تاريخ
Category : اتیوپی

پادشاهي آکسوم از قرن پنجم پيش از ميلاد مسيح 
داستان ملکه سبا وي را با کشور اتيوپي در يک رديف تاريخي قرار داده و واقعيات تاريخي اين ملت را انعکاس مي دهد.
حماسه ملي اتيوپي، کبرا ناگاست (شکوه سلاطين)، اين سنت تاريخي را ثبت مي نمايد که حضرت سليمان و ملکه سبا فرزند پسري داشته اند به نام مرندليک که براي جستجوي سلسله پادشاهي به اتيوپي آمد.
شبا که اکنون به نام سبا معروف گرديده است منطقه اي است در دهانه باريکه درياي سرخ، که فقط 25 ميل از ساحل آفريقا فاصله دارد. از حدود ده قرن پيش از ميلاد مسيح، اهالي سبا در يک حجم وسيعي از طريق تنگه مزبور مهاجرت کردند. اين احتمال هست که در قرن پنجم آنها به حد کافي قدرت مند و زياد بوده اند تا اولين تمدن اتيوپي يعني پادشاهي نژاد سامي آکسوم را تأسيس کنند.
پادشاهي اکسوم هزار سال و اندي بيشتر دوام آورد. در سال هاي پاياني اين سلطنت، در قرن چهارم ميلادي، اين سلطنت ارتباطات خود را با بنادر درياي سرخ محکم نمود  که
نتيجه اين پيوند يک عقيده وارداتي گرديد که عميقاً روي مابقي تاريخ اتيوپي تأثيرگذاري داردو باعث مسيحي شدن كشور در اين زمان مي گردد.
در سند شماره 356 آمده است که (فردمن تيوس) نخستين پدر روحاني اتيوپي بوده است. وي در بندر اسكندريه مصر فردي خاص بوده
 كه داراي موقوفاتي بوده است (آغاز يك حلقه بادوام بين كليساي اتيوپي و کليساي کوپ تيک در مصر ).
مطالعات تاريخي نشان مي دهد که فردمن تيوس يک مسيحي جوان بوده است که اسير شده و به آکسوم انتقال داده شد و شاه را ترغيب نمود تا به يوناني ها اجازه دهد تا آنها کليساهايي را در پادشاهي او بنا کنند.

جزيره مسيحيت از قرن هفتم ميلادي
اتيوپي بعنوان يک کشور مسيحي از قرن هفتم ميلادي از سوي اسلام نوظهور منزوي گرديد. مصردر سال 642 در دستان مسلمانان  ميلادي قرار گرفت و بتدريج در کشورها، مسلمانان و حکام مسلمان حکومت ديني را در سواحل آفريقا در شرق و جنوب اتيوپي تأسيس کردند.
در سال 1530 ميلادي، حکام مسلمان وقت، احمد بن ابراهيم (در ب
يين مسيحاين اتيوپي به قيران معروف است) با يک تعداد نيروي نظامي سوماليايي  واردجنگ مقدس (جهاد) عليه اتيوپي از سوي غرب  گرديد.
در هنگام مرگ وي، طي سال هاي بعد از آن، مکان هاي مقدس و آرامگاه هاي مسيح
يان در شمال توسط دولت آکسوم سوزانده و با خاک يکسان شد.
براي سال هاي متمادي، ترک هاي عثماني جزير دهلاک در درياي سرخ را تحت اشتغال خود درآورده بودند. در سال 1557 آنها به سوي سرزمين
هاي خشکي لشگرکشي کردند و در ماساوه پادگان نظامي تأسيس نمودند. به نوعي با حالتي استوارانه جنگيدند و تنها منطقه اي در شمال آفريقا بودند كه مسيحي باقي ماندند. (پادشاهي تقريباً مسيحي با استقرار در شمال، بين مصر و اتيوپي، در طي قرن سيزدهم به اسلام سرتسليم فرود آوردند)

حکومت سليمان از 1270 ميلادي
حکومت هاي سلطنتي مختلفي يکي در پي ديگري در منطقه دماغه اتيوپي طي قرون بي ثباتي شكل گرفتند كه با اسلام مبارزات ابتدايي نيز داشتند. پس از آن در سال 1270 ميلادي يکي از جنگ جويان به نام يکوتواملاک به قدرت رسيد و يک حکومت سلطنتي را به راه انداخت که تا اواخر قرن بيستم ميلادي دوام داشت. وي نسل و نوادگان، خود را با محكم ترين شجره نامه به اتيوپي پيوند زد و اين مهم موجب شد تا او ادعا كند از نسل سليمان و از ملکه سبا است. در ابتداي اين وفاداري و اعلام هم بستگي به سليمان کنترل محدودي به طور واقعي در منطقه اي که اکنون موسوم به اتيوپي است، وجود داشت.
درون اتيوپي سه استان عمده وجود دارد که در هر يک از اين حکام معمولاً از استقلال تجاري بهره مند بوده اند. هر يک از اين مناطق به سمت جنوب که برويم به شکلي به سمت قلمرو اتيوپي در حال توسعه در حال چرخش بوده اند. شمال اين ناحيه منطقه اي است که حکام نخستين آن، خودشان حکومت تأسيس کردند و از بخش درياي سرخ وارد اتيوپي گرديدند.
بعدها در آمهارا در زمين هاي بالا دست شمالي به مرکزيت گوندار نيز حکومت هايي تشکيل شد. اين جا است که تمدن هاي بزرگ قرون وسطايي اتيوپي مشاهده گرديده است و اين منطقه موطن و قلمرو حکومتي سلطنت فرضي سليمان است که به واسطه حمايت راهبه هاي ثروت مند و نوکرهاي فئودال آنها و كمكهاي آنها در قرن 13 به قدرت رسيد.
در جنوب در زمين هاي بالادست مرکزي، پادشاهي شوا را مي بينيم اين همان مکان طبيعي اي است که از آن کل منطقه تحت حکومت قرار داشت. آديس آبابا در سال 1886 از سوي منليک دوم تأسيس شد. وي جزء اولين انسان هايي بود که کنترل خود را روي ملت امروزي اتيوپي بنا نهاد و مستقر کرد.
وقتي منليک در سال 1889 به سلطنت رسيد، خط سليمان را در حکومتداري حفظ کرد و نشان مسيحيت اتيوپي اش را به مثابه امتيازي بين المللي واگذار کرد. اين کار نه تنها اسلام را نجات داد بلکه هم چنان توجه کليساي کاتوليک رم را حيات دوباره داد و مهر پاياني بر اين بقاي انزواگونه ارتداد و کفر از ذات يگانه مسيح زد.

حلقه هاي ارتباط با رم (1441 تا 1622 ميلادي)
در سال 1441 تعدادي از راهبه هاي اتيوپي از اورشليم عازم فلورانس شدند تا در شوراي فلورانس که در حال بحث و مذاکره پيرامون احتمال ايجاد اتحاد بين کلسياهاي کاتوليک روم با کلسياي ارتدکس يونان بود، شرکت نمايند. ورود راهبان اتيوپي به فلورانس موجب گرديد تا شور و احساسي بين آنها ديده شود. اين موضوع تقريباً دو قرن تماس و ارتباط را پايه ريزي کرد که طي آن روم اميدواري يافت تا اتيوپيايي ها را در کنترل کليساي کاتوليک در آورد.

مه نه ليک دوم (1889 ميلادي)
مه نه ليک دوم در سال 1889 و پس از وقوع شورش بزرگ در منطقه هم داخلي و هم بيرون از مرزهاي اتيوپي، تاج گذاري کرد. سه دهه تحول و انقلاب داخلي منجر به گسترش و بسط قدرت کنترل مرکزي گرديد ولي اين موضوع از سوي نياکان حکومت و سلسله پادشاهي مه نه ليک به دست نيامده است. در اويل قرن نوزدهم ميلادي وي امپراطوري
خود را در يک سيستم فئودالي که در آن هرج و مرج فرو پاشيده شده بود، بدست آوردند. وي خودش را در سال 1855 به عنوان تئودور اول امپراتور اعلام کرد.
در سال 1856، تئودور براي جنگ عليه هيل ملکوت سلطان شوا و يکي از اعضاي سلطنتي سليمان به سمت جنوب لشکرکشي کرد. هيل ملکوت طي يورش تئودور به درون قلمرو وي درگذشت و تئودور او را با يک فرزند يازده ساله ملکوت پرنس مه نه ليک گروگان گرفت.
وي پس از دو سال
كه در زندان خانگي محبوس ماند تا زمان مرگ تئودور در سال 1868 كه پس از آن يکي از سه مدعيان تاج و تخت سلطنت گرديد. از سال 1872 وي موقعيت خود را طي حکمراني يک مبارز قويتر يعني جان چهارم حفظ کرد. در عاقبت امر پس از اين که جان چهارم درگذشت در سال1889،در حالي  که وي بر عليه ارتش مسلمانان يورش برنده به سودان مي جنگيد،تاج گذاري کرد. پيروان مهاجم مهدي در سودان فقط يکي از خطرات خارجي مقابل امپراتور جديد هستند.

اتيوپي و ايتاليا (1897-1889 ميلادي)
اولين واکنش مه نه ليک به حضور ايتاليا در ساحل درياي سرخ برقراري ائتلاف به نفع خود بود. طي معاهده امضا شده « اوچيالي » در سال 1889، وي حقوق آنها را در مورد اريتره به رسميت شناخت و سرزمين هايي در شمال اتيوپي در اطراف کرن، ماساوه و اسمره به آنها اعلام وفاداري کردند. در پاسخ به اين اقدام، وي مقاديري پول و اسلحه ( سي هزار قبضه تفنگ فتيله‌اي و 28 عراده توپ ) دريافت نمود. به هرجهت اين معاهده چه به صورت اتفاقي و چه با طرح ريزي طرف ايتالياييي، حاوي يک اشتباه  محاسبباتي بود که موجب مخاصمه آينده شد. يکي از بندهاي آن معاهده، در نوع زبان آمهاري اش، آن است که وقتي با قدرت هاي بين المللي طرف گردد، امپراتور اتيوپي مي تواند از مساعدت دولت ايتاليا بهره مند شود. متن ايتالياييي آن معاهده اظهار مي دارد که بايستي همان گونه که آمده است عمل شود. بر اين اساس، ايتاليا به جهان اعلام کرد که اتيوپي اکنون تحت الحمايه ايتاليا است.
در سال 1890 مه نه ليک اين ادعا را مختومه کرد. در سال 1893 وي کل معاهده را انکار کرد. ايتاليائي ها به اين موضوع با يک اقدام به منظور تحميل تحت الحمايگي وي با استفاده از نيروي نظامي واکنش نشان داد. فرمانده نظامي ايتاليا در اريتره، اعلام کرد که بر عليه مه نه ليک جنگيده و وي را شکست داده است و اضافه نمود که وي با حاکم اتيوپي در يک قفس بازگردانده خواهد شد. نتيجه واقعي آن جنگ کاملاً قابل توجه و متفاوت بود. مه نه ليک در سفر طولاني خود به شمال از آديس آبابا تعداد هفتاد هزار نيرو به همراه داشت. وقتي ارتش هاي دو طرف در منطقه « آدووما » در اول مارس 1896 با يکديگر روبرو شدند، ايتالياييي ها آن قدرت خون ريز و خوارکننده غالب در تسلط بر مستعمره آفريقايي را در اختيار خود نداشتند.
در پايان آن روز بيش از چهار هزار سرباز اريتره اي در ارتش ايتاليا حضور داشتند که يا کشته شدند و يا به اسارت درآمدند. تلفات ارتش اتيوپي در مقايسه با تلفات ايتاليائي ها ( يعني هفت هزار کشته ) متعادل بود ولي اين رقم به نحو چشم گيري با توجه به ناهمخواني بين دو ارتش و سلاح هاي اتيوپي و ايتاليا بسيار قابل توجه مي نمود. وقتي اين خبر فاجعه آميز به ايتاليا رسيد خيابان هايتاليايي ايتاليا را آشوب فراگرفت. طي دو هفته از اين واقعه نخست وزير جابجا گرديد. قبل از پايان آن سال، از ادعاي پيشين خود مبني بر تحت الحمايگي اتيوپي صرف نظر کرد و استقلال کامل مه نه ليک اتيوپي را پذيرفت. با اين دستاورد بزرگ، مه نه ليک موفق به کسب امتياز فشار ديپلماتيک به عنوان يک مزيت و برگ برنده در اين بازي گرديد و توانست بر خاک سومالي تسلط يابد. در جانب شمال به سمت مرز، سومالي بريتانيا و فرانسه در سمت جنوب سومالي مجدداً به خاک اتيوپي منظم گرديدند.
اما اين در بخش شرق بود و هزينه شکست ايتاليائي ها در منطقه اين بود که مه نه ليک بهره هايي به مراتب بزرگ تر و بيشتر و بلکه بيشترين بهره را
از آن مال خود کرد. حرار و استان غني اوگادنا که مناطقي خيلي پيش از اينها مستقل بودند و از قسمت ساحل درياي سرخ توسط اسلام به تصرف درآمد.
اکنون پس از ادووا، ادعاي مه نه ليک را روي اين منطقه به رسميت مي شناسند. نقطه مرزي نيروهاي خط مقدم اتيوپي به طور دائم به خطوط رأس شاخ آفريقا گسترش يافت و در قسمت شرق با شاخ آفريقا گسترش يافت.

حکومت زاديتو و راس طفاري (1916 تا 1930 ميلادي)
هنگامي که مه نه ليک دوم درگذشت (1913 ميلادي )،  پسر بزرگش« ليثرياسو »جانشين او  گرديد. مردي جوان و ناکارآمد ولي هم چنين بسيار جدي بود. به دنبال آغاز جنگ اول جهاني در 1914 ميلادي گرايشات ديني وي در حمايتش از ترکيه و قدرت هاي محور بروز يافت. نقشه ليثرياسو از سوي رهبران کليسا در ارتباط با يک مرد جوان خوش قريحه به سن بيست سالگي اش يعني راس طفاري بروز يافت. در سال 1916 ميلادي وي موفق شد طي يک کودتا بر عليه ليثرياسو به قدرت برسد. اين امپراتور معزول با به قدرت رسيدن عمه اش، زادتيو، دختر مه نه ليک جابجا شد. راس طفاري نايب پادشاه منصوب و وارث سلطنت گرديد. براي مدت چهل سال وي به اتيوپي قدرت حضور روبه تزايد بين المللي هنگفتي اعطا نمود.
