حسني مبارك: براي جمال خرابه ارث بگذارم؟

تاریخ ۲۳ بهمن ۱۳۹۰ - ۱۲:۳۳ | عنوان: مصر


ایران دیپلماسی- محمد حسنين هيكل، روزنامه نگار مشهور مصري و جهان عرب به تازگي كتابي را با عنوان "حسني مبارك و زمانه‌اش..از تريبون تا ميدان" به رشته تحرير در آورده است كه در آن به زندگي سياسي مبارك و چگونگي رسيدنش به قدرت، تداوم رياست جمهوري‌اش تا تظاهرات ميدان التحرير و سرنگوني او مي‌پردازد.

همان طور كه از عