بررسی استراتژیک- گاردین/ خبرگزاری دانشجویان ایران /
« در حالی که پرونده حکومت ۴٢ ساله معمر قذافی در آستانه بسته شدن است و درگیریها در لیبی به پایتخت این کشور رسیده، به نظر میرسد تحولات لیبی در سایر کشورهای عربی که شاهد ناآرامیها و اعتراضهای مردمی هستند، تاثیر چندانی نداشته باشد.» روزنامه گاردین در گزارشی تحلیلی در رابطه با تاثیر فروپاشی رژیم معمر قذافی، حاکم مستبد لیبی در خیزشهای مردمی سایر کشورهای جهان عرب نوشت: « در حالی که چند روز بیشتر باقی نمانده بود تا حکومت قذافی وارد چهل و دومین سال متوالی خود شود، جنبشهای مردمی منجر به قرار گرفتن حکومت وی در آستانه فروپاشی شد.
طی هشت ماه گذشته این سومین حاکم یک کشور عربی است که حکومتش در آستانه فروپاشی قرار گرفته است.زین العابدین بن علی، رئیسجمهوری تونس که در ماه ژانویه پس از ٢٣ سال حضور در راس قدرت در این کشور از سمتش برکنار شد، نخستین رئیس جمهوری عربی به شمار میآید که حکومتش تحت تاثیر خیزشهای مردمی ساقط شد.در ماه فوریه نوبت به حسنی مبارک، رئیس جمهوری مصر رسید و خیزشهای مردمی در این کشور به حکومت ٢٩ ساله وی پایان داد.در ماههای نخست آغاز خیزشهای مردمی در جهان عرب امیدها برای تغییرات سیاسی در سراسر منطقه بالا بود چرا که اعتراضها به طور گسترده در کشورهای مختلفی همچون یمن، بحرین، سوریه و به طور محدودتر در کشورهایی همچون مراکش، اردن، الجزایر و عمان دامن گرفته بود. با این حال با گذشت چند ماه تردیدهایی درخصوص از کار افتادن موتور خیزشهای مردمی در جهان عرب به وجود آمد. جناح مخالف در بحرین به شدت سرکوب شد و در همین حال جنبش جوانان یمن توسط حاکمان نظامی و رهبران قبیلهای به انزوا کشانده شد. این در حالی بود که ناآرامیها در سوریه نیز با واکنش مقامهای این کشور مواجه شد.ادامه….
در حال حاضر پرسش اصلی در خصوص این مساله است که آیا اتفاقات اخیر در طرابلس باعث ایجاد تغییر در روند حرکت خیزشهای مردمی جهان عرب خواهد شد یا خیر.
شاید بتوان اتفاقات اخیر در لیبی را به عنوان عاملی الهام بخش و محرک برای فعالان جناحهای مخالف در کشورهای عربی در نظر گرفت اما موفقیتهای انقلابیون لیبی در مبارزه با نیروهای حامی قذافی با شبهاتی مواجه است چرا که در این مبارزات پای نیروهای سازمان پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) در میان بوده است.
روی هم رفته میتوان گفت که جنبش مردمی در لیبی برای رهبران جهان عرب و به ویژه کشورهای منطقه خاورمیانه چندان نگرانکننده نیست. در سوریه بشار اسد، رئیس جمهوری این کشور میتواند به طور معقولی این نتیجه را در ذهن خود داشته باشد که تا زمانی که پای نیروهای ناتو در ناآرامیهای این کشور در میان نیاید حکومتش در امن و امان است. در همین حال علی عبدالله صالح، رئیسجمهوری یمن که به تازگی از عربستان بازگشته همچنان در راس قدرت در این کشور حضور دارد و برکناری وی در آیندهای نزدیک، دور از ذهن به نظر میرسد.
