-
admin
۱۳۸۹/۹/۷
| دفعات بازدید: 66
«ولد محمد ولد عبدالعزيز» در سال 1956 ميلادي در شهر "اكجوجت" مركز ايالت "اينشيري" واقع در شمال موريتاني و در قبيله "اولاد بالسباع" به دنيا آمد. اين قبيله كه مساحت گسترده اي از سرزمين موريتاني را به خود اختصاص داده از شهر "مراكش" در جنوب كشور مراكش تا كرانه هاي رود سنگال در جنوب غربي موريتاني سكني گزيده است.
قبيله اولاد بالسباع از قبائل شرفاي ادريسيه و منتسب به «مولاي محمد بن ادريس الثاني بن ادريس الازهر» است كه به هفت شاخه تقسيم مي شود و عمده اين قبايل در مراكش زندگي مي كنند.
ولد عبد العزيز در سال 1977 ميلادي به ارتش موريتاني ملحق و در يك موسسه نظامي واقع در شهر مكناس مراكش به تحصيل پرداخت.
«معاويه ولدالطايع» رئيس جمهور اسبق موريتاني پس از تاسيس گارد رياست جمهوري، با اعطاي رياست اين مجموعه به ولد عبدالعزيز وي را در سلك ياران نزديك خود جاي داد.
گارد رياست جمهوري موريتاني موسوم به بازيپ (BASEP) قويترين و مجهزترين واحد ارتش موريتاني به شمار مي رود. كودتاي نافرجام «صالح ولد حننا» در ژوئن 2003 ميلادي عليه رئيس جمهور اسبق موريتاني «معاويه ولد الطايع»، با تلاش هاي ولدعبدالعزيز ناكام ماند و اين باعث ارتقاي رتبه وي به درجه سرهنگي شد.
در بحراني كه ولد الطايع در اثر تلاش براي سركوب مخالفان خود از اسلامگرايان و جنبش "پيشروان تغيير" به وجود آورد؛ ولد عبدالعزيز از درگيري با اسلامگرايان اجتناب نمود، اما جنبش پيشروان تغيير را به شدت سركوب كرده و در نهايت «صالح ولد حننا» رئيس اين جنبش را در اكتبر 2004 ميلادي بازداشت نمود.
با گذشت زمان، نفوذ «ولد عبدالعزيز» در زمينه هاي نظامي، سياسي و اقتصادي افزايش يافت، تا اينكه در ماه مي 2005 ميلادي سرهنگ ولد عبدالعزيز در ديداري محرمانه با «محمدولد الغزواني» رئيس سرويس هاي اطلاعاتي موريتاني تصميم به سرنگوني حكومت «ولد الطايع» گرفت.
عاملي كه سرهنگ ولد عبدالعزيز را در برنامه ريزي براي سرنگوني حكومت «ولد الطايع» مصمم تر مي كرد، تصميم معاويه ولدالطايع در ايجاد مبارزه اي تمام عيار عليه گروه هاي سلفي «تبليغ و جهاد» بود كه «ولد عبدالعزيز» قلباً تمايلي به سركوب مستقيم آنها در آن برهه از زمان نداشت. عامل ديگري كه عزم وي در سرنگوني دولت ولدالطايع را راسخ تر مي نمود، ترس وي از اقدامات ولدالطايع در حذف افسران نظامي بود، چرا كه ولدالطايع به دليل وحشت از كودتاي احتمالي افسران نظامي بسياري از آنها را از كار بركنار و يا سركوب كرده بود.
براي ديدن ادامه مطلب اينجا را كليك نماييد.
HTML clipboard
«ولد محمد ولد عبدالعزيز» در سال 1956 ميلادي در شهر "اكجوجت" مركز ايالت "اينشيري" واقع در شمال موريتاني و در قبيله "اولاد بالسباع" به دنيا آمد. اين قبيله كه مساحت گسترده اي از سرزمين موريتاني را به خود اختصاص داده از شهر "مراكش" در جنوب كشور مراكش تا كرانه هاي رود سنگال در جنوب غربي موريتاني سكني گزيده است.
قبيله اولاد بالسباع از قبائل شرفاي ادريسيه و منتسب به «مولاي محمد بن ادريس الثاني بن ادريس الازهر» است كه به هفت شاخه تقسيم مي شود و عمده اين قبايل در مراكش زندگي مي كنند.
