در خبرها آمده است که قذافی در پناهگاهی به سر می برد که در مقابل حمله اتمی نیز مقاوم است اما با بمباران قسمتی از این پناهگاه، به احتمال زیاد از مقر خود خارج شده و به مکان نامعلومی! رفته است
استعمار پرتغال
جمهوری گینه بیسائو کشوری در آفریقا است که زمانی الگوی آفریقا برای توسعه بود این روزها در زمره فقیرترین کشورهای جهان قرار دارد. این کشور از شمال با سنگال و از جنوب و شرق با گینه همسایه است. در غرب این کشور اقیانوس اطلس قرار دارد.
زمانی گینه بیسائو به عنوان پادشاهی گابو بخشی از امپراتوری مالی بود. بخشهایی از این پادشاهی تا زمان استعمار پرتغالیها در قرن هجدهم باقی مانده بود. پرتغالیها در قرن 17 آغاز به تجارت برده در این کشور کردند. با وجود این که این کشور از نخستین مستعمرات پرتغال بود، بخشهای داخلی آن تا قرن 19 مورد اکتشاف قرار نگرفت. این کشور در زمان استعمار گینه پرتغال نام داشت و پس از استقلال در 24 سپتامبر 1973 نام پایتخت خود، بیسائو را به نام رسمی خود اضافه کرد تا از اشتباه گرفته شدن با جمهوری گینه جلوگیری کند.
سیاست در گینه بیسائو
رئیس جمهور در این کشور رئیس حکومت و نخست وزیر رئیس دولت است. رئیس جمهور برای دورهای پنج ساله با رای مردم انتخاب میشود. نخست وزیر را رئیس جمهور تعیین میکند. مجلس ملی این کشور 100 کرسی دارد. نمایندگان این مجلس با رای مردم برای دورهای چهار ساله انتخاب میشوند. قانون قضایی این کشور بر اساس قوانین فرانسه نگاشته شده است. سن قانونی در گینه بیسائو 18 سال است.
اقتصاد در گینه بیسائو
تولید ناخالص داخلی این کشور 901.2 میلیون دلار است و 480 هزار نفر نیروی کار آن را تشکیل میدهند که 82 درصد از آنان در بخش کشاورزی مشغول به کار هستند. نرخ تورم در سال 2002 میلادی در این کشور چهار درصد بود.
محصولات صادراتی گینه بیسائو شامل بادام هندی، میگو، بادامزمینی، خرما و الوار است که به کشورهای هند (76.1 درصد)، نیجریه (18.1 درصد) و ایتالیا (1.4 درصد) صادر میشود. محصولات وارداتی این کشور شامل مواد غذایی، ماشینآلات و تجهیزات حمل و نقل و محصولات پتروشیمی است که از کشورهای پرتغال (18.7 درصد)، سنگال (16.3 درصد)، ایتالیا (13 درصد) و پاکستان (4.5 درصد) وارد میشود.
مردم گینه بیسائو
جمعیت این کشور یک میلیون و 472 هزار و 780 نفر با میانگین سنی 19.1 سال است. امید به زندگی برای زنان در این کشور 49.04 سال و برای مردان 45.37 سال است. زبان رسمی این کشور پرتغالی است. 45 درصد از مردم آن مسلمان، پنج درصد مسیحی و بقیه پیرو ادیان بومی هستند.
ارتباطات در گینه بیسائو
در این کشور 10 هزار و 200 خط تلفن ثابت و 95 هزار خط تلفن همراه وجود دارد. گینه هیچ میزبان اینترنتی ندارد اما 37 هزار نفر در این کشور از اینترنت استفاده میکنند.
