
علما قذافي را مرتد مي دانستند
تاریخ ۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۱ - ۱۲:۰۰ | عنوان: ليبي
| ایران دیپلماسی-"خاطرات سياسي" مجموعه برنامههايي است كه شبكه العربيه از نيمههاي اكتبر سال جاري ميلادي روزهاي جمعه پخش ميكند. در اين برنامه، طاهربركه، روزنامهنگار و خبرنگار لبناني العربيه با چهرههاي سياسي مطرح دنيا مصاحبههايي را انجام ميدهد كه عموما بازگو كننده خاطرات آنها در دوران قبول مسئوليتشان است. خاطراتي كه با همراهي و تعاملشان با رهبران سياسي مختلف جهان همراه است. طاهر بركه نخستين برنامه خود را با عبدالرحمن شلقم، وزير امور خارجه سابق ليبي و آخرين نماينده ليبي در سازمان ملل كه تا قبل از آغاز انقلاب اخير اين كشور در اين سمت بود و با آغاز انقلاب از نظام قذافي جدا شد، انجام داد كه اتفاقا با قتل معمر قذافي همراه شد. ديپلماسي ايراني در نظر دارد هر هفته به طور مرتب اين سلسله مصاحبهها را منتشر كند. تاكنون نوزده بخش از اين مصاحبهها پيش رويتان قرار گرفته است كه همگي آنها در آرشيو ديپلماسي ايراني در دسترس هستند و اكنون بيستمين بخش آن پيش رويتان قرارميگيرد:
قذافي با صادق النهيوم موافق نبود چون حرفهايش موافق افكارش در كتاب سبز نبودند؟
نه نه اصلا. يعني من به ياد دارم كه يك روز با معمر بوديم به همراه جمعي از روزنامهنگاران، يعني همراهمان ابراهيم السكاح، مدير تبليغات و ابراهيم البشاري هم بودند. البشاري گفت كه برادر معمر صادق النيهوم به اپوزسيون پيوسته است. من گفتم جناب رهبر ابراهيم دروغگو است. گفت كه شما چگونه در اين جا با هم دعوا ميكنيد و بعد گفت، برويد بيرون. همه ما را اخراج كرد...
كه چرا با يكديگر با اين منطق صحبت ميكنيد؟
چرا جلوي من اين گونه صحبت ميكنيد. من گفتم ابراهيم دروغگو است. آمديم بيرون ابراهيم به من گفت چرا به من اين طوري گفتي. گفتم، آخر ابراهيم، آدم حسابي تو الآن اين حرف را ميزني فردا معمر يكي را ميفرستد كه صادق را بكشد. صادق الكي الكي كشته ميشود. اگر به اپوزسيون پيوسته بود كه اعلام ميكرد...
مقابل او اين حرف را زدي يا اين را بعدا به او گفتي؟
نه وقتي كه آمديم بيرون. ابراهيم به من گفت چرا به من گفتي دروغگو و اينها...
آها بله.
براي همين من زنگ زدم به صادق كه آن موقع ژنو بود و گفتم فورا بيا. آمد و به او گفتم كه اين طوري شد و اين طوري شد و اين طوري شد. روز بعد ابراهيم البشاري رفت كه از او عذرخواهي كند كه صادق النيهوم او را راه نداد. همچنين تحقيق بر سر اموالي كه صادق النيهوم گرفته بود آغاز شد. صادق النيهوم بعدش رفت به ديدني معمر. گفت چطور ميگويي كه من به اپوزسيون پيوستهام. برادر من الآن اينجا پيش توام. تو به من پول ميدهي و من از تو انتقاد ميكنم. در خانهات. چگونه به اپوزسيون بپيوندم، خودم اپوزسيونم. بعدش اين افرادي كه در اپوزسيون هستند هيچ كدامشان مرا قانع نميكنند؛ يعني با آنها موافق نيستم. به صراحت بگويم صادق النيهوم از جمله افرادي بود كه نظرش را جلوي معمر قذافي ميگفت و به معمر قذافي نيرنگ نميزد و از او تبعيت نميكرد به رغم اين كه از او استفادههاي بسياري از لحاظ مادي كرد، ما او را خوب ميشناختيم و ميشناسيم، با همديگر شبگذرونيها داشتيم و نان و نمك هم را خورديم. او بر روي فيلمهاي مستند درباره جنگ كار ميكرد. به هر حال، معمر قذافي اين كتاب ]كتاب سبز[ را براي خودش نوشت. محمد الزويه كه عضو كميته اول بود و بعدا عضو كنگره ملي شد يك بار به من گفت، پيش معمر رفتم و گفتم برادر كارهاي ما طوري است كه بايد ما از شر كودتاها خلاص شويم، گفت اين كتاب سبز را بگير، براي همين نوشتهام.