ولد عبد العزيز در سال 1977 ميلادي به ارتش موريتاني ملحق و در يك موسسه نظامي واقع در شهر مكناس مراكش به تحصيل پرداخت.
«معاويه ولدالطايع» رئيس جمهور اسبق موريتاني پس از تاسيس گارد رياست جمهوري، با اعطاي رياست اين مجموعه به ولد عبدالعزيز وي را در سلك ياران نزديك خود جاي داد.
گارد رياست جمهوري موريتاني موسوم به بازيپ (BASEP) قويترين و مجهزترين واحد ارتش موريتاني به شمار مي رود. كودتاي نافرجام «صالح ولد حننا» در ژوئن 2003 ميلادي عليه رئيس جمهور اسبق موريتاني «معاويه ولد الطايع»، با تلاش هاي ولدعبدالعزيز ناكام ماند و اين باعث ارتقاي رتبه وي به درجه سرهنگي شد.
در بحراني كه ولد الطايع در اثر تلاش براي سركوب مخالفان خود از اسلامگرايان و جنبش "پيشروان تغيير" به وجود آورد؛ ولد عبدالعزيز از درگيري با اسلامگرايان اجتناب نمود، اما جنبش پيشروان تغيير را به شدت سركوب كرده و در نهايت «صالح ولد حننا» رئيس اين جنبش را در اكتبر 2004 ميلادي بازداشت نمود.
با گذشت زمان، نفوذ «ولد عبدالعزيز» در زمينه هاي نظامي، سياسي و اقتصادي افزايش يافت، تا اينكه در ماه مي 2005 ميلادي سرهنگ ولد عبدالعزيز در ديداري محرمانه با «محمدولد الغزواني» رئيس سرويس هاي اطلاعاتي موريتاني تصميم به سرنگوني حكومت «ولد الطايع» گرفت.
عاملي كه سرهنگ ولد عبدالعزيز را در برنامه ريزي براي سرنگوني حكومت «ولد الطايع» مصمم تر مي كرد، تصميم معاويه ولدالطايع در ايجاد مبارزه اي تمام عيار عليه گروه هاي سلفي «تبليغ و جهاد» بود كه «ولد عبدالعزيز» قلباً تمايلي به سركوب مستقيم آنها در آن برهه از زمان نداشت. عامل ديگري كه عزم وي در سرنگوني دولت ولدالطايع را راسخ تر مي نمود، ترس وي از اقدامات ولدالطايع در حذف افسران نظامي بود، چرا كه ولدالطايع به دليل وحشت از كودتاي احتمالي افسران نظامي بسياري از آنها را از كار بركنار و يا سركوب كرده بود.
-
admin
۱۳۸۹/۹/۴
| دفعات بازدید: 72
آفریقا قاره عجیبی است. همه چیزش خاص است. فرهنگش، هنرش، آداب و رسوم و عقاید مردمش...
شاید قارههای دیگر هم همینطور باشند، هر كدام ویژگیهایی دارند كه با بقیه فرق میكند، اما به نظر میرسد شباهتهای آفریقا با قارههای دیگر كمتر است و تفاوتهایش بیشتر. این تفاوتها باعث شده ما كمتر این قاره و مردمش را بشناسیم و همه چیزش به نظرمان عجیب باشد و در عین حال غریب؛
مثلاً همین چیزهایی كه در این صفحه میبینی. اینها وسیلههای معمولی هستند كه مردم جاهای مختلف آفریقا بهطور روزمره از آنها استفاده میكنند، اما ما حتی نمیتوانیم حدس بزنیم كه آنها چه چیزهایی هستند! باور نمیكنی؟ خودت امتحان كن. اول حدس بزن، بعد بخوان!
میدانم كه بهراحتی نمیتوانی حدس بزنی این وسیله برای چه كاری ساخته شده است. مردم «باگامویو»ی تانزانیا آن را از چوبهایی صاف ساختهاند، اما این چوبها را طوری تراشیدهاند كه بینشان یك لولا شكل بگیرد و دو قسمت آن بتوانند باز و بسته شوند. آنها قسمتهای مختلف این وسیله را هم تزیین كردهاند: دایرههای تو در تو و شكلی شبیه به برگ گیاه.
