انتقالي منجر شده است كه نشان مي دهد، نقطه نظرات متضادي در مورد مسير آينده ليبي وجود دارد.
اختلاف نظر ديدگاه جريان اسلامگرا با سكولارها (ليبرال ها) در هفته هاي اخير، «محمود جبرئيل» را واداشت كه به طور رسمي كناره گيري خود را از حكومت آينده ليبي اعلام كند.
اسلامگراهاي ليبي كه از ابتداي قيام مردمي 17 فوريه سازماندهي و هدايت آن را در دست داشتند، در زمينه سياسي، ليبرال ها را متهم به طرفداري از غرب و اجراي سياست قدرت هاي بزرگ مي كنند و فشارهاي جريان اسلامگرا باعث شد كه ملت ليبي، موضعي شفاف و واضح در مورد آينده ليبي از رهبران شوراي ملي انتقالي را خواستار شود.
يكي از رهبران ليبي در اين مورد مي گويد: شوراي انتقالي اگرچه هدايت انقلاب ليبي را برعهده دارد، اما اين بدان معنا نيست كه مي تواند اختيارات خود را به ديگران بدهد و انقلاب را از مسير اصلي خود منحرف كند.
اسلامگرايان ليبي كه جريان قدرتمندي را در صحنه آن كشور تشكيل مي دهند، با توجه به پايگاه مردمي بارها آمادگي خود را براي مشاركت گسترده در شوراي ملي انتقالي اعلام كرده اند.
«مصطفي عبدالجليل» رئيس شوراي انتقالي ليبي در سخناني بدون اشاره به جريان خاصي اعلام كرد كه «مردم ليبي جنبش هاي افراطي چپ و راست را قبول ندارند .» او در عين حال سعي كرد به مردم اطمينان بدهد كه اسلام تنها منبع الهام بخش براي سياستگذاري در حكومت آينده اين كشور است.»
اين درحالي است كه منتقدان وي، مصطفي عبدالجليل را يك شخصيت قوي در صحنه ليبي نمي دانند و در مورد راهبردش براي انتقال كشور از مرحله سخت كنوني با شك و ترديد نگاه مي كنند.
مصطفي عبدالجليل از سوي مخالفان خود همچنين متهم به فساد مالي و واگذاري پست ها و مناصب دولت با خويشاوندان خود در ليبي است و در پاسخ به انتقادها، تشكيل دولت را به بعد از آزادي كامل ليبي موكول كرد. در مقابل آن، برخي از تحليل گران ليبرال با توجه به تجربه و جايگاه سياسي عبدالجليل وي را داراي توانمندي سياسي براي رهبري آينده ليبي مي دانند و اختلاف نظرهاي موجود را نوعي از دموكراسي براي دستيابي به حكومت مطلوب آينده مي دانند.
رئيس شوراي انتقالي در واكنش به انتقادهاي موجود مي گويد: اگر برخي از افراد و گروه ها در ليبي هستند كه عبدالجليل را شخص مناسبي نمي دانند و به دليل مسائل شخصي او را نمي خواهند، اين موضوع به خود آنها برمي گردد، اما شوراي ملي انتقالي تنها نماينده حكومت در ليبي است كه بر آن سيطره دارد.
يك مسئول بلندپايه در شوراي ملي انتقالي، سخنان عبدالجليل را نشانه اي از ديكتاتوري و سرآغازي براي برپايي حكومت بر مبناي استبداد ارزيابي كرده و مي گويد: مشكل ليبي، اختلاف نظر بين اسلامگراها و سكولارها نيست، بلكه جبرئيل و عبدالجليل مايل هستند كه سير كلي حوادث سياسي در ليبي به اين سمت ختم شود. اين مسئول بلندپايه ليبيايي مي افزايد: مردم ليبي بدون داشتن برنامه خاصي و تنها با هدف سرنگوني رژيم قذافي پا به عرصه سياست گذاشتند، اما متأسفانه برخي از افراد و گروه ها در پي به دست آوردن امتيازاتي براي خود هستند.
به هر صورت بازار اتهامات در صحنه سياسي ليبي آن چنان داغ است كه اختلاف نظر و ديدگاه ها باعث شده است كه افراد، همديگر را به وابستگي از يك جريان خاص و يا يك كشور خارجي متهم كنند.
اما در اين مورد، چيزي كه از نظرها پنهان مانده است نقش كشور فرانسه به عنوان يك قدرت استعماري است كه تلاش مي كند تا پشت نقاب حمايت از انقلاب هاي عربي، امتيازات ويژه اي را در ليبي به دست آورد.
هنگامي كه رئيس جمهور مخلوع تونس در روز 14ژانويه سال 2010 مجبور به فرار از كشورش شد، حال و روز نيكلا ساركوزي به عنوان نزديك ترين دوست وي، حال و روز خوبي نبود و رئيس جمهور كنوني فرانسه تا آخرين لحظه از وي حمايت كرد.
