سال ها است كه نهادهاي بين المللي و سازمان هاي حقوق بشري از آفريقاي جنوبي به عنوان پر جرم و جنايت ترين كشور جهان نام مي برند و اين در حالي مي باشد كه هنوز زخم هاي برجاي مانده از دوران تبعيض نژادي به عنوان ريشه اصلي خشونت ها در اين كشور التيام نيافته است.
گفته شده است كه ميانگين جرم و جنايت در آفريقاي جنوبي بويژه در كلانشهر ژوهانسبورگ هشت برابر بيشتر از ميانگين جهاني است.
اين جرايم غالبا بصورت مسلحانه و ديگر جرايم اجتماعي همچون سرقت و تجاوز به عنف و تجاوزهاي جنسي، خشونت عليه زنان و كوكان و بيگانه ستيزي انجام مي شود.
صرف نظر از انواع، ابعاد و اثرات اين جرايم اجتماعي كه بعضا جزو جرايم سازمان دهي شده نيز بشمار مي آيند، جامعه شناسان و روانشاسان اجتماعي دلايل مختلفي از جمله فقر حاكم بر جامعه و اختلافات طبقاتي را براي اين گونه جرايم بر مي شمارند و برخي علت را در تماشاي فيلم هاي خشونت بار غربي توسط جوانان جست وجو مي كنند و برخي ديگر فقر فرهنگي و سوء مديريت اجتماعي را عامل آنها مي دانند.
همه اين نظريات متين و دلايل ارايه شده بر جاي خود استوار، ولي علت العلل اين بحران اجتماعي كه اين كشور سرسبز و زيبا با جاذبه هاي گردشگري فراوان را به جهنمي سبز تبديل كرده است چيزي جز اثر زخم هاي دوره تبعض نژادي در اين كشور نيست.
ترديدي نيست كه سياست گذاري هاي اجتماعي و فرهنگي اخير دولت ضد تبعيض نژادي در مهار اين بحران هنوز موفق نبوده است، ولي داستان خشونت ورزي در اين كشور مخصوص اين دوره سياسي آفريقاي جنوبي نيست.
اين آسيب عميق اجتماع آفريقاي جنوبي اثر سياست هاي نژاد پرستانه دوره پدرسالاري سفيد پوستان در اين كشور است، خشونت هايي كه امروزه سفيد پوستان اين كشور و رسانه هاي غربي، سياهان را به آن متهم مي كنند.
سفيد پوستان و رسانه هاي غربي طرفدار آنها فراموش كرده اند زماني را كه خود به عنوان ميهمان به اين سرزمين پاگذاشتند و از خوان گسترده نعماتي كه ميزبان با اختيار يا بعدها به اكراه در اختيار آنها گذاشته بود بهرمند شدند، آنها همچون نژاد پرستان صهيونيست امروز پس از آنكه نمك صاحب خانه را خوردند نه تنها نمك دان را شكستند بلكه خانه را نيز تصاحب كردند.
تحليل گران معتقدند كه خشونت طي دو قرن اخير همواره در اين كشور وجود داشته است و محدود به اين 15 سال حاكميت سياهپوستان نيست، زيرا خشونت در سراسر دوران حاكميت اقليت سفيد پوست در اين كشور وجود داشته و حتي روندي به مراتب شديدتر از خشونت هاي نسبي امروز را طي كرده است.
سفيدپوستاني كه دو قرن گذاشته به اين كشور پا گذاشتند پس از دست اندازي به منابع غني زير زميني اين كشور شهرها را تصاحب كرده و آنها را جزو حوزه اختصاصي فرهنگ خود بشمار مي آوردند.
آنها نه تنها هيچ تمايلي به پذيرش ميزبانان سياهپوست خود به عنوان شهرنشين از خود نشان نمي دادند بلكه آنها را با انواع روش هاي خشونت آميز همچون استفاده از حشرات موذي و خطرناك از محيط هاي مسكوني شهري خود مي تاراندند.
اگر نبود نياز سفيدپوستان به كارگر و نيروي كار موجود جهت تداوم نظام اقتصادي استثماري شان، آنها حتي به سياهپوستان اجازه نمي دادند در شهرك هاي كپر نشين حاشيه اي و خوابگاهي كه در پيرامون شهرهاي آنها ايجاد شده بود، بسر برند و حتي شايد آنها را از كشورشان بيرون مي رانند چون در آن دوران تنها سياهپوستاني مي توانستند به عنوان نيروي كار به شهرها بيايند كه گذرنامه و مجوز رسمي تردد براي كار داشتند.