به نقل از آفران
در سال 1968 مسابقات المپیك در شهر مكزیكوسیتی برگزار شد. در آن سال مسابقه دوی ماراتن یكی از شگفت انگیزترین مسابقات دو در جهان بود.دوی ماراتن در تمام المپیكها مورد توجه همگان است و مدال طلایش گل سرسبد مدال های المپیك. این مسابقه به طور مستقیم در هر 5 قاره جهان پخش میشود. كیلومتر آخر مسابقه بود دوندگان رقابت حساس و نزدیكی با هم داشتند، نفس های آنها به شماره افتاده بود، زیرا آنها 42 كیلومتر و 195 متر مسافت را دویده بودند. دوندگان همچنان با گامهای بلند و منظم پیش میرفتند. چقدر این استقامت زیبا بود. هر بیننده ای دلش میخواست كه این اندازه استقامت و توان داشته باشد. دوندگان، قسمت آخر جاده را طی كردند و یكی پس از دیگری وارد استادیوم شدند. استادیوم مملو از تماشاچی بود و جمعیت با وارد شدن دوندگان، شروع به تشویق كردند. رقابت نفس گیر شده بود و دونده شماره ... چند قدمی جلوتر از بقیه بود. دونده ها تلاش میكردند تا زودتر به خط پایان برسند و بالاخره دونده شماره ... نوار خط پایان را پاره كرد. استادیوم سراپا تشویق شد. فلاش دوربین های خبرنگاران لحظه ای امان نمی داد و دونده های بعدی یكی یكی از خط پایان گذشتند و بعضی هاشان بلافاصله بعد از عبور از خط پایان چند قدم جلوتر از شدت خستگی روی زمین ولو شدند. اسامی و زمان های به دست آمده نفرات برتر از بلندگوها اعلام شد. نفر اول با زمان دو ساعت و ... در همین حال دوندگان دیگر از راه رسیدند و از خط پایان گذشتند. در طول مسابقه دوربین ها بارها نفراتی را نشان داد كه دویدند، از ادامه مسابقه منصرف شدند و از مسیر مسابقه بیرون آمدند. به نظر میرسید كه آخرین نفر هم از خط پایان رد شده است. داوران و مسوولین برگزاری میروند تا علائم مربوط به مسابقه ماراتن و خط پایان را جمع آوری كنند جمعیت هم آرام آرام استادیوم را ترك میكنند. اما...
بلند گوی استادیوم به داوران اعلام میكند كه خط پایان را ترك نكنند گزارش رسیده كه هنوز یك دونده دیگر باقی مانده. همه سر جای خود برمیگردند و انتظار رسیدن نفر آخر را میكشند. دوربین های مستقر در طول جاده تصویر او را به استادیوم مخابره میكنند. از روی شماره پیراهن او اسم او را می یابند
"جان استفن آكواری" است دونده سیاه پوست اهل تانزانیا، كه ظاهرا برایش مشكلی پیش آمده، لنگ میزد و پایش بانداژ شده بود. 20 كیلومتر تا خط پایان فاصله داشت و احتمال این كه از ادامه مسیر منصرف شود زیاد بود. نفس نفس میزد احساس درد در چهره اش نمایان بود لنگ لنگان و آرام می آمد ولی دست بردار نبود. چند لحظه مكث كرد و دوباره راه افتاد. چند نفر دور او را می گیرند تا از ادامه مسابقه منصرفش كنند ولی او با دست آنها را كنار می زند و به راه خود ادامه میدهد. داوران طبق مقررات حق ندارند قبل از عبور نفر آخر از خط پایان محل مسابقه را ترك كنند. جمعیت هم همان طور منتظر است و محل مسابقه را با وجود اعلام نتایج ترك نمی كند. جان هنوز مسیر مسابقه را ترك نكرده و با جدیت مسیر را ادامه میدهد. خبرنگاران بخش های مختلف وارد استادیوم شده اند و جمعیت هم به جای اینكه كم شود زیادتر میشود! جان استفن با دست های گره كرده و دندان های به هم فشرده و لنگ لنگان، اما استوار، همچنان به حركت خود به سوی خط پایان ادامه میدهد او هنوز چند كیلومتری با خط پایان فاصله دارد آیا او میتواند مسیر را به پایان برساند؟ خورشید در مكزیكوسیتی غروب میكند و هوا رو به تاریكی میرود.