اما مربعها و ضربدرهای وسط آنها فقط جنبه تزیینی ندارند. این مربعها و ضربدرها بهصورت برجسته تراشیده شدهاند تا بتوانند نارگیلها را خوب له كنند!
براي ديدن ادامه مطلب اينجا را كليك نماييد
-
admin
۱۳۸۹/۸/۲۲
| دفعات بازدید: 73
همهچیز در شیراز، شهرعرفان و رازهای جاویدان، زیبا و جاودان است. لهجهشیرین مردمانش، آفتاب پسین دلگشایش، کوچه پس کوچههای بافت قدیم با تمام خانههای تاریخی، گلهای بهاری، سعدی، حافظ و باغ جهان نمای آن، همه جایش دلپذیر است.
نمیشود در اردیبهشت ماه بود و بهارشیراز را یاد نکرد. نمیشود از روز شیراز گفت اما مناظرشگرف و زیبای آن را ندید و از دلتنگی برای زیباییهای این شهر نگفت. دلتنگی برای تاریخ نهفته در دل شیراز، دلتنگی شیرینیاست، باید گامهایتان را آهسته آهسته در کوچههای تنگ و باریک بافت قدیم شیراز آنگونه بردارید تا مباداخاطرروح بزرگ پدران ومادرانی کهبههزاران سال بعد از خود، می اندیشیدهاند، آزرده شود.
حالا حالاها باید لابه لای برگ برگ تاریخ قدمت شیراز بمانی تا زیبایی بهار شیراز، رستاخیز رنگهای بهار باغهای جهان نما و ارم، خنکای نسیم شبهای دروازه قرآن و هوای عطرآگین درختان کوچه گلخون قصردشت شیراز را بتوانی با جان دل درهم بیامیزی.
آنان که شیراز قدیم در بافت تاریخی این شهر را میشناسند، دوست دارند وسعت حدود ۳۷۰ هکتاری بافت تاریخی و قدیمی شیراز که در محدوده مرکز و جنوب شرقی این شهر واقع شده را قدم به قدم طی کنند و نگذارند گذر زمان، تاریخ را از ما عبور دهد.
مهمترین مراکز مذهبی شهر و قسمت عمدهای از بناها و مجموعههای با ارزش تاریخی در این محدوده واقع است که وجود ۴۰۰ اثر باارزش و نیز هشت دروازه و ۱۲مرکز محله و چندین محور فرهنگی از دورههای مختلف، تاریخ این منطقه را پیش روی ما قرار داده است.
آرامگاه سیبویه، آستانه حرم سید علاءالدین حسین(ع)، ارگ کریم خان زند ، بقعه بیبی دختران، بازاروکیل، باغ نظر(کلاه فرنگی)، حمام وکیل، خانه منطقی نژاد (موزه آواها و نواها)، خانه سعادت (موزه خاتم)، خانه فروغالملک (موزه هنر مشکینفام) و خانه صالحی (موزه لباس) تنها بخش کوچکی از تاریخ و گنج بزرگ پنهان در دل شیراز قدیم است.
براي ديدن ادامه مطلب اينجا را كليك نماييد.
-
admin
۱۳۸۹/۸/۱۳
| دفعات بازدید: 49
گروهی از زیست شناسان بین المللی در کاوشهای خود موفق شدند سه گونه بسیار عجیب قورباغه را در تانزانیا کشف کنند.
به گزارش خبرگزاری مهر، محققان بین المللی از آمریکا، آفریقای جنوبی و ایتالیا به سرپرستی "میکله منگون" از موزه علوم طبیعی تریدنتینو در ایتالیا سه گونه عجیب قورباغه را در جنگلهای "آرک شرقی" واقع در جنوب تانزانیا در پارک ملی "مونتی اودزونگوا" کشف کردند که از یک ویژگی منحصربفرد برخوردارند.
این سه گونه قورباغه که Callulina laphami، C. Shengena و C. Stanleyi نام دارند همانند تمام دوزیستان تخمگذارند اما برخلاف سایر قورباغه ها که به شکل نوزاد کرمی شکل متولد شده و در زمان بزرگسالی دچار دگردیسی می شوند این قورباغه ها زمانی که از تخم بیرون می آیند به شکل یک قورباغه بزرگسال اما در ابعاد کوچکتر هستند.
این سه گونه جدید دارای یک ساختمان بدنی کوچک و پهن با یک پوزه تخت هستند که تقریبا منطبق با بخش پیشین حفره های بینی است.