رهبران جهان عرب در کشورهای حاشیه خلیج فارس نیز ظاهرا حکومتهای خود را تحت تاثیر فروپاشی نظام قذافی نمیدانند و او را به عنوان یک حاکم مستبد و خودکامه در نظر دارند.
از سوی دیگر درخصوص شرایط ژئوپولوتیک لیبی میتوان گفت که این کشور برخلاف کشورهایی همچون عراق و مصر از اهمیت چندانی برخوردار نیست و احتمالا پس از فروپاشی قذافی رسانهها توجه چندانی به آن نخواهند داشت.
باید توجه داشت که تاثیر انقلاب لیبی بیشتر متوجه شمال آفریقا است تا کشورهای خاورمیانه.
روی هم رفته مصر، لیبی و تونس بیشتر برای کشورهای غربی منطقه مانند الجزایر و مراکش الهام بخش هستند. این در حالی است که دولت الجزایر که پیش از این با ناآرامیهای بسیار مواجه بود در حال حاضر هزینههای بسیاری را برای ایجاد تغییرات و جلب رضایت تودههای مردم در این کشور صرف میکند.
در مراکش نیز ملک محمد به تازگی قوانینی را برای ایجاد اصلاحات اعلام کرده است. ظاهرا اعلام این قوانین به دنبال واکنش به تظاهراتهای گسترده در این کشور بوده است. با این حال به نظر میرسد اتفاقات اخیر در لیبی فشارها برای اعمال تغییرات جامعتر در مراکش را افزایش دهد. در طولانی مدت تاثیر لیبی در کشورهای جهان عرب میتواند از اهمیت بسزایی برخوردار باشد. مساله مهمتر این است که کدام یک از سه کشور مصر، تونس و لیبی خواهد توانست مدل بهتری را برای حرکت به سمت دموکراسی پیدا کند. هر یک از این سه کشور به دقت به رفتارهای کشورهای دیگر مینگرند و سعی دارد نتیجه بهتری را به دست آورد.
مصر و تونس هر دو مشکلاتی را در زمینه براندازی رژیم سابق داشتهاند. در مصر همچنان نظامیان در راس حکومت قرار دارند و سیاستمداران نتوانستهاند جایگاه چندانی در حکومت این کشور به دست آورند. مصر و تونس همچنین با مشکلات اقتصادی مواجه شدهاند و مردم این کشورها خواستار برطرف شدن نیازهای اقتصادیشان در آیندهای نزدیک هستند. در عین حال در لیبی نگرانیهای جدی در این خصوص وجود دارد که ائتلاف ضد قذافی پس از فروپاشی کامل نظام سابق این کشور سیری قهقرایی در پیش گیرد و به انحطاط کشیده شود.
این در حالی است که در صورتی که این امر محقق نگردد و این ائتلاف روند درستی در پیش گیرد، لیبی میتواند آیندهای روشنتر و بهتر در مقایسه با دو کشور دیگر داشته باشد.
لیبی از منابع عظیم نفتی برخوردار است و جمعیت آن (که حدود ۵/۶ میلیون تن است) زیاد نیست و از سوی دیگر منابع مالی آن در حدود ٧٠ میلیارد دلار تخمین زده شده است.
این منابع مالی این موقعیت را برای لیبی ایجاد میکند که خود را به مدرنترین و با ثبات ترین کشور در شمال آفریقا تبدیل کند و روندی در پیش گیرد که دموکراسی در آن به طور کامل محقق گردد.
در صورتی که مدیریت مناسب در سیستم حکومتی لیبی اعمال شود این کشور میتواند به مدلی منطقهای برای کشورهایی همچون عراق (که پس از سقوط صدام رئیس جمهوری وقت این کشور در سال ٢٠٠٣ با ناکامی مواجه شده است) تبدیل شود.
اما در صورتی که مدیریت مناسبی در این کشور اعمال نشود تردیدهایی درخصوص آینده باثبات و تغییرات در راستای حرکت به سوی دموکراسی در منطقه به وجود خواهد آمد.»