بعد از گذشت مدتی طولانی، آخرین شركت كننده دوی ماراتن به استادیوم نزدیك میشود، با ورود او به استادیوم جمعیت از جا برمیخیزد چند نفر در گوشه ای از استادیوم شروع به تشویق میكنند و بعد انگار از آن نقطه موجی از كف زدن حركت میكند و تمام استادیوم را فرا میگیرد نمیدانید چه غوغایی برپا میشود. 40 یا 50 متر بیشتر تا خط پایان نمانده او نفس زنان می ایستد و خم میشود و دستش را روی ساق پاهایش میگذارد، پلك هایش را فشار می دهد نفس میگیرد و دوباره با سرعت بیشتری شروع به حركت میكند. شدت كف زدن جمعیت لحظه به لحظه بیشتر میشود خبرنگاران در خط پایان تجمع كرده اند وقتی نفرات اول از خط پایان گذشتند استادیوم اینقدر شور و هیجان نداشت. نزدیك و نزدیكتر میشود و از خط پایان میگذرد. خبرنگاران، به سوی او هجوم میبرند. نور پی در پی فلاش ها استادیوم را روشن كرده است انگار نه انگار كه دیگر شب شده بود. مربیان حوله ای بر دوشش می اندازند او كه دیگر توان ایستادن ندارد، می افتد.
آن شب مكزیكوسیتی و شاید تمام جهان از شوق حما سه جان، تا صبح نخوابید. جهانیان از او درس بزرگی آموختند و آن اصالت حركت، مستقل از نتیجه بود. او یك لحظه به این فكر نكرد كه نفر آخر است. به این فكر نكرد كه برای پیشگیری از تحمل نگاه تحقیرآمیز دیگران به خاطر آخر بودن میدان را خالی كند. او تصمیم گرفته بود كه این مسیر را طی كند، اصالت تصمیم او و استقامتش در اجرای تصمیمش باعث شد تا جهانیان به ارزش جدیدی توجه كنند ارزشی كه احترامی تحسین برانگیز به دنبال داشت. فردای مسابقه مشخص شد كه جان، از همان شروع مسابقه به زمین خورده و به شدت آسیب دیده است
او در پاسخ به سوال خبرنگاری كه پرسیده بود چرا با آن وضع و در حالی كه نفر آخر بودید از ادامه مسابقه منصرف نشدید؟ ابتدا فقط گفت: "برای شما قابل درك نیست!" و بعد در برابر اصرار خبرنگار ادامه داد: "مردم كشورم مرا 5000 مایل تا مكزیكوسیتی نفرستاده اند كه فقط مسابقه را شروع كنم، مرا فرستاده اند كه آن را به پایان برسانم".
«ولد محمد ولد عبدالعزيز» در سال 1956 ميلادي در شهر "اكجوجت" مركز ايالت "اينشيري" واقع در شمال موريتاني و در قبيله "اولاد بالسباع" به دنيا آمد. اين قبيله كه مساحت گسترده اي از سرزمين موريتاني را به خود اختصاص داده از شهر "مراكش" در جنوب كشور مراكش تا كرانه هاي رود سنگال در جنوب غربي موريتاني سكني گزيده است.
قبيله اولاد بالسباع از قبائل شرفاي ادريسيه و منتسب به «مولاي محمد بن ادريس الثاني بن ادريس الازهر» است كه به هفت شاخه تقسيم مي شود و عمده اين قبايل در مراكش زندگي مي كنند.
ولد عبد العزيز در سال 1977 ميلادي به ارتش موريتاني ملحق و در يك موسسه نظامي واقع در شهر مكناس مراكش به تحصيل پرداخت.
«معاويه ولدالطايع» رئيس جمهور اسبق موريتاني پس از تاسيس گارد رياست جمهوري، با اعطاي رياست اين مجموعه به ولد عبدالعزيز وي را در سلك ياران نزديك خود جاي داد.
گارد رياست جمهوري موريتاني موسوم به بازيپ (BASEP) قويترين و مجهزترين واحد ارتش موريتاني به شمار مي رود. كودتاي نافرجام «صالح ولد حننا» در ژوئن 2003 ميلادي عليه رئيس جمهور اسبق موريتاني «معاويه ولد الطايع»، با تلاش هاي ولدعبدالعزيز ناكام ماند و اين باعث ارتقاي رتبه وي به درجه سرهنگي شد.
