وقتي كه بچه‌هاي قذافي براي پول نخست‌وزير را كتك زدند

تاریخ ۰۷ خرداد ۱۳۹۱ - ۰۶:۴۰ | عنوان: ليبي


تهيه كننده: سيد علي موسوي خلخالي
"خاطرات سياسي" مجموعه برنامه‌هايي است كه شبكه العربيه از نيمه‌هاي اكتبر سال جاري ميلادي روزهاي جمعه پخش مي‌كند.
در اين برنامه، طاهربركه، روزنامه‌نگار و خبرنگار لبناني العربيه با چهره‌هاي سياسي مطرح دنيا مصاحبه‌هايي را انجام مي‌دهد كه عموما بازگو كننده خاطرات آنها در دوران قبول مسئوليتشان است. خاطراتي كه با همراهي و تعاملشان با رهبران سياسي مختلف جهان همراه است.

طاهر بركه نخستين برنامه خود را با عبدالرحمن شلقم، وزير امور خارجه سابق ليبي و آخرين نماينده ليبي در سازمان ملل كه تا قبل از آغاز انقلاب اخير اين كشور در اين سمت بود و با آغاز انقلاب از نظام قذافي جدا شد، انجام داد كه اتفاقا با قتل معمر قذافي همراه شد. ديپلماسي ايراني در نظر دارد هر هفته به طور مرتب اين سلسله مصاحبه‌ها را منتشر كند. تاكنون بيست و يك بخش از اين مصاحبه‌ها پيش رويتان قرار گرفته است كه همگي آنها در آرشيو ديپلماسي ايراني در دسترس هستند و اكنون آخرين بخش آن پيش رويتان قرارمي‌گيرد:

نظرت درباره عايشه قذافي چيست؟

او را يك بار تصادفي ديدم. فكر مي‌كنم امير قطر با همسرش به ليبي آمده بود و در منطقه مربعات در منطقه سبز بوديم كه فقط با او دست دادم، او را نمي‌شناختم. ولي به او هم ]معمر قذافي[ نقش داد. او را بيشتر در كارهاي انسان‌دوستانه به كار گماشت كه به مردم كمك كند و همچنين به عنوان نماينده حافظ صلح به درخواست پدرش انتخاب شد. حتما مي‌داني كه اين افراد شعار مي‌دهند كه يك دلار در سال مي‌گيرند ولي كارهاي بسياري انجام مي‌دهند. اما كمك‌هاي بسياري از افراد مختلف گرفت و گفته مي‌شود كه دست به پول شويي هم زد. عايشه علاقه بسياري به تجملات و فخرفروشي داشت و در هتل دوينچستر سه طبقه در اختيار داشت..

همه آنها تقريبا به اين كار معروف بودند.

بله. هواپيما داشتند و..

كمي از اين تجمل‌دوستي‌شان و فضاي فخرفروشي‌اي كه در آن زندگي مي‌كردند برايمان مي‌گويي.

عايشه خيلي مغرور بود. خودش يعني..

چه چيزي را بيشتر از همه از آنها به ياد مي‌آوري؟

بر اساس آن‌ چيزي كه در فيسبوك و اينترنت ديدم..

نه آن چيزي كه تو ديدي چه بود؟ تو كه با آنها بودي؟

آخر همان طور كه گفتم چون اجتماعي نبودند ارتباطات اجتماعي هم ميان ما شكل نمي‌گرفت. حتي صفيه را شايد در طول زندگيم فقط يك بار ديده باشم. مثلا خانه قذافي سه بار فقط رفتم، يك بار با حسني مبارك كه دعوت به خانه او بوديم، يك بار وقتي كه ملك عبدالله، شاه اردن آمد و يك بار هم سر سلاح كشتار جمعي، همين سه مرتبه بود كه خانه‌اش رفتم.

يعني تمام ارتباطاتت كاري بود و بر اساس منصبت تعريف شده بود؟

زندگي خودم، بله اين طوري بود. من صبح از خانه بيرون مي رفتم و آخر شب به خانه بر مي‌گشتم. حتي برادرانم زماني كه من وقت به آنها وقت مي‌دادم، مي‌آمدند. مثلا خانه برادرم كه سفير ليبي در سنگال بود، روبه‌روي خانه من بود ولي از سال 2003 تا كنون تقريبا وارد خانه‌اش نشده‌ام. براي اين كه زندگيم فقط با مطالعه، كار، موسيقي و ورزش سازمان يافته بود.

خوب اين زندگي تو بود، درباره زندگي آنها، كمي از زندگي آنها و بريز و بپاش‌هايشان بگو.

