هر كه در لبنان از قذافي انتقاد مي‌كرد، كشته مي‌شد

تاریخ ۰۲ اردیبهشت ۱۳۹۱ - ۰۵:۲۷ | عنوان: ليبي


دیپلماسی ایرانی-معمر قذافي با او راحت نبود براي اين كه خودش را يك رهبر مي‌ديد و با رهبراني كه صاحب فكر بودند و ايده داشتند و مباني و كاريزما داشتند، راحت نبود. او افرادي را ترجيح مي‌داد كه همان طور كه گفتم دون پايه باشند،او بر روي برگه‌هاي سطح پايين كار مي‌كرد و افرادي كه قابل اجاره شدن براي يك هفته باشند، البته كليدشان هم هميشه باز باشد.

ديپلماسي ايراني: "خاطرات سياسي" مجموعه برنامه‌هايي است كه شبكه العربيه از نيمه‌هاي اكتبر سال جاري ميلادي روزهاي جمعه پخش مي‌كند. در اين برنامه، طاهربركه، روزنامه‌نگار و خبرنگار لبناني العربيه با چهره‌هاي سياسي مطرح دنيا مصاحبه‌هايي را انجام مي‌دهد كه عموما بازگو كننده خاطرات آنها در دوران قبول مسئوليتشان است. خاطراتي كه با همراهي و تعاملشان با رهبران سياسي مختلف جهان همراه است.

طاهر بركه نخستين برنامه خود را با عبدالرحمن شلقم، وزير امور خارجه سابق ليبي و آخرين نماينده ليبي در سازمان ملل كه تا قبل از آغاز انقلاب اخير اين كشور در اين سمت بود و با آغاز انقلاب از نظام قذافي جدا شد، انجام داد كه اتفاقا با قتل معمر قذافي همراه شد. ديپلماسي ايراني در نظر دارد هر هفته به طور مرتب اين سلسله مصاحبه‌ها را منتشر كند. تاكنون شانزده بخش از اين مصاحبه‌ها پيش رويتان قرار گرفته است كه همگي آنها در آرشيو ديپلماسي ايراني در دسترس هستند و اكنون هفدهمين بخش آن پيش رويتان قرارمي‌گيرد:

دليل اين كه چرا شعار مي‌داد و از شعارها نزد ليبيايي‌ها و اعراب بهره‌برداري مي‌كرد تا منزلت و جايگاه خود را بالا ببرد فهميديم، ولي خوب چرا اجازه نمي‌داد اموال انسان دوستانه به دست مثلا فلسطيني‌ها برسد؟

برايش مهم نبود. چون كه معناي آن را نمي‌فهميد، برايش اصلا مهم نبود. درباره آفريقايي كه درباره‌اش الآن صحبت مي‌كنند، ما مي‌گفتيم و تيم خارجي تشكيل جلسه مي‌داد كه اموال سيال سرازير نشوند، مي‌گفتيم مثلا به جاي اين كار در جايي مثل نيجر و چاد كه مثلا به ما وابسته بودند، اجازه بدهيد مدرسه بسازيم. مگر ساخت مدرسه چقدر هزينه مي‌برد، به خدا ساخت يك مدرسه بيشتر از 30 هزار دلار هزينه نمي‌برد..ترجيح مي‌داد به سياستمداران مستقيما پول بدهد تا براي او دست به نيرنگ بزنند، معمر مثلا چه كار مي‌كرد، در يكي از كشورهاي افريقايي كودتا مي‌كرد همين كه كسي كه صاحت كودتا است موفق مي‌شد و به قدرت مي‌رسيد، عليه او توطئه مي‌كرد، همان روز. براي همين قضيه فلسطيني براي معمر برگه‌هايي بود كه با آنها بازي مي‌كرد تا رهبري‌اش را تقويت كند، و مي‌خواست در هيچ جا رهبر قوي‌اي نباشد حتي در درون جريان‌هاي فلسطيني. مي‌خواست مزدور باشند، فقط. براي همين از فلسطيني‌ها كسي با او نماند جز مزدورها و پول‌بگيرها و كساني كه هميشه از او اجرت مي‌گرفتند. فقط.