در بحراني كه ولد الطايع در اثر تلاش براي سركوب مخالفان خود از اسلامگرايان و جنبش "پيشروان تغيير" به وجود آورد؛ ولد عبدالعزيز از درگيري با اسلامگرايان اجتناب نمود، اما جنبش پيشروان تغيير را به شدت سركوب كرده و در نهايت «صالح ولد حننا» رئيس اين جنبش را در اكتبر 2004 ميلادي بازداشت نمود.
با گذشت زمان، نفوذ «ولد عبدالعزيز» در زمينه هاي نظامي، سياسي و اقتصادي افزايش يافت، تا اينكه در ماه مي 2005 ميلادي سرهنگ ولد عبدالعزيز در ديداري محرمانه با «محمدولد الغزواني» رئيس سرويس هاي اطلاعاتي موريتاني تصميم به سرنگوني حكومت «ولد الطايع» گرفت.
عاملي كه سرهنگ ولد عبدالعزيز را در برنامه ريزي براي سرنگوني حكومت «ولد الطايع» مصمم تر مي كرد، تصميم معاويه ولدالطايع در ايجاد مبارزه اي تمام عيار عليه گروه هاي سلفي «تبليغ و جهاد» بود كه «ولد عبدالعزيز» قلباً تمايلي به سركوب مستقيم آنها در آن برهه از زمان نداشت. عامل ديگري كه عزم وي در سرنگوني دولت ولدالطايع را راسخ تر مي نمود، ترس وي از اقدامات ولدالطايع در حذف افسران نظامي بود، چرا كه ولدالطايع به دليل وحشت از كودتاي احتمالي افسران نظامي بسياري از آنها را از كار بركنار و يا سركوب كرده بود.
براي ديدن ادامه مطلب اينجا را كليك نماييد.
HTML clipboard
«ولد محمد ولد عبدالعزيز» در سال 1956 ميلادي در شهر "اكجوجت" مركز ايالت "اينشيري" واقع در شمال موريتاني و در قبيله "اولاد بالسباع" به دنيا آمد. اين قبيله كه مساحت گسترده اي از سرزمين موريتاني را به خود اختصاص داده از شهر "مراكش" در جنوب كشور مراكش تا كرانه هاي رود سنگال در جنوب غربي موريتاني سكني گزيده است.
قبيله اولاد بالسباع از قبائل شرفاي ادريسيه و منتسب به «مولاي محمد بن ادريس الثاني بن ادريس الازهر» است كه به هفت شاخه تقسيم مي شود و عمده اين قبايل در مراكش زندگي مي كنند.
ولد عبد العزيز در سال 1977 ميلادي به ارتش موريتاني ملحق و در يك موسسه نظامي واقع در شهر مكناس مراكش به تحصيل پرداخت.
«معاويه ولدالطايع» رئيس جمهور اسبق موريتاني پس از تاسيس گارد رياست جمهوري، با اعطاي رياست اين مجموعه به ولد عبدالعزيز وي را در سلك ياران نزديك خود جاي داد.
گارد رياست جمهوري موريتاني موسوم به بازيپ (BASEP) قويترين و مجهزترين واحد ارتش موريتاني به شمار مي رود. كودتاي نافرجام «صالح ولد حننا» در ژوئن 2003 ميلادي عليه رئيس جمهور اسبق موريتاني «معاويه ولد الطايع»، با تلاش هاي ولدعبدالعزيز ناكام ماند و اين باعث ارتقاي رتبه وي به درجه سرهنگي شد.
در بحراني كه ولد الطايع در اثر تلاش براي سركوب مخالفان خود از اسلامگرايان و جنبش "پيشروان تغيير" به وجود آورد؛ ولد عبدالعزيز از درگيري با اسلامگرايان اجتناب نمود، اما جنبش پيشروان تغيير را به شدت سركوب كرده و در نهايت «صالح ولد حننا» رئيس اين جنبش را در اكتبر 2004 ميلادي بازداشت نمود.
با گذشت زمان، نفوذ «ولد عبدالعزيز» در زمينه هاي نظامي، سياسي و اقتصادي افزايش يافت، تا اينكه در ماه مي 2005 ميلادي سرهنگ ولد عبدالعزيز در ديداري محرمانه با «محمدولد الغزواني» رئيس سرويس هاي اطلاعاتي موريتاني تصميم به سرنگوني حكومت «ولد الطايع» گرفت.