عجيب و غريب اين كه كتاب از نظريه شروع شد ولي تا سادهترين چيزها نفوذ كرد. حتي تا لباسهاي شخصي سرهنگ قذافي تا نگهبانهاي شخصي زنش هم رسيد. همه اينها براي اين بود كه او بر همه چيزهايي كه پيرامونش بودند، مسلط باشد؟
بايد بگويم معمر مملو بود از كودكيهايش يعني مثل هندوانهاي بود كه درون و بيرونش پوست است. براي همين ميخواست براي خودش دليل قانعكنندهاي بياورد مثلا وقتي پيش رهبران جهان ميرفت تا عكس دسته جمعي بگيرد، مثلا لباسي ميپوشيد كه سفيد باشد تا متفاوت از ديگران باشد. اينها همه نشان از شخصيت متضاد و متفاوتخواه او دارد. بعد از آن نسبت به چيزهايي عقده داشت، مثلا بايد او از همه قدبلندتر باشد براي همين لباسهاي بلند ميپوشيد. يا مثلا وقتي با اعراب اختلاف پيدا كرد شروع كرد گفت كه داخلي و خارجي فكري و شكلي افريقايي است و دائما اين حرفها را ميزد. درباره نگهبانان زن كه گفتي براي اين بود كه بگويد زن ليبيايي بايد بيرون برود و طغيان كند. ولي در عين حال معمر قذافي از زنهاي محافظش براي غرضهاي خاص نيز استفاده كرد، يعني غرضهاي واقعا خاص. جداي از روابطش با برخي از آنها با برخي زنها نيز رابطه داشت تا برايش زنهاي ديگر بياورند.
آيا قذافي نماز هم ميخواند يا روزه ميگرفت؟
روزهاي دوشنبه و پنجشنبه روزه ميگرفت. نماز هم ميخواند اما بعضيها ميگفتند بعضي وقتها بدون وضو نماز ميخواند. همچنين خيلي دوست داشت كه از مناسك دين چشمپوشي كند. يعني خيلي با آن راحت بود.
يعني واقعا مومن بود؟
اين را ديگر فقط خدا ميداند. ما ميگوييم شريعت بر ظواهر حكم ميدهد و وقتي كسي ميگويد اشهد ان لا اله الي الله و اشهد ان محمد رسول الله ديگر او مسلمان است.
نه منظورم در ظاهر مقابل نزديكانش چگونه بود؟ مومن بودنش را تظاهر ميكرد و به آن اهتمام ميورزيد؟
براي ليبياييها ميدانستند كه يعني.. مثلا شيخ صادق الغرياني فتوا داد كه او مرتد يا چيزي شبيه به آن است و عدهاي تلاش كردند كه به واسطه آن او را بكشند. و روحانيان بسياري بودند كه ميگفتند اسلام او مشكوك است و بايد در دينش شك كرد. يعني چنين حرفهايي بود و فكر ميكنم چيزي شبيه آن را امام موسي صدر هم گفت.
|
|