این قورباغه ها پوستی دارند که با یک پوشش غده ای محافظت می شود. از این پوشش غده ای مواد سمی ترشح می شوند که اسلحه دفاعی این دوزیستان در برابر جانوران شکارچی است.
زمانی که این گونه ها احساس خطر می کنند به جای اینکه به سرعت فرار کنند تنها خود را از کمر تا کرده و مواد سمی ترشح می کنند.
براساس گزارش لارپوبلیکا، C. shengena در فضایی به وسعت 35 کیلومتر مربع گسترده شده است درحالی که گستردگی محل زندگی C. Stanleyi بیشتر از 7/9 کیلومتر مربع نیست.
این محققان توصیه کرده اند که اسامی این گونه جدید باید بلافاصله وارد لیست قرمز اتحادیه بین المللی محافظت از طبیعت شود.
منبع: مهر
-
admin
۱۳۸۹/۸/۹
| دفعات بازدید: 65
یک جوان آفریقایی از منطقه باستانی "کارتاژ" که 25 قرن قبل می زیست به صورت یک نمونه بازسازی شده در پوست و استخوان در موزه ای در کشور تونس ظاهر شد.
به گزارش خبرگزاری مهر، کارتاژ نام منطقه ای باستانی در شمال آفریقا بوده است. در سال 1994 اسکلت کاملی از یک جوان کارتاژی با قدمت دو هزار و 500 ساله در تپه مقدس "بیرسا" کشف شد.
اسکلت این جوان کارتاژی که با نام "آریش" شناخته می شود از روز جمعه تا پایان مارس 2011 در کشور تونس به نمایش عموم گذاشته شده است و پس از آن به دانشگاه آمریکایی بیروت در لبنان منتقل خواهد شد.
به دلیل ثمره همکاری علمی میان محققان فرانسوی و تونسی، "آریش" در مراسم گشایش این نمایشگاه دوباره بر روی تپه مقدس "بیرسا" واقع در شمال تونس دوباره در پوست و استخوان ظاهر شد.
بیرسا یکی از معروف ترین سایتهای باستانی مربوط به کشور کارتاژ است. رئیس شورای بین المللی موزه های تونس در خصوص داستان زندگی این جوان گفت: "به نظر می رسد که آریش از یک خانواده برجسته کارتاژی باشد. بررسیهایی انجام شده بر روی اسکلت این جوان نشان می دهد که وی در زمان مرگ بین 19 تا 24 سال سن داشته و قد آن حدود یک متر و 70 سانتیمتر بوده است."
الیزابت داینه سرپرست تیم علمی بازسازی بدن آریش توضیح داد: "این جوان با کمک علومی چون دیرینه- انسان شناسی و پزشکی قانونی و به خصوص با بهره گیری از جادوی هنر موفق شد بار دیگر در پوست و استخوان ظاهر شود." این محققان با استفاده از تکنیکی که می تواند حدود 95 درصد از مشخصات یک فرد را بازسازی کند موفق شدند بدن آریش را بازسازی کنند.
پیتر منا، سفیر فرانسه در تونس در مراسم گشایش این نمایشگاه اظهار داشت: "امروز ما می بینیم که مرد جوانی که شش قرن قبل از میلاد زندگی می کرده تقریبا به زندگی بازگشته است."
براساس گزارش لارپوبلیکا، در مراسم گشایش نمایش اسکلت این مرد جوان کارتاژی، آریش بازسازی شده درحالی که یک ردای کتان سفید و صندل پوشیده بود 25 قرن پس از مرگش در میان بازدیدکنندگان ظاهر شد.