در همين زمان بود که وي
متوجه اين شد که چهره محافظه کار در صحنه امپراتوري فرصت تغييرات زياد و بزرگ در وطن را از وي خواهد گرفت. در سال 1923 وي اعلام عضويت و پذيرش اتيوپي در جامعه ملل را رسماً پذيرفت. دو سال بعد از آن وي اولين حاکم اتيوپي گرديد که به خارج از کشور سفر نمود و او از رم بازديد کرد و سپس به پاريس و لندن رفت. وقتي زادتيو در سال  1930ميلادي درگذشت، راس طفاري بعنوان امپراتور تاج گذاري کرد.
وي عنوان هيل سلاسي به معني (قدرت تثليت) را براي خود انتخاب کرد. او بلافاصله برنامه اصلاحات را با آغاز تهيه مقدمات پيش نويس اول
ين قانون اساسي اتيوپي اعلام نمود و بنا داشت تا به تجارت برده پايان دهد و شرايط خدمات همگاني را از قبيل آموزش عمومي بهبود ببخشد.اما بروز يک بحران بين المللي در ماه دسامبر 1934براي اتيوپي ايجاد مزاحمت  کرد.
منازعه اي بر سر حقوق مراتع و استفاده از چاه هاي آب از سوي قب
ايل سومالي، در منطقه مرزي اتيوپي و مستعمره ايتالياييي سومالي منجر به بروز کشمکش در وال وال بين نيروهاي نظامي اتيوپي و سومالي ايتاليا شعله ور گرديد.
اين يک رخداد کوچکي بود ولي موجب شد تا دولت فاشيست ايتاليا آن منطقه را به مثابه پيش زمينه بروز يک جنگ تصرف کند.

آفريقاي شرقي ايتاليا 1943-1936
موضوع حقوق مراتع در محدوده وال وال در اوگادن، به جامعه ملل ارجاع گرديد.
جامعه ملل پيش از آن که تصميم غيرالزام آوري در سپتامبر 1935 اخذ کند، براي اين موضوع وقتي را براي بررسي بيشتر در نظر گرفت.
اما در همين اثنا، دولت ايتاليا، که قبل از آن يک لشکرکشي بزرگ و عظيمي را به سومالي و اريتره تدارک ديده بود، ظاهراً آرايش جنگي گرفته بود و قصد جنگ داشت.
قصد وسوسه انگيز موسوليني مبني بر برقراري امپراتوري ايتالياييي هيچ وقتي را براي اخذ تصميم و ظرافت هاي قانوني باقي نگذاشت. پس از يک ماه از اعلام جامعه ملل، در ماه اکتبر، نيروهاي نظامي ايتاليا از مرزهاي اتيوپي عبور کردند و از دو جبهه يکي از اريتره در شمال و از سومالي در شرق به اتيوپي هجوم آوردند.
در اين زمان درست بر عکس آدووا در چهل سال قبل، سلاح هاي متعارف و قديمي اتيوپي به اندازه سلاح هاي مدرن ايتاليا قدرت مند نبودند.ايتاليايي ها به هنگام پيشروي در خاک اتيوپي از مزيت خودروهاي مسلح موتوري توپ خانه، هواپيماهاي جنگنده و بمب افکن بهره مي بردند.با اين سيستم دفاعي متعارف آنها هم چنين از يکي از مواد سهمگين توسعه يافته در طي جنگ جهاني اول يعني گاز خردل نيز استفاده كردند.اتيوپي کار را سخت مي ديد. ديري نپاييد تا اين که ارتش ايتاليا در ماه مي 1936 وارد شهر آديس آبابا گرديد.
چهار روز قبل از آن هيل سلاسي به خارج گريخت. او ماجراي اشغال خاک اتيوپي را شخصاً به جامعه ملل در ژنو تقديم کرد ولي هيچ سودي نبرد. ملت هاي اروپايي با پذيرش غلبه اتيوپي ايتاليا به عنوان يک عمل انجام شده، بزودي روابط عادي ديپلماتيک خود را با آديس آبابا با سيستم جديد حكومتي آن که در بي ارادگي جامعه ملل براي حفاظت و پاسداري از قواناين حقوق بين الملل رنج زيادي مي برد، مجدداً برقرار کردند.
در ايتاليا، موسوليني قادر شد تا پيروزي هاي خود را توسعه دهد. در پنجم ماه مي روزي که شهر آديس آبابا سقوط کرد، وي تأسيس امپراتوري جديد ايتاليا را اعلام کرد.
پادشاه ايتاليا، ويکتور امانوئل دوم، نيز به عنوان امپراتور اتيوپي اعلام رسمي کرد. و در نتيجه يک هويت جديد استعماري، شامل اتيوپي، اريتره و سومالي تحت نام آفريقاي شرقي ايتاليا استقرار يافت. هيل سلاسي در شهر باث در انگليس بازنشسته شد.