عاملي كه سرهنگ ولد عبدالعزيز را در برنامه ريزي براي سرنگوني حكومت «ولد الطايع» مصمم تر مي كرد، تصميم معاويه ولدالطايع در ايجاد مبارزه اي تمام عيار عليه گروه هاي سلفي «تبليغ و جهاد» بود كه «ولد عبدالعزيز» قلباً تمايلي به سركوب مستقيم آنها در آن برهه از زمان نداشت. عامل ديگري كه عزم وي در سرنگوني دولت ولدالطايع را راسخ تر مي نمود، ترس وي از اقدامات ولدالطايع در حذف افسران نظامي بود، چرا كه ولدالطايع به دليل وحشت از كودتاي احتمالي افسران نظامي بسياري از آنها را از كار بركنار و يا سركوب كرده بود.
همهچیز در شیراز، شهرعرفان و رازهای جاویدان، زیبا و جاودان است. لهجهشیرین مردمانش، آفتاب پسین دلگشایش، کوچه پس کوچههای بافت قدیم با تمام خانههای تاریخی، گلهای بهاری، سعدی، حافظ و باغ جهان نمای آن، همه جایش دلپذیر است.
نمیشود در اردیبهشت ماه بود و بهارشیراز را یاد نکرد. نمیشود از روز شیراز گفت اما مناظرشگرف و زیبای آن را ندید و از دلتنگی برای زیباییهای این شهر نگفت. دلتنگی برای تاریخ نهفته در دل شیراز، دلتنگی شیرینیاست، باید گامهایتان را آهسته آهسته در کوچههای تنگ و باریک بافت قدیم شیراز آنگونه بردارید تا مباداخاطرروح بزرگ پدران ومادرانی کهبههزاران سال بعد از خود، می اندیشیدهاند، آزرده شود.
حالا حالاها باید لابه لای برگ برگ تاریخ قدمت شیراز بمانی تا زیبایی بهار شیراز، رستاخیز رنگهای بهار باغهای جهان نما و ارم، خنکای نسیم شبهای دروازه قرآن و هوای عطرآگین درختان کوچه گلخون قصردشت شیراز را بتوانی با جان دل درهم بیامیزی.
آنان که شیراز قدیم در بافت تاریخی این شهر را میشناسند، دوست دارند وسعت حدود ۳۷۰ هکتاری بافت تاریخی و قدیمی شیراز که در محدوده مرکز و جنوب شرقی این شهر واقع شده را قدم به قدم طی کنند و نگذارند گذر زمان، تاریخ را از ما عبور دهد.
مهمترین مراکز مذهبی شهر و قسمت عمدهای از بناها و مجموعههای با ارزش تاریخی در این محدوده واقع است که وجود ۴۰۰ اثر باارزش و نیز هشت دروازه و ۱۲مرکز محله و چندین محور فرهنگی از دورههای مختلف، تاریخ این منطقه را پیش روی ما قرار داده است.
آرامگاه سیبویه، آستانه حرم سید علاءالدین حسین(ع)، ارگ کریم خان زند ، بقعه بیبی دختران، بازاروکیل، باغ نظر(کلاه فرنگی)، حمام وکیل، خانه منطقی نژاد (موزه آواها و نواها)، خانه سعادت (موزه خاتم)، خانه فروغالملک (موزه هنر مشکینفام) و خانه صالحی (موزه لباس) تنها بخش کوچکی از تاریخ و گنج بزرگ پنهان در دل شیراز قدیم است.
براي ديدن ادامه مطلب اينجا را كليك نماييد.
آفریقا قاره عجیبی است. همه چیزش خاص است. فرهنگش، هنرش، آداب و رسوم و عقاید مردمش...
شاید قارههای دیگر هم همینطور باشند، هر كدام ویژگیهایی دارند كه با بقیه فرق میكند، اما به نظر میرسد شباهتهای آفریقا با قارههای دیگر كمتر است و تفاوتهایش بیشتر. این تفاوتها باعث شده ما كمتر این قاره و مردمش را بشناسیم و همه چیزش به نظرمان عجیب باشد و در عین حال غریب؛
مثلاً همین چیزهایی كه در این صفحه میبینی. اینها وسیلههای معمولی هستند كه مردم جاهای مختلف آفریقا بهطور روزمره از آنها استفاده میكنند، اما ما حتی نمیتوانیم حدس بزنیم كه آنها چه چیزهایی هستند! باور نمیكنی؟ خودت امتحان كن. اول حدس بزن، بعد بخوان!