من خانه‌ آنها نرفته‌ام، هر چه تا كنون ديده‌ام را الآن كه انقلابيون وارد خانه‌هايشان شده‌اند، ديده‌ام. اما آنها وقتي كه به خارج مي‌رفتند هر دفعه يك مشكلي به وجود مي‌آوردند. مثلا ساعدي، به ماشين‌هاي فاخر و مدل بالا علاقه بسيار داشت. فكر كنم ماشين فراري‌اش در ايتاليا برايش مشكل ايجاد كرده است. توي گاراژهاي آن‌جا سه چهار تا فراري پارك شده‌اند و خاك مي‌خورند. مثلا در هتل‌هاي فاخر يك طبقه مي‌گرفت. بعد از آن وقتي كه بدهكار مي‌شدند، معمر خودش مي‌گفت كه تا آخرين پول سياه را هم از آنها بگيريد. ولي وقتي كه بهشان پول نمي‌داديم ما را در اضطرار قرار مي‌دادند تا بدهي‌هايشان را پرداخت كنيم. خرج‌هاي بي‌حساب و كتاب زياد مي‌كردند و برايمان مشكل به وجود مي‌آوردند. يك بار معتصم با دوست دختر ايتاليايي‌اش به منطقه‌اي در رم رفته بودند و يك عكاسي از آنها عكس گرفت، همان پاپاراپسي‌ها، با آنها درگير شد و دوربين‌هايشان را شكست و يك قضيه تازه‌اي درست كرد. هر مشكلي كه درست مي‌كردند من هم درگير مي‌شدم چون كه مساله قطع روابط پيش مي‌آمد. مثل همان چيزي كه با سوئيس يا با ايتاليا اتفاق افتاد. و خلاصه من در تنگنا قرار مي‌گرفتم. يا مي‌بايست با مدير دفترش صحبت مي‌كرديم يا با امور مالي كه مشكلات را حل كنيم و نگذاريم پيچيده شوند. كساني كه بيشتر از همه بريز و بپاش داشتند، معتصم و ساعدي بودند. ولي بيشتر مشكلات را هانيبال ايجاد مي‌كرد. معتصم خيلي خرج مي‌كرد و هواپيماهاي اختصاصي غير از هواپيماي رياست جمهوري داشت. سيف بيشتر از سه روز در ليبي زندگي نكرد. يعني هميشه هواپيماي رياست جمهوري را مي‌گرفت و در سفر بود، به خوشگذراني مي‌رفت، به درياي كارائيب مي‌رفت، در روزهاي جشن تولدهاي مختلف، برخي از مديران شركت‌ها پول‌هاي كلان خرجش مي‌كردند، 70 يا 80 دختر را براي ميهماني‌هاي پر خرجش دعوت مي‌كرد و از اين كارها..

سرهنگ معمر قذافي كاري نمي‌كرد كه مثلا كمي جلوي ولخرجي‌هايشان گرفته شود؟

والله يك بار خودش پيش مردم شكايت كرد كه من بچه‌هايم را تربيت نكرده‌ام. براي اين كه وقتي صرفشان نكرده بود. بعدش يك بار هم خودش به آنها گفت كه از شما مي‌خواهم كه ليبيايي‌ها را بترسانيد.

يعني مردم ليبي را در وحشت نگه داريد؟

گفت كاري كنيد كه هر ليبايي كه خواست از كنارتان رد شود به شدت بترسد و تحت امر هيچ شهروند ليبيايي زندگي نكنيد. يعني يك بار يك دوست قصه‌اي برايم تعريف كرد، مبني بر اين كه يك بار معتصم پسر قذافي نزد اين شخص آمد. بگذاريد اسمش را بگويم، همين محمود جبرئيل، رئيس حكومت انتقالي بود كه برايم گفت نزد محمود البغدادي نخست‌وزير رفتم و ديدم كه گريه مي‌كند. گفتم چرا گريه مي‌كني، گفت معتصم اين جا بود. مرا با موبايل زد و دشنامم داد...