وقتي که صفحه تاريخ
عوض شد، آفريقاي شرقي ايتاليا فقط چهارسال دوام داشت. و اين به اين علت بودكه موسوليني ايتاليا را درگير جنگ دوم جهاني کرد و در جبهه متحدين آلمان هيتلري قرار گرفت.در تاريخ 5 مي، پنج سال پس از روزي که شهر آديس آبابا سقوط کرده بود، امپراتور اتيوپي با پيروزي به پايتخت خود بازگشت.

هيل سلاسي (1941 تا 1974)
پس از آن که جنگ تمام شد، امپراتور به حکومت خود استمرار داد و به عنوان راهبر در بين کشورهاي آفريقايي موسوم گشت. نمونه قابل ملاحظه و بارز اين موضوع، تأسيس سازمان اتحاديه آفريقايي OAU است.
سازمان وحدت آفريقا با طراحي جهت ابلاغ صدا و پيام آفريقا به همه جهان، طي برگزاري يک کنفرانس در آديس آبابا به سال 1963 بني
ان نهاده شد. آديس آبابا از آن روز مقر فرماندهي آن سازمان گرديد. هيل سلاسي در صحنه داخلي کشورش، سياست حفظ اتيوپي در يک سيستم دولتي کمتر فئودال پس از جنگ استمرار داد.
در سال 1955 وي قانون اساسي جديد را اعلام کرد. اين امر يک واحد پارلماني سفلي منتخب را با قدرت پرسش از قوانين مصوب امپراتور و وزرايش را فراهم آورد.
اين مصوبه اختيارات کامل قانوني و استقلال قوه قضائيه را نيز در پي داشت. با وجود اين امپراتور هم چنان اين قدرت را براي خود حفظ کرد تا به واسطه فرمان حکومتي وز
ير کشور را شخصاً منصوب نمايد.
اوضاع در گذشته براي اتيوپي
به سمت نوعي بهبود پيش مي رفته است، ليکن به فاصله بسيار کوتاهي از آنچه که آفريقايي ها در هر مکاني منتظر اين بودند که در اواخر دهه 50 ميلادي به سمت استقلال گام بردارند. اين امر محقق مي شد.
نتيجه اين اوضاع اين بود که کودتاي نظامي هنگامي که هيل سلاسي در سال 1960 در سفر خارج بسر مي برد، به وقوع بپيوندد.
كه اين کودتا نافرجام ماند. ولي اين کودتا و شکست آن موجب گرديد تا هيل سلاسي به قدرت اتورتيه و يکجانبه اش ادامه د هد و آن را توسعه دهد.

اتيوپي و اريتره (1945 تا 1974 ميلادي)
در خلال نيمه اول قرن بيستم، در حالي که ايتاليا، اريتره و اتيوپي را در خشکي محاصره کرده بود. شکست ايتاليا در جنگ دوم جهاني اين امکان را به هيل سلاسي داد تا اين ناکارآمدي را جبران کند.
طي ملاقات بعمل آمده با پرزيدنت روزولت به سال 1945 وي نياز خود را براي دسترسي به دريا از طريق اشغال خاک ارتيرهاعلام و روي آن تأکيد نمود. ايالات متحده با تعقيب اين شانس که بتواند ناوگان دريايي اش را در درياي سرخ در ماساوا مستقر کند، به تقسيم منافع خود در اين تحولات فکر مي کرد. وقتي که سازمان ملل متحده آينده اريتره را در سال هاي 1948 تا 1950 مورد بررسي قرار مي داد، واشنگتن براي ضميمه ساختن آن کشور به اتيوپي بر سازمان ملل متحد فشار وارد كرد.
تصميم سازمان ملل متحد در سال 1950 ميلادي آن بود که اريتره از سال 1952 بعنوان قسمتي از اتيوپي و بعنوان يک استان فدرال خودمختار با قانون اساسي مخصوص خودش و دولت انتخابي درآيد. در همان سال يک واحد موظف به رياست اريتره کنترل منطقه را با پايان دادن به حکومت موقت بريتانيا در منطقه در دست گرفت.
درون اريتره اين عقيده
وسعت يافت و عده اي زياد از مردم مسيحي خلاف نظر مسلمانان درخواست اتحاد با اتيوپي مسيحي را داشتند.
از يک سو حزب اتحادگرا، در سال 1946 با مساعدت مالي آديس آبابا در اريتره بني
ان گذاشته شد. از ديگر سو رقابت مسلمانان يک سال بعد براي رقابت هاي سياسي جهت استقلال اريتره تأسيس شد. در انتخابات صورت گرفته، اتحادگرايان از بدست آوردن اکثريت قاطع ناکام شدند. دولت اريتره از اين رو دولتي ائتلافي گرديد.