میدانم كه بهراحتی نمیتوانی حدس بزنی این وسیله برای چه كاری ساخته شده است. مردم «باگامویو»ی تانزانیا آن را از چوبهایی صاف ساختهاند، اما این چوبها را طوری تراشیدهاند كه بینشان یك لولا شكل بگیرد و دو قسمت آن بتوانند باز و بسته شوند. آنها قسمتهای مختلف این وسیله را هم تزیین كردهاند: دایرههای تو در تو و شكلی شبیه به برگ گیاه.
اما مربعها و ضربدرهای وسط آنها فقط جنبه تزیینی ندارند. این مربعها و ضربدرها بهصورت برجسته تراشیده شدهاند تا بتوانند نارگیلها را خوب له كنند!
براي ديدن ادامه مطلب اينجا را كليك نماييد
گروهی از زیست شناسان بین المللی در کاوشهای خود موفق شدند سه گونه بسیار عجیب قورباغه را در تانزانیا کشف کنند.
به گزارش خبرگزاری مهر، محققان بین المللی از آمریکا، آفریقای جنوبی و ایتالیا به سرپرستی "میکله منگون" از موزه علوم طبیعی تریدنتینو در ایتالیا سه گونه عجیب قورباغه را در جنگلهای "آرک شرقی" واقع در جنوب تانزانیا در پارک ملی "مونتی اودزونگوا" کشف کردند که از یک ویژگی منحصربفرد برخوردارند.
این سه گونه قورباغه که Callulina laphami، C. Shengena و C. Stanleyi نام دارند همانند تمام دوزیستان تخمگذارند اما برخلاف سایر قورباغه ها که به شکل نوزاد کرمی شکل متولد شده و در زمان بزرگسالی دچار دگردیسی می شوند این قورباغه ها زمانی که از تخم بیرون می آیند به شکل یک قورباغه بزرگسال اما در ابعاد کوچکتر هستند.
این سه گونه جدید دارای یک ساختمان بدنی کوچک و پهن با یک پوزه تخت هستند که تقریبا منطبق با بخش پیشین حفره های بینی است.
این قورباغه ها پوستی دارند که با یک پوشش غده ای محافظت می شود. از این پوشش غده ای مواد سمی ترشح می شوند که اسلحه دفاعی این دوزیستان در برابر جانوران شکارچی است.
زمانی که این گونه ها احساس خطر می کنند به جای اینکه به سرعت فرار کنند تنها خود را از کمر تا کرده و مواد سمی ترشح می کنند.
براساس گزارش لارپوبلیکا، C. shengena در فضایی به وسعت 35 کیلومتر مربع گسترده شده است درحالی که گستردگی محل زندگی C. Stanleyi بیشتر از 7/9 کیلومتر مربع نیست.
این محققان توصیه کرده اند که اسامی این گونه جدید باید بلافاصله وارد لیست قرمز اتحادیه بین المللی محافظت از طبیعت شود.
منبع: مهر
آفریقای جنوبی در جنوبی ترین قسمت قاره آفریقا قرار دارد و دارای خط ساحلی طویلی است كه 2500 كیلومتر (1550 مایل) طول دارد و از عرض دو اقیانوس یعنی اقیانوس اطلس و اقیانوس هند میگذرد.
اگر چه آفریقای جنوبی نیمه خشك محسوب می شود ولی تنوع آب و هوایی جالبی همانند تنوع موقعیت طبیعی خود دارد.
آفریقای جنوبی دارای تعدادی از قدیمیترین آثار باستانی موجود در قاره آفریقا است. فسیلهای بسیاری وجود دارند که نشان میدهند که آسترالوپتیکاین از سه میلیون سال پیش در آنجا حضور داشتهاند. همچنین نمونههای گوناگونی از انسانهای اولیه که شامل همو هابیلیس، همو ارکتوس و انسان مدرن یعنی همو ساپینس میشود در آن جا یافت شده است.