-
admin
۱۳۸۹/۸/۲
| دفعات بازدید: 85
در سال ۱۹۵۷ غنا بهعنوان نخستين کشور مستقل آفريقاى سياه، خود را در تاريخ به ثبت رسانيد. در سال ۱۹۵۹ از سوى دولت انگليس زمان انتخابات در اتحاديه تعيين گرديد. و يک سال بعد هارولد مکميلان نخست وزير اين کشور از تغييرات سياسى سخن گفت. کائوندا براى اعتراض به سياستهاى بريتانيا مردم را به تحريم انتخابات فرا خواند. دولت انگليس در مقام مقابله کنگره ملى زامبيا را غيرقانونى اعلام کرد و پنجاه تن از رهبران آن از جمله کائوندا و کاپوپوه را دستگير و به نقاط دور افتاده تبعيد نمود. در اين ماجرا هزاران زامبيائى نيز دستگير و زندانى شدند. در ژوئن ۱۹۵۹ بهدنبال افزايش موج اعتراضات دوران تبعيد کائوندا خاتمه يافت و وى بلافاصله حزب استقلال ملى متحد (يونيپ) (United National Independence Party) را تشکيل داد و مبارزات سياسى خود را در شکل جديدى ادامه داد. نمايش قدرت زامبائىها در تحريم خريد کالاهاى سفيد پوستان به اوج خود رسيد. تحريمها که از اوايل دههٔ ۱۹۵۰ شروع شده بود در سال ۱۹۶۰ افزايش يافت . هدف اين تحريمها در درجهٔ اول قصابىها و آبجو فروشىها بود. در سال ۱۹۶۱ انگليس پيشنهاد تجديدنظر در قانون اساسى را نمود اما مردم زامبيا آن را رد کردند . در اکتبر ۱۹۶۲ دو حزب سياسى زامبيا (کنگره ملى آفريقا و حزب استقلال ملى متحد) براى تشکيل نخستن دولت سياهپوست متحد شدند و کنت کائوندا به نخست وزيرى برگزيده شد. در سال ۱۹۶۳ با ادامه مبارزات مردم اتحاديه آفريقاى مرکزى بدون سروصدا منحل شد. اين حادثه نويد بخش استقلال رودزياى شمالى يا زامبيا بود. بالاخره در تاريخ ۲۴ اکتبر ۱۹۶۴ دولت بريتانيا استقلال زامبيا را به رسميت شناخت و در همين سال کنت کائوندا به عنوان اولين رئيس جمهور انتخاب گرديد. اين دوره جمهورى اول زامبيا (First Republic ) نام نهاده شد.
-
admin
۱۳۸۹/۷/۲۷
| دفعات بازدید: 54
مجمع الجزایر کومور
مجمع الجزایر کومور در سواحل شرقی قاره آفریقا و در شمال ماداگاسکار قرار گرفته است. پیش از به استقلال رسیدن این کشور در سال 1957، به مدت 130 سال کومور مستعمره فرانسه بوده است. طرح این اسکناس نمادی از صلح و آرزوهای دور دست را در خود جای داده است که گویی ریشه در تاریخ این کشور و آرزوی مردم آن برای رسیدن به استقلال و آزادی و آرامش دارد. واحد پول کومور، فرانک کومور است.
سائوتومه و پرنسيب
سائوتومه کشوری از خلیج گینه است که طرح زیبای پرندگان و طبیعت آن منطقه را بر روی اسکناس هایش حک کرده است. ساکنان این منطقه معتقدند که کشورشان گوشه ای از بهشت خداوند بر روی زمین است و این اعتقاد با سواحل باشکوه و زندگی حیات وحش زیبای آن باور کردنی است. واحد پول این کشور دوبرا است.
-
admin
۱۳۸۹/۷/۱۸
| دفعات بازدید: 56
پرسيدم چطور بهتر زندگي کنم؟
پاسخ داد:
گذشته ات را بدون هيچ تأسفي بپذير، با اعتماد زمان حالت را بگذران و بدون ترس براي آينده آماده شو.
ايمانت را نگهدار و ترس را به گوشه اي انداز. شک هايت را باور نکن و هيچگاه به باورهايت شک نکن.
زندگي شگفت انگيز است، در صورتي كه بداني چطور زندگي کني.
بگذارعشق خاصيت تو باشد، نه رابطه خاص تو با کسي.
موفقيت پيش رفتن است نه به نقطه ي پايان رسيدن.
هر روز صبح در آفريقا، آهويي از خواب بيدار مي شود و براي زندگي كردن و امرار معاش در صحرا مي چرد،آهو مي داند كه بايد از شير سريعتر بدود، در غير اين صورت طعمه شير خواهد شد، شير نيز براي زندگي و امرار معاش در صحرا مي گردد كه مي داند بايد از آهو سريعتر بدود تا گرسنه نماند.
مهم اين نيست كه تو شير باشي يا آهو، مهم اين است كه با طلوع آفتاب از خواب بر خيزي و براي زندگيت با تمام توان و با تمام وجود شروع به دويدن كني.