هيل سلاسي با شرم ساري و با علم به اين که تمايل به تأسيس و نيل به استقلال در اريتره پابرجا خواهد ماند و استمرار دارد، براي رسيدن به هدف خود يعني اتحاد با اريتره دخالت کرد. با کمک مشخص او، اتحادگراي
ان مسلمانان را از مناصب دولتي کنارگذاشتند و به تدريس زبان عربي پايان دادند و تمامي ديگر احزاب سياسي را در سال 1958 ممنوع الفعاليت ساختند و اتحاديه هاي تجاري را در 1959 با محدوديت فعاليت روبرو نمودند و قانون اتيوپي را جاري ساخته و حتي به دولت اريتره يک اسم جديد دادند.
اين دولت فقط نهاد اجرايي اريتره نام گرفت در اين شريط و اوضاع و احوال و با وجود رهبران استقلال خود جنبش استقلال طلبي در خارج از اريتره شکل گرفت
در نتيجه بيانيه سابق،وقتي پارلمان هاي اتيوپي و اريتره بر سر درخواست اتحاد در نوامبر 1962 به گفتگو مشغول بودند، صادر گرديد.
براساس ر
اي متفق القول صادره،هم در آديس آبابا و هم در اسمره توافق گرديد که وضعيت فدرالي اريتره درون اتيوپي بايستي منسوخ گردد در اين حال منطقه تبديل به يک استاني گرديد به مانند هر استان ديگري درون امپراتوري اتيوپي. هم اکنون در سمت ديگر داستان مخالفان واگذاري نيز وجود دارند. در سال 1960 رهبر مسلمانان اتيوپي، که در تبعيد بسر مي برد، از سوي جبهه آزادي بخش اريتره ي ال اف اعلام مبارزه براي نيل به استقلال نمود و پس از مدت چند سال آنها به همين بسنده کردند که يک جنبش صرفاً مسلمان باقي بمانند. به محض اتحاد 1962 هيل سلاسي در مدارس تيگر نيز دخالت کرد و تيگراني ها را با محدوديت روبرو کرد و زبان محلي را تغيير داد و زبان آمهار يک را جايگزين آن کرد.
اين موضوع موجب تغيير در عقيده مسيح
يان تيگر گرديد تا آنها به استقلال بيانديشند.
به يک باره پس از منازعات ناگوار واقعه و حالت جنگ آشکار بين دستجات جنگجو در جنبش استقلال خواهي ارتيره، يک گروه قدرت مند به عنوان يک انشعابي با فاصله اي مشخص و خطوط سياسي مجزا از جبهه اوليه
آزاديبخش اريتره  پديدار گرديد. اين جنبش موسوم بود به جبهه آزاديبخش مردمي ارتيره.
اين جبهه تازه تاسيس
بر اين تكيه داشتند كه  يک دين را پذيرفته اند چه آن دين مسيحيت باشد و چه اسلام. جبهه آزاديبخش مردمي اريتره به يک موسسه مارکسيستي، با راندمان و اثرگذاري بالا تبديل شد.
جبهه آزادي بخش مردمي اريتره 
به شکلي غيرمنتظره در سال 1974وقتي که اتيوپي به واسطه يک تغيير فاحش و عمده دچار آشوب شد، با شانس دستيابي به اهداف خود روبرو شد.

از امپراتوري تا درگو (1974 تا 1991)
در اويل سال 1974 به دليل عملکرد اقتصادي دولت اتيوپي، نارضايتي در بسياري از طبقات ديده مي شد و نيز با استمرار مبارزه بر عليه جدايي طلبان اريتره از شخص خود هيل سلاسي نيز نارضايتي وجود داشت كه در نتيجه  سلسله تمردهايي درون ارتش پديدار شد.
در ماه ژوئن همان سال اين تمرد به نيروي پليس نفوذ کرد و در ادامه به بخشي از نيروهاي ارتش چه در سطح کادر و چه نيروهاي حکومتي ارتش، کميته اي موسوم به درگو (به زبان آمهاريک) جهت تدارک عمليات هماهنگ تنظيم گرديد.
در ماه سپتامبر، جنبش مذکور به اندازه کافي قدرت گرفت و  امپراتور را در حالي كه 82 سال داشت، دستگير کرد.
در ماه نوامبر شصت تن از اعضاي ارشد از اطرافيان وي هدف شليک گلوله قرار گرفتند. و در نهايت در ماه آگوست 1975 در بسترش خفه شد.
اين حوادث پس از 3 سال استمرار هرج و مرج در خلال اين که گروه هاي چريکي مبارز با يکديگر به مبارزه مي پرداختند، دنبال شد.
مردي که کنترل اوضاع را در دستان خود گرفت، سرگرد منگيستوهيل ماريام،  نظام مارکسيستي خونين و سرسخت را در اتيوپي دنبال کرد.كه در نهايت مخالفين اين رژيم يابه زندان افتادند و يا به تبعيد فرستاده شدند.