درباره فكرهايي كه او مي‌كرد و تئوري‌هايي كه او مرتبط با قضيه فلسطيني پرورش مي‌داد، برخي از آنها از لحاظ سياسي عجيب و غريب بودند، مثلا حكايت "استراطين" چه بود؟

ببين نه.. يك بار معمر قذافي مرا و ابراهيم الغول، وكيل و چهره فرهنگي اسلامي كه تا آخرين لحظه هم با او ماند و دكتر عبدالرازق المرتضي، يكي از استادان ليبي‌شناس معتبر كه هنوز هم در اين زمينه كار مي‌كند صدا كرد و گفت كه اين جوري و جوري كار كنيد و گفت برايم چنين چيزي را بنويسيد. ما هم نوشتيم. او هم پاكش كرد و خودش نوشت. مي‌خواست خودش را از آن وضعيت نجات دهد، نه اين كه در طرح عربي جايي نداشت و به اسرائيل هم اعتراف نكرده بود، براي همين پيشنهاد آن كتابي را داد كه صحبت از اسراطين و كشور واحد مي‌كند. خودش مي‌دانست كه اين يك موضع سياسي است و من خودم به او گفتم كه اين يك موضع سياسي است كه قابل تطبيق نيست. و چون كه نمي‌خواست بگويد كه مخالف طرح عربي است و عليه صلح است چرا كه اين غير قابل قبول است پس اين طرح را پيشنهاد داد و مي‌خواست همچنين مردم را با چنين افكار عجيب و غريب و ملتهبي مشغول كند، همين.

درباره اين كه ليبي در خارج در زمينه حمايت و تامين اموال چه مي‌كرد، بر سر فلسطيني‌ها صحبت كرديم، درباره لبناني‌ها چطور؟

لبناني‌ها هم همين طور.. در دوران رهبري عبدالناصر در حوادث 58 و قبل از آن درباره وحدت مصر و سوريه، سپس وحدت سوريه، مصر و عراق، بعد از آن حوادث لبنان، در زماني كه فواد شهاب و كميل شمعون بودند حتي تا همين اواخر، او اين گونه مي‌ديد كه رهبري عبدالناصر در لبنان شكل گرفت، طوري كه معروف بود شمار ناصري‌ها در بيروت بيشتر از قاهره است. معتقد بود كه رهبري در بيروت در پياده‌روها فروخته مي‌شود، همچنين معتقد بود كه افراد بسياري در لبنان به خصوص افراد دون‌پايه هستند كه مي‌توان آنها را به استخدام در آورد، يعني اجاره‌شان كرد..

مثل كي؟

از دادن اسم‌ها معافم كن. مردم خودشان آنها را مي‌شناسند.

ولي شايد بينندگان ندانند؟ (با خنده)

يعني.. شناخته شده‌اند، شناخته شده‌اند، از دادن اسم‌ها معافم كن.

هم و غم قذافي در لبنان چه بود؟

او دنبال طرفدار در لبنان بود. به تو گفتم مي‌خواست رهبري را از آن‌جا شكل دهد. يعني راديوها، رسانه‌ها و روزنامه‌هاي لبناني براي او تبليغ كنند، به خصوص كه جريان‌هاي ليبرال بسياري در آنجا بودند. و همه چيز را به هم مي‌ريخت، يك روز از كتايب حمايت مي‌كرد، روز ديگر از فلسطيني‌ها، يك روز از مقاومت حمايت مي‌كرد، كمال جنبلاط تلاش كرد يك چارچوب همكاري با او بيابد ولي نتوانست؛ اصلا نتوانست. بر عكس مثلا احمد الخطيب را ترجيح مي‌داد كه هيچ ارزشي نداشت، يا مثلا ابراهيم القليلاط..

كه از ارتش لبنان جدا شد و خود ابراهيم القليلاط رابط او بود.