طراحان سياست آپارتايدي براساس نظام فكري و ادبيات حاكم بر جامعه سفيد پوستان، به مناطق زيست سياهان به عنوان زادبوم هاي نيروي كار مي نگريستند كه پيش شرط لازم و ضروري زندگي و فعاليت هاي اقتصادي و اجتماعي، بهره برداري از نيروي آنها به عنوان مورچه هاي كارگر و يا گاو ميش با يال و كوپال قوي كه فقط بايد براي آنها كار فيزيكي كنند تا زنده بمانند، بود.
سفيد پوستان يك سياه ضعيف را همچون پسته زير دست و پاي خود له مي كردند و معتقد بودند او جز اينكه سربار خودش و مزاحمي براي سفيد پوستان باشد حاصلي نخواهد داشت و لذا چنين انسان سياهي در برابر انسان سفيد ديگر فقط محكوم به مرگ بود.
بر حسب شواهد موجود تاريخي، حذف فيزيكي سياهپوستان كاري بسيار ساده بود كه حتي يك كودك سفيد پوست نيز مي توانست به عنوان يك هدف بازي بچه گانه خود براحتي آنها را بكشد چون سياست اجتماعي سفيد پوستان بر كم كردن آمار سياهان استوار شده بود.
سفيد پوستان همه نوع خشونت را چه از روي خشم و تنفر و چه به عنوان بازي و سرگرمي عليه سياهپوستان روا مي داشتند و اگر خشونت متقابل بسيار ناچيزي هم از سوي سياهان مشاهده مي شد آن را نيز مي توان با اين مثل فارسي بيان كرد كه 'گربه دربند تنها كاري كه بلد است بكند اين است كه بر روي طرف مقابل خود چنگ بياندازد'.
در هر حال دو قرن گذشت تا اينكه فرهنگ خشونت ورزي در ذات سفيدپوستان اين كشور قرار گرفت و سياهان نيز ناگزير به قبول فرهنگ خشونت پذيري شدند.
ناگفته نماند كه بر اساس گزارش هاي سازمان هاي بين المللي همچون سازمان ملل و يونسكو، آفريقاي جنوبي و پس از آن برخي كشورهاي حوزه درياي كارائيب به پر جرم و جنايت ترين كشورهاي به حساب مي آيند ولي در در خصوص آفريقاي جنوبي بايد گفت كه سابقه برخورداري از يك تاريخ استعماري و بويژه خشونت دوره آپارتايد مهمترين مورد اختلاف و تمايز ساختار تاريخي و اجتماعي آفريقاي جنوبي با ديگر كشورهاي داراي خشونت هاي اجتماعي در جهان است.
در آسيب شناسي خشونت در آفريقاي جنوبي بايد گفت: در همين جامعه بود كه سفيد پوستان خانواده ها را براي بهره برداري از نيروي كار آنها از هم جدا مي كردند، از اينرو كودكاني كه در خانواده هاي تك والديني رشد پيدا مي كردند داراي انواع عقده هاي اجتماعي بودند كه امروزه آن عقده ها، در پايان عصر تبعيض نژادي ناخواسته عليه سفيدپوستان سرباز كرده است.
تحقيقات اجتماعي نشان مي دهد ، آن دسته از جواناني سركشي كرده و به هيچ قانون اجتماعي تن نمي دهند كه معمولا از پرورش در نهاد خانواده و حتي نهاد آموزش پرورش محروم بوده اند، سرنوشتي كه اغلب سياهپوستان آفريقاي جنوبي هرگز نمي توانند سايه شوم آن را از سر خود دور كنند.
سفيد پوستان آفريقاي جنوبي يك قانون داشتند و آن اعمال زور و سوء استفاده از ابزارهاي قانوني براي حمايت و حفاظت از خود بود و لذا اگر امروز شاهد قانون گريزي در اين كشور هستيم نتيجه و برآيند طبيعي و منطقي عدم آشنايي قبلي برخي مردم آن با يك قانون منطقي و انساني است.
كوتاه سخن اينكه دلايل اجتماعي و رواني بيشماري را مي توان به عنوان علت خشونت هاي اجتماعي و منشاء جرم و جنايات در آفريقاي جنوبي بر شمرد و مصاحبه هاي زيادي از عاملان اين جرايم تهيه كرد ولي سرانجام با اطمينان بالا به اين نتيجه خواهيم رسيد كه اگر نبود خشونت هاي ديروز سفيد پوستان عليه سياهان اين كشور، از خشونت امروز در اين كشور يا خبري نيود و اگر هم بود در حداقل ممكن آن بود.