خانواده هاي کشاورز در روستاها مستقر گرديدند و روستاهايي که در اطراف آنها به ميزان 25 هکتار وجود داشت، بين
آنها توزيع گرديد، در نتيجه به واسطه کمبود بارندگي در بهار در دو سال پياپي يک قحطي مخوف در سال 1984 واقع گرديد.
ميليون ها نفر در شمال کشور در تيگره و اريتره در خطر مرگ به واسطه قحطي و گرسنگي قرار گرفتند. تعهد آنها در ابتدا اين بود که سراسر دنيا آنها را از روي مهرباني در تلويزيون مشاهده کنند.
واکنش منگيستوهيل ماريام به مانند يک تئوري پرداز يک جانبه گرا و اتورتيه بود. وي به اجبار 600 هزار نفر از مردم را از بخش شمالي که با خشک سالي مواجه شده بودند به مناطقي در جنوب نقل مکان داد، جايي که او پيشنهاد اسکان آنها را داده بود. در نتيجه به واسطه کمبود سازمان موثر و اضافه شدن توده عظيمي از مردم ديگر اتيوپي با مشکلات و مضيقه هاي تحت تأثير قرار گرفت كه از همه مهم تر ادامه مبارزات چريکي در اريتره بود.

واژگوني زمامداري منگيستو هايل ماريام (1987-1991)
با شروع دوران نزديك به خاتمه کار منگيستو و رياست کميته درگو به سال 1987 وقتي که چريک هاي اريتره اي سازمان آزادي بخش مردمي اريتره به اندازه کافي قدرت داشتند تا به سمت جنوب از ان کانا بگذرند و به زمين هاي بالادست اتيوپي برسند، شمارش معکوس حاكميت منگيستو آغاز گشت. در سال 1988 آنها به نيروهاي ديگر از گروه مارکسيستي در حال جنگ براي کسب استقلال منطقه ي ملحق شدند (جبهه آزادي بخش مردمي تيگر). در سال 1990 در تعيين کننده ترين گام ماساوه را تسخير کردند و ارتباط زميني اتيوپي را با دريا قطع نمودند.
در همين اثنا، جبهه آزادي بخش مردمي تيگر با سازمان چريکي در هم آميخت تا جبهه دمکراتيک انقلاب مردمي اتيوپي را تشکيل د هد. اين دو با هم به سمت جنوب نقل مکان کردند و گوندار را پشت سر گذاشتند و به استان (ولو) وارد شدند. در رويارويي با اين پيشروي منگيستوهيل ماريام تغييراتي فاحش را در سياست خود اعلام کرد.
سوسياليسم در کشور ممنوع گرديد. ساکنين روستايي مهاجر به وطن ابتديي شان عودت داده شدند. کالاهاي متعلق به تجار و سرمايه داران کشور در يک حالتي همراه با هرج و مرج ضبط و توقيف گرديد. مقامات رسمي محلي اختيارات خود را از دست دادند ارتش نيز خلع سلاح گرديد. وضع نامساعد منگيستو به شکلي قابل ملاحظه رو به وخامت نهاد.
در اواسط مي 1991 فاش گرديد که براي جلوگيري از جنگجوياني که به آديس آبابا مي رسند هيچ امکاني وجود ندارد. در نتيجه منگيستو از کشور گريخت و جبهه آزادي بخش انقلاب مردمي اتيوپي به قدرت رسيد و مه لس زناوي رئيس حکومت شد. وي قول اصلاحات دولتي و تضمين حقوق مردم را داد و حقوق اقليت ها را ضمانت کرد. ادعاي وي شامل ادعاي اريتره براي استقلال بود.

يک فدراسيون مناطق از 1991 ميلادي
ملس زناوي و جبهه آزادي بخش انقلاب مردمي اتيوپي خود را مبني بر آنچه که تعهد کرده بودند، نشان دادند. طي برگزاري يک کنفرانس ملي در جولي 1991 دو طرف يک دولت استاني را منصوب کردند و رياست آن را بعهده زناوي گذاشتند تا آن دولت استاني طرح تقسيم اتيوپي را به چهارده منطقه تهيه و ترسيم نمايد که منعکس کننده  اهداف مطلوب گروه هاي قوي مختلف در قلمرو حکومتي باشد. شوراهاي اين مناطق اجازه يافتند تا با توسعه قدرت خود روي تمامي موضوعات به غير از امور خارجي، دفاع و اقتصاد عمل نمايند.