در مصر نيز همچنان كه پيروزي مردم در روز 25ژانويه، جهان سياست در خاورميانه را تكان داد، موضع فرانسه، همان موضعي بود كه در قبال تحولات تونس اتخاذ شده بود و ساركوزي همسو با سياست هاي آمريكا مبني بر حمايت از اسرائيل از رژيم مبارك حمايت مي كرد. اما وقتي اين سياست توسط مردم باطل اعلام شد، آنها سمت و سوي خود را به اين موضوع معطوف كردند كه قدرت بايد به صورت مسالمت آميز منتقل شود.
اين اشاره كوتاه به سياست هاي فرانسه از آن جهت لازم است كه اكنون اين كشور خود را حامي سينه چاك انقلاب هاي عربي جلوه مي دهد و در ليبي به دنبال سهم مناسبي است.
اما جالب است كه بدانيم، هنگامي كه شراره هاي اوليه انقلاب 17 فوريه در ليبي آغاز شد، موضع رسمي فرانسه همانند آمريكا و غرب درحالت شك و ترديد قرار داشت و هيچ گاه آنها پيش بيني اين را نداشتند كه رژيم قذافي تنها بتواند 7ماه دوام بياورد و به اين سرعت متلاشي شود. ساركوزي باتوجه به روابط نزديك خود با قذافي پس از حل وفصل قضيه «لاكربي» كه باعث شد روابط اقتصادي گسترده اي با ليبي داشته باشد و شركت هاي فرانسوي قراردادهاي كلاني در زمينه هاي امور نفتي و گاز منعقد كنند، در آغاز خيزش مردمي در اين سرزمين به سكوت در برابر تحولات بسنده كرد و گاه گاهي اين موضوع را مطرح مي كرد كه گفت وگو، بهترين راه حل موجود براي خروج ليبي از بحران است.
اما هنگامي كه انقلابيون ليبي، پيروزي هاي چشمگيري بر عليه قذافي به دست آوردند و شهر بنغازي را تصرف كردند، ساركوزي از قايق درحال غرق شدن قذافي به درون كشتي انقلاب ليبي پريد و به سرعت خود را از بزرگ ترين حامي ديكتاتوري در ليبي به يك طرفدار دموكراسي و سينه چاك مردم مبدل كرد.
ساركوزي در اين مورد به حملات تبليغاتي خود بر عليه قذافي كه روزگاري از دوستان و حاميان مالي وي در انتخابات رياست جمهوري فرانسه بود، بسنده نكرد بلكه خود را در جايگاه فرماندهي نيروهاي نظامي غرب عليه ليبي قرار داد.
آمريكا نيز كه شكست هاي پي درپي در جنگ هاي افغانستان و عراق باعث شده بود كه درمورد مسائل ليبي با احتياط بيشتري عمل كند، زمينه را براي ورود فرانسه و در رأس نيروهاي آتلانتيك شمالي (ناتو) به اين صحنه فراهم كرد.
اين موضوع مردم ليبي و اعراب را به ياد لشكركشي ناپلئون به كشور مصر مي اندازد. كه در سال 1798 امپراتور فرانسه خطاب به مردم اعلام كرد كه ما براي آزاد كردن شما از ظلم و جور حكومت «مماليك» به اينجا آمده ايم.
شايد اين بار نيز ساركوزي خيال دارد، مردم ليبي را از ظلم و جور حكام آن رهايي بخشد؟! همچنان كه، بوش در يورش به عراق و اشغال آن، اين ادعا را داشت.
اما كيست كه در ليبي نداند كه ساركوزي نماد استعمار جديد فرانسه است و دوست نزديك اسرائيل به شمار مي رود و در مخالفت با مسلمانان يد طولايي دارد.
آيا به راستي اگر فرانسه تا اين درجه دچار حس انسان دوستي شده است و دلش براي مردم مي سوزد، چرا به كمك مردم «بحرين» و «يمن» نمي رود، چرا عليه حكام آنها يك هم پيماني نظامي به رهبري ناتو به وجود نمي آورد.
در واقع فرانسه براي جبران باخت خود در تونس و مصر تلاش مي كند ليبي جديد را در دست خود داشته باشد و چهره استعماري گذشته را زنده كند و بار ديگر حرفي در جهان سياست امروز داشته باشد. به اين دليل از ديد فرانسه، سرزمين ليبي مناسب ترين مكان جغرافيايي براي پياده كردن ايده هاي استعماري اليزه نشينان است. ليبي به دليل اينكه در قاره سياه قرار دارد از عمق و نفوذ زيادي در مغرب عربي برخوردار است و مي تواند زمينه نفوذ در منطقه را براي فرانسه فراهم كند.
امروز كه مردم ليبي با خون خود و مجاهدت هاي فراوان توانستند، ديكتاتوري 42ساله قذافي را سرنگون كنند، بايد به هوش باشند كه از داخل و خارج، خيزش بزرگ آنها عليه ظلم و جور به سرقت نرود و توسط كشورهاي استعماري غافلگير نشوند.
استفاده از تجربيات مردم تونس و مصر در خنثي كردن توطئه هاي استعماري مسلماً مي تواند آنها را از اين ورطه خطرناك نجات دهد.