تاریخ کتبی آفریقای جنوبی با شرح دریانوردان اروپایی که از راههای بازرگانی هند شرقی میگذشتند شروع میشود. اولین دریانورد اروپایی که موفق شد از این آبراه گذر کند، کاشف پرتغالی بارتلومیو دیاس در سال ۱۴۸۸ میلادی بود. او هنگام بازگشت به لیسبون مکانی را که کشف کرده بود «دماغه طوفانها» (Cabo das Tormentas) نامید، اما هنری دریانورد، که حامی مالی دیاس بود، نام آن را به «دماغه آرزوی خوب» (Cabo da Boa Esperança) که اشارهای به راهی برای رسیدن به سرزمین هند بود، تغییر داد.
آفریقای جنوبی همچنین یك مستعمره دارد با نام مجمع الجزایر شاهزاده ادوارد واقع در زیر قطب جنوب که نباید آن را با جزیره كانادایی شاهزاده ادوارد اشتباه گرفت.
در سال ۱۹۴۸ حزب ملی آفریقای جنوبی از طریق رایگیری به قدرت رسید و شروع به انجام یک سری قوانین مبنی بر جداسازی نژادی که به نام «آپارتاید» شناخته میشود، کرد.
در حالی که اقلیت سفید پوستان از بالاترین استاندارد زندگی قاره آفریقا، که برابر سطح زندگی در کشورهای غربی جهان اول بود، برخوردار گشته بودند، اکثریت سیاهپوستان از لحاظ هرگونه استانداردی همچون درآمد، تحصیل و حتی ورود به ادارات دولتی مورد تبعیض قرار داشتند.
دولت برآمده از آپارتاید، میان یک سیاهپوست، هندی و یا رنگین پوست آفریقای جنوبی به مانند مردم کشورهایی همچون غنا و تانزانیا فرقی قائل نبود و با تمامی آنها به عنوان شهروند درجه آخر رفتار میکرد.
در سال ۱۹۹۰ دولت حزب ملی اولین گام برای مذاکره کنارهگیری از قدرت را با لغو ممنوعیت کنگره ملی آفریقا و دیگر موسسات سیاسی چپگرا برداشت و نلسون ماندلا را بعد از ۲۷ سال زندان آزاد کرد و قوانین آپارتاید به تدریج از کتابهای قانون حذف شدند.
زندانی در جزیره روبن محل نگهداری چندین مبارز آپارتاید/ضد آپارتاید شامل نلسون ماندلا كه 18 سال در این زندان زندانی بود.(جزیره روبن جزو میراث فرهنگی سازمان یونسكو قرار گرفته است)
منبع: http://zekrra.blogfa.com
سفر به سرزمین زیباییها، سرزمینی که باغهای کیپ تان، هم آغوشی دواقیانوس هند و اطلس در دماغه امید نیک، زیبایی حیات وحش کروگر پارک (Kruger Park)، و شهرهای بی مانند جنوبيش تنها نمونه های از خیال انگیز بودن این کشور است، ممتاز بودن این سرزمین تنها برای طبیعت آن نیست، تنوع نژادهای انسانی نیز این کشور را متمایز می سازد، حضور قبایل مختلف با فرهنگ مختص خودشان، وجود ۹ زبان بومی سیاه به علاوه دو زبان آفریکانس و انگلیسی (آفریقای جنوبی 11 زبان رسمی دارد )، تنوع مهاجران اروپایی که عموما از کشورهای هلند، پرتغال، فرانسه، انگلیس، ایتالیا و یونان وارد این سرزمین شدند، همگی، کشور آفریقای جنوبی را به مجموعه ای زیبا با رنگهای متفاوت مبدل ساخته است.
آسیایی های ساكن آفریقای جنوبی كه اغلب از هند به اینجا آمده اند؛ فرهنگ، زبان و عقاید مذهبی خود را حفظ كرده و مسیحی هندو و یا سنی هستند و به انگلیسی صحبت می كنند.
چینی ها بعد از هندی ها در رده دوم مهاجران آفریقای جنوبی قرار دارند و با افزایش مهاجرت از تایوان تعدادشان در حال افزایش است.