انتخاب شوراهاي مذکور در 1992 برگزار شد. در 1994  قانون اساسي جديد آماده اجرا شد تا اين اصلاحات
انجام گيرد و حقوق معهوده هر منطقه براي جدا شدن و جدايي طلبي مورد تأييد و تصديق واقع گردد و به رسميت شناخته شود. از شروع کار رژيم جديد سياسي در کشور، استقلال اريتره که در سال 1993 حاصل گرديد، مورد حمايت قرار گرفت. نخستين انتخابات چند حزبي تحت قانون اساسي جديد در سال 1995 برگزار شد. چهار حزب مخالف عمده در کشور انتخابات را تحريم کردند و در اين شريط جبهه آزادي بخش انقلاب مردمي اتيوپي قادر گشت تا با درصد بالاي به ميزان 80% کرسي ها را با پيروزي در نمايندگي مردمي شوراها کسب کند و شورا نگاسوگي رادا را به عنوان رئيس غيراجرايي خود انتخاب کرد و ملس زناوي نخست وزير شد. اتيوپي دمکراتيک جديد همچنين اقدمات سريعي را براي رويارويي با گذشته تازه سپري شده اش به عهده گرفت.
دادگاهي در سال 1994 برگزار شد و مگنيستو و 72 تن از مقامات رسمي ارشد او مشترکاً به عنوان جنايت کاران جنگلي
به  قتل عام يکصد تا دويست هزار نفر از مردم محكوم گرديدند. 24 نفر از آن متهمين شامل مگنيستو که در زيمبابوه بسر مي بردند، به طور غيابي به جرمشان رسيدگي شد.
پس از قحطي هاي بوجود آمده در تيگر کشور تقريباً در موادغذيي خودکفا شد و شريط غيرمعمول پيش آمده موجب گرديد تا بارش کافي باران خروجي بالاتري از استقرار و شکل گيري دوباره در اقتصاد بازار فراهم آيد.
مي توان درک کرد که از زماني که جبهه آزادي بخش مردمي اتيوپي و جبهه آزادي بخش انقلاب مردمي اتيوپي پهلو به پهلوي هم جهت واژگوني و اسقاط حکومت مي جنگيدند
، مرز معافيت از گمرک و ماليات مابين دو کشور اتيوپي و اريتره  در سال 1995 به توافق درآمد. روابط هرگز بهتر نشد ولي ناگهان در سال 1998، اوضاع به شکل فاجعه آميزي خراب شد.

بازگشت به جنگ؛ 1998 ميلادي
روابط بين دو کشور اتيوپي و ارتيره پس از اين که اريتره  ارز رسمي کشورش،كه ناكفا نام داشت،  را اعلام  کرد، روبه تلخي گذاشت. تا اين زمان اين موضوع هم چنان ادامه داشت تا اين که اتيوپي هزينه هاي زيادي براي آن بدهد و ارتيره اعلام نمود که ناکفا ارزش برابري با بير اتيوپي دارد و انتظار داشت تا با اتيوپي وارد کار تجارت گردد ( به ميزان 70 درصد مجموع صادرات آن کشور) و گمان داشت که اين تجارت بدون وقفه ادامه يابد. اتيوپي در عوض اين گمان روي اين پافشاري مي نمود که تمامي معاملات بين دو کشور بايستي از اين به بعد با يک ارز خارجي معتبر صورت گيرد.
اگرچه که اين محدوديت اعمال شده هر دو کشور و اقتصاد آنها را مورد زحمت قرار داد ولي دليلي براي شروع جنگ اين دو کشور نمي توانست باشد نه اين موضوع بلکه يک رويداد ناچيز ديگري در واقع سبب شروع جنگ مجدد بين دو کشور گرديد.
در ماه مي 1998 در شهر بادمه در تيگر يعني در سمت اتيوپي و در بخش مورد منازعه مرزي دو کشورحادثه اي روي داد. تبادل آتش بين پليس اتيوپي با يک گروه مردان مسلح که از سوي اريتره هجوم آورده بودند، آغاز شد. عليرغم ميانجيگري بين المللي مخاصمه به يک جنگ تمام عيار تبديل شد.
با شروع يک جنگ در مرز دو کشور، جنگ همانند جنگ اول جهاني گرديد. سنگربندي هاي دو طرف آماده شد، مين هاي زميني کار گذاشته شد و اجساد کشته شدگان از سربازان، بين خطوط نبرد به حال خود رها شده بود و شهر غيرمهم بياباني بادمه بين دو طرف تسخير و باز پس گرفته مي شد و نشانه پيروزي دو طرف محسوب مي شد.
در اواسط سال 1991 ميلادي ميزان نيروي نظامي درگير چهارصد هزار نفر و تعداد پنجاه هزار کشته محاسبه گرديد. درست مانند جنگ جهاني اول به سختي مي توان درک کرد که علت چه بوده است. اين نبرد بدون برنده پرهزينه تا ماه مي 2000 ادامه يافت و در آن هنگام اتيوپي توانست با يک يورش ناگهاني بخشي از زمين هاي وسيع مرزي را مال خود کند. مذاکرات صلح در الجزيره در ماه ژوئن شروع شد ولي جداي از کشته هاي
زياد دو طرف در جبهه هاي جنگ بيهوده مرزي دو کشور شديداً شريط قحطي و خشک سالي را ملال آورتر نمود و دو کشور را در معرض خسارات سنگيني قرار داد.