زلال باش، زلال باش، فرقي نمي كند كه گودال كوچك آبي باشي يا درياي بيكران، زلال كه باشي آسمان در تو است.
نلسون ماندلا
-
admin
۱۳۸۹/۷/۷
| دفعات بازدید: 61
بوتسوانا را مهد تمدن آفریقا لقب دادهاند. اولین قبیلهای که در بوتسوانای کنونی سکنی گزید، قبیلهٔ سان نام داشت، پس از آن، این منطقه به زیستگاه قوم تسوانا تبدیل شد که وجه تسميهٔ این کشور نیز به دلیل نام قوم تسواناست که در این منطقهٔ ساکن بودند. در سال ۱۸۲۰ قبایل زولو و در سال ۱۸۷۰ بوئرها به منطقهٔ بوتسوانا دست اندازی کردند و تا سال ۱۸۸۰ از مهمترین عوامل ناامنی منطقه بودند. در سال ۱۸۸۵ بوتسوانا به طورت تحت الحمایهٔ بریتانیا درآمد و «بچوانالند» نام گرفت. در سال ۱۹۶۱ بریتانیا به بوتسوانا قانون اساسی اعطا کرد که برگرفته از قوانین اساسی خود بریتانیا بود. بوتسوانا در سال ۱۹۶۵ دارای خودگردانی شد و یک سال بعد در ۳۰ سپتامبر ۱۹۶۶ از بریتانیا اعلام استقلال کرد.
-
admin
۱۳۸۹/۷/۵
| دفعات بازدید: 64
در سال 1968 مسابقات المپیك در شهر مكزیكوسیتی برگزار شد. در آن سال مسابقه دوی ماراتن یكی از شگفت انگیزترین مسابقات دو در جهان بود.دوی ماراتن در تمام المپیكها مورد توجه همگان است و مدال طلایش گل سرسبد مدال های المپیك. این مسابقه به طور مستقیم در هر 5 قاره جهان پخش میشود. كیلومتر آخر مسابقه بود دوندگان رقابت حساس و نزدیكی با هم داشتند، نفس های آنها به شماره افتاده بود، زیرا آنها 42 كیلومتر و 195 متر مسافت را دویده بودند. دوندگان همچنان با گامهای بلند و منظم پیش میرفتند. چقدر این استقامت زیبا بود. هر بیننده ای دلش میخواست كه این اندازه استقامت و توان داشته باشد. دوندگان، قسمت آخر جاده را طی كردند و یكی پس از دیگری وارد استادیوم شدند. استادیوم مملو از تماشاچی بود و جمعیت با وارد شدن دوندگان، شروع به تشویق كردند. رقابت نفس گیر شده بود و دونده شماره ... چند قدمی جلوتر از بقیه بود. دونده ها تلاش میكردند تا زودتر به خط پایان برسند و بالاخره دونده شماره ... نوار خط پایان را پاره كرد. استادیوم سراپا تشویق شد. فلاش دوربین های خبرنگاران لحظه ای امان نمی داد و دونده های بعدی یكی یكی از خط پایان گذشتند و بعضی هاشان بلافاصله بعد از عبور از خط پایان چند قدم جلوتر از شدت خستگی روی زمین ولو شدند. اسامی و زمان های به دست آمده نفرات برتر از بلندگوها اعلام شد. نفر اول با زمان دو ساعت و ... در همین حال دوندگان دیگر از راه رسیدند و از خط پایان گذشتند. در طول مسابقه دوربین ها بارها نفراتی را نشان داد كه دویدند، از ادامه مسابقه منصرف شدند و از مسیر مسابقه بیرون آمدند. به نظر میرسید كه آخرین نفر هم از خط پایان رد شده است. داوران و مسوولین برگزاری میروند تا علائم مربوط به مسابقه ماراتن و خط پایان را جمع آوری كنند جمعیت هم آرام آرام استادیوم را ترك میكنند. اما...