به علت تنوع نژادی در كشور آفریقای جنوبی، فرهنگ " واحدی" در این كشور نمی توان یافت.
امروزه تنوع غذایی در این كشور كه متاثر از فرهنگ های مختلف حاضر در آن است باعث شده جهانگردان و حتی به سرمایه گذاری در تهیه آن دست بزنند. علاوه بر غذا ، موسیقی و رقص هم از نمادهای فرهنگی این كشور هستند. موسیقی آفریقای جنوبی بسیار متنوع است.
اكثریت جمعیت سیاه پوست این كشور هنوز در مناطق روستایی زندگی می كنند و از زندگی ساده و فقیرانه ای برخوردارند. با این وجود، موسیقی و رقص سنتی توسط همین مردم، زنده مانده است و هر چه سیاه پوستان شهری و یا غرب زده می شوند فرهنگ و سنت شان كمرنگ تر می شود.
در آفريقا بين انسان و هنر، پيوند عميقي وجود دارد.
طبل در جامعه آفريقايي به قدري مهم است كه گاهي آن را با يك مرد برابر ميگيرند، از همين رو زنان بايد همان احترامي را كه به طور سنّتي براي مردشان قائل ميشوند، براي طبل هم قائل شوند. در بعضي از كشورهاي آفريقايي، زنان حتي اجازه ندارند تحت هيچ شرايطي به طبل دست بزنند، هر چند اسلام بسياري از تبعيضهايي را كه عليه زنان وجود داشته، در آفريقا از بين برده است.
موسيقي آفريقايي عموماً با هنر ديگري چون شعر يا رقص درآميخته و به صورت مهمترين عنصر بياني روحيه و احساسات سياهان درآمده است. به اين ترتيب، دور از ذهن نيست اگر آفريقاييها اصولاً موسيقيدان باشند.
تشابهات فرهنگی
جالب است بدانید که اثرات موسیقی افریقایی بر ایرانیان هنوز قابل رویت است. انواع مختلفي از موسيقي هرمزگاني که مستقيم يا غير مستقيم تحت تاثير فرهنگ افريقاي و عربي بوده و نوع خاصي از موسيقي محلي هرمزگاني بوجود آورده اند.
این موسیقی ترکیبی است از موسیقی افریقایی، عربی، هندی، ایرانی و غربی. در این نوع موسیقی از عود، نی، ویلون، کیبرد، اکاردن، بنجوی ژاپونی، دمپک و دهل استفاده می شود.
حضور اقوام مختلف در منطقه هرمزگان از جمله قوم فارس، هندی، عرب و افریقایی به فرهنگ منطقه تنوع خاصی داده است. انواع زری دوزی شک بافی، بادله دوزی، گلابتون دوزی از کارهای مهم دستی در جنوب می باشد که زیبای بخش لباس بندری هستند. مراسم حنا بندان در عروسی ها و حنای دست عروس دارای زیبای خاصی می باشد و همه اینها جزو اشتراکات فرهنگی میان ایرانیان و مردمان آفریقاست.
در زبان سواحلی آفریقا بعضی کلمات با بندری خودمان خیلی نزدیک و هم معنی هستند مثل:
کا کا=برادر - دادا =خواهر - بندری=بندری (بندرگاه) - سیفه=سیفه (روغن کوسه) - منشوه=منشوه (یک نوع قایق) - چنگو=چنگو (یک نوع ماهی خوش مزه برای برشتن) - رفیقی=رفیق ِ دوست
در اصطلاحات دریانوردی و لنج داری نیز کلمات مشترک بیشتری داریم.
چند کلمه و جمله کوتاه به زبان سواحلی:
جمبو=سلام - سننه=خوب، عالی، خیلی - کا کا میزی=دانشجو - حباری=چطوری؟ - مزاری سننه=خیلی خوب - کواری=خدا حافظ - بووانا=اقا - جناب - اسنتی سننه=خیلی ممنون - جمبو بووانا=سلام اقا - ح کونا ما تا تا=اشکالی ندارد. مشکلی نیست. خبر بدی نیست - می می=من - وی.وی=تو. شما - زیچی=قشنگ. زیبا
ادامه دارد...