بله از رابط‌ها بود. و برخي از كساني كه خودشان را حركت ملي مي‌ناميدند. و برخي كساني كه تلاش مي‌كردند كاري كنند او به آنها پول مي‌داد. ولي حقيقتا استثنائاتي هم بود، برخي رهبران بودند، مثل حاوي، جورج حاوي كه براي خودش شخصيتي داشت. به او مساعده داد ولي او يك انسان وطن پرست بود، و كمال جنبلاط كه يك انسان واقعا والايي بود، معمر قذافي با او راحت نبود براي اين كه خودش را يك رهبر مي‌ديد و با رهبراني كه صاحب فكر بودند و ايده داشتند و مباني و كاريزما داشتند، راحت نبود. او افرادي را ترجيح مي‌داد كه همان طور كه گفتم دون پايه باشند،او بر روي برگه‌هاي سطح پايين كار مي‌كرد و افرادي كه قابل اجاره شدن براي يك هفته باشند، البته كليدشان هم هميشه باز باشد.

همچنين هر كسي كه در لبنان به او حمله يا انتقاد مي‌كرد، مي‌كشت؟

بله مثلا بنده خدايي كه خيلي حادثه‌ها ديد، نويسنده لبناني بود، سليم اللوزي كه كتابي نوشته به اسم...

عقده و سرهنگ (القعدة و العقيد)..

آره همين عقده و سرهنگ، پس از آن از يكي از جريان‌هاي فلسطيني خواست كه دستش را در اسيد بسوزانند كه آنها هم سوزنداند و او كشته شد.

اين يك عمليات ليبيايي خالص خالص بود؟

بله. آموزش‌ها و دستورات همگي از شخص معمر قذافي صادر شده بود. معمر قذافي همين كه كسي از او انتقاد مي‌كرد تصميم مي‌گرفت او را بكشد.. مثلا تلاش كرد جهاد الخازن را ترور كند.

همان روزنامه‌نگار مشهور و بزرگ در روزنامه الحيات.

بله. براي اين كه مطلب تندي عليه او نوشت. فكر كنم عنوان شوكه شده را داشت. مي‌توانم به جرات بگويم كه من جلوي اين كار را گرفتم و به مشكل هم بر خوردم.

چگونه؟

موسي كوسا، مدير سازمان امنيت وزارت امور خارجه بود. يك شب آمد و با من صحبت كرد و گفت ما همين الآن تو را مي‌خواهيم برادر عبدالرحمن. آمد خانه‌ام. گفت كه اطلاعاتي براي كشتن جهاد الخازن به من بده.

در لندن؟

نه در خانه‌ام در ليبي.

نه در لندن كشته شود؟

بله. آمد و گفتم كه بگو نه. گفت هيچ چيز قبول نمي‌كند، از من فقط خواسته شده كه به تو اين مساله را ابلاغ كنم. گفتم تو فقط رد كن. و موسي واقعا آشفته شده بود. به او گفتم به او بگو اگر اين كار را كنيم عليه ما جنجال بزرگي مي‌شود، فاجعه به بار مي‌آيد. بعد از چند روز برادر موسي كوسا آمد نزد من و گفت فعلا خيلي خوب پيش رفته‌ام و رد كردم و به او گفتم امكان اين كار وجود ندارد، و موسي كوسا بود كه زندگي جهاد الخازن را نجات داد. موسي از اين ترسيده بود كه معمر در خفا اين كار را كند. گفتم كه تلاش كن كه او را از اين كار خيلي بترساني. او هم اين كار را كرد، خيلي ترساندش و نشان داد كه اين كار خيلي خطرناك خواهد بود. همچنين يك فلسطيني در يكي از مجله‌ها يا روزنامه‌ها چيزي درباره خوش‌گذراني‌هاي قذافي نوشت كه اسم او هم در فهرست ترورها قرار گرفت و بنا شد كه كشته شود، حقيقتش برادر موسي كوسا جان او را هم نجات داد و وساطت كرد و كلي تلاش كرد و آخرش هم او را فراري داد.

ادامه دارد...



نوشته‌ای از موسسه مطالعاتی و تحقیقاتی آفران - آفریقا و ایران
http://www.afran.ir

نشانی این صفحه :
http://www.afran.ir/modules/news/article.php?storyid=75770