بلند گوی استادیوم به داوران اعلام میكند كه خط پایان را ترك نكنند گزارش رسیده كه هنوز یك دونده دیگر باقی مانده. همه سر جای خود برمیگردند و انتظار رسیدن نفر آخر را میكشند. دوربین های مستقر در طول جاده تصویر او را به استادیوم مخابره میكنند. از روی شماره پیراهن او اسم او را می یابند
"جان استفن آكواری" است دونده سیاه پوست اهل تانزانیا، كه ظاهرا برایش مشكلی پیش آمده، لنگ میزد و پایش بانداژ شده بود. 20 كیلومتر تا خط پایان فاصله داشت و احتمال این كه از ادامه مسیر منصرف شود زیاد بود. نفس نفس میزد احساس درد در چهره اش نمایان بود لنگ لنگان و آرام می آمد ولی دست بردار نبود. چند لحظه مكث كرد و دوباره راه افتاد. چند نفر دور او را می گیرند تا از ادامه مسابقه منصرفش كنند ولی او با دست آنها را كنار می زند و به راه خود ادامه میدهد. داوران طبق مقررات حق ندارند قبل از عبور نفر آخر از خط پایان محل مسابقه را ترك كنند. جمعیت هم همان طور منتظر است و محل مسابقه را با وجود اعلام نتایج ترك نمی كند. جان هنوز مسیر مسابقه را ترك نكرده و با جدیت مسیر را ادامه میدهد. خبرنگاران بخش های مختلف وارد استادیوم شده اند و جمعیت هم به جای اینكه كم شود زیادتر میشود! جان استفن با دست های گره كرده و دندان های به هم فشرده و لنگ لنگان، اما استوار، همچنان به حركت خود به سوی خط پایان ادامه میدهد او هنوز چند كیلومتری با خط پایان فاصله دارد آیا او میتواند مسیر را به پایان برساند؟ خورشید در مكزیكوسیتی غروب میكند و هوا رو به تاریكی میرود.
بعد از گذشت مدتی طولانی، آخرین شركت كننده دوی ماراتن به استادیوم نزدیك میشود، با ورود او به استادیوم جمعیت از جا برمیخیزد چند نفر در گوشه ای از استادیوم شروع به تشویق میكنند و بعد انگار از آن نقطه موجی از كف زدن حركت میكند و تمام استادیوم را فرا میگیرد نمیدانید چه غوغایی برپا میشود. 40 یا 50 متر بیشتر تا خط پایان نمانده او نفس زنان می ایستد و خم میشود و دستش را روی ساق پاهایش میگذارد، پلك هایش را فشار می دهد نفس میگیرد و دوباره با سرعت بیشتری شروع به حركت میكند. شدت كف زدن جمعیت لحظه به لحظه بیشتر میشود خبرنگاران در خط پایان تجمع كرده اند وقتی نفرات اول از خط پایان گذشتند استادیوم اینقدر شور و هیجان نداشت. نزدیك و نزدیكتر میشود و از خط پایان میگذرد. خبرنگاران، به سوی او هجوم میبرند. نور پی در پی فلاش ها استادیوم را روشن كرده است انگار نه انگار كه دیگر شب شده بود. مربیان حوله ای بر دوشش می اندازند او كه دیگر توان ایستادن ندارد، می افتد.
آن شب مكزیكوسیتی و شاید تمام جهان از شوق حما سه جان، تا صبح نخوابید. جهانیان از او درس بزرگی آموختند و آن اصالت حركت، مستقل از نتیجه بود. او یك لحظه به این فكر نكرد كه نفر آخر است. به این فكر نكرد كه برای پیشگیری از تحمل نگاه تحقیرآمیز دیگران به خاطر آخر بودن میدان را خالی كند. او تصمیم گرفته بود كه این مسیر را طی كند، اصالت تصمیم او و استقامتش در اجرای تصمیمش باعث شد تا جهانیان به ارزش جدیدی توجه كنند ارزشی كه احترامی تحسین برانگیز به دنبال داشت. فردای مسابقه مشخص شد كه جان، از همان شروع مسابقه به زمین خورده و به شدت آسیب دیده است
او در پاسخ به سوال خبرنگاری كه پرسیده بود چرا با آن وضع و در حالی كه نفر آخر بودید از ادامه مسابقه منصرف نشدید؟ ابتدا فقط گفت: "برای شما قابل درك نیست!" و بعد در برابر اصرار خبرنگار ادامه داد: "مردم كشورم مرا 5000 مایل تا مكزیكوسیتی نفرستاده اند كه فقط مسابقه را شروع كنم، مرا فرستاده اند كه آن را به پایان برسانم".