يعني معتصم نخست‌وزير را زد؟

بله و داشت براي همين گريه مي‌كرد. گفت به او كلينكس دادم كه اشك‌هايش را پاك كند. پرسيدم مشكل چيست؟ چون مي‌ترسيد شنود در اتاق باشد، براي او بر روي كاغذ يك صندوق با چهار يا پنج يا شش دايره كشيد و گفت كه بچه هايش سر خزانه كشور دعوا كردند و با دست اشاره كرد به بالا و گفت بالايي مي‌داند. و همچنين مي‌گويد كه محمود البغدادي همان شب نزد من آمد در حالي كه گريه مي‌كرد. مي‌گفت كه مراسم خواستگاري دخترش بود و به جاي اين كه شاد باشد گريه مي‌كرد و مي‌گفت معتصم به من دشنام داد. آنها دائما جلسه داشتند. يك بار مشابه همين اتفاق پيش من افتاد، وقتي كه پيش معمر قذافي رفتم، بعد از اين كه از وزارت امور خارجه خارج شدم، رفتم در سرت با قذافي در باغ زيتون ديدار كردم. يك روز قبل از آن در نشست ملي كه من هم حضور داشتم، معتصم به بغدادي دشنام داد. معتصم مي‌خواست همه بودجه وزارت خارجه و سازمان امنيت را خودش به دست بگيرد به اين اعتبار كه دبير شوراي امنيت ملي است. بغدادي در ماشين از آنها نزد من شكايت ‌كرد و من به او گفتم كه بايد اين موضوع را با معمر در ميان بگذاري. و وقتي كه با معمر خداحافظي كردم، خدا شاهد است به من گفت عبدالرحمن مي‌ترسم فرار كني. چرا كه هر كس كه به نيويورك رفته، فرار كرده است. انگار كه از عالم غيب خبر دارد. و وقتي كه خارج شديم..

تو به او چه گفتي؟

گفتم نه من با تو هستم و با تو غذا مي‌خورم، به صراحت همه چيز را به تو مي‌گويم، نيازي به فرار نيست. آن موقع به راحتي با او صحبت مي‌كردم ولي او همچنان مي‌ترسيد. سيف الاسلام يك بار به عبدالمطلب الهوني، همكارم گفته بود كه والله مي‌ترسم شلغم فرار كند براي اين كه حرف‌هاي زيادي به او مي‌زنند و او در تنگنا است. به هر حال، به بغدادي گفتم به رهبر قصه معتصم را بگو. او هم گفت كه چه شد و گفت كه به من دشنام داد، او هم بيرون آمد و دستور داد كه چون معتصم با بغدادي بي‌نزاكتي كرده مقر امنيت ملي را خراب و ويران كنند. معتصم زياده‌خواه و مغرور بود. اما سيف بيشتر به راه مي‌آمد و ساعدي هم با كسي دشمني نداشت. بيشتر خرج مي‌كرد و پول هدر مي‌داد و مي‌دزديد و.. براي هر كدامشان پروژه‌هايي تعريف كرده بود كه هر كدام كاري كنند و متاسفانه در سال‌هاي اخير ده‌ها ميليون دلاري كه صرف ليبي شد، صرف معامله‌هاي مالي شدند يعني اين كه هانيبال به بشير صالح از بودجه آفريقا يك و نيم ميليارد دلار داد براي اين كه كشتي‌هاي چند طبقه و 7 طبقه بخرد. اين در حالي بود كه پيرزن‌ها و پيرمردها نياز به انسولين و دارو داشتند و هيچ دارويي در ليبي نبود. خيال مي‌كردند همه كشور ملك خودشان است، مردم را به راحتي به زندان مي‌انداختند. هانيبال يك بار به بانك مركزي حمله كرد و پول‌هاي آن‌جا را گرفت.. هانيبال محمد لياس را كتك زد، چرا كه به او گفته بود كه به من پول بده، جواب داده بود كه چگونه به تو پول بدهيم، اين‌ها پول‌هاي خزانه براي مصارف خارجي است، او هم از آشپز مغربي‌اش خواست كه او را بزند و او هم او را زد.

حرف‌هاي بسياري است كه نياز به نشست‌ها و حلقه‌هاي بيشتري دارد. سوال آخر، آقاي عبدالرحمن مي‌خواهي چگونه به ليبي برگردي و قصد داري در چه منصبي فعاليت كني؟

الآن كاري دارم به نيويورك آمده‌ام بعد از آن انشاء الله باز خواهم گشت و در روزهاي پيش رو كارم را شروع خواهم كرد. اما الآن نمي‌خواهم در هيچ منصب سياسي در ليبي كار كنم. هر كار در سال‌هاي گذشته كردم ديگر كافي است. مي‌خواهم بنشينم و كتاب بخوانم و بنويسم و انشاءالله بچه‌هايم ازدواج كنند و به نوه‌هايم برسم. همين كه فقط ليبيايي‌ها مرا دوست داشته باشند برايم كافي است و هيچ منصبي نمي‌خواهم و آرزو مي‌كنم كه فقط در ليبي خاك شوم.

متشكرم آقاي عبدالرحمن شلقم، وزير امور خارجه اسبق ليبي.

من هم متشكرم.



نوشته‌ای از موسسه مطالعاتی و تحقیقاتی آفران - آفریقا و ایران
http://www.afran.ir

نشانی این صفحه :
http://www.afran.ir/modules/news/article.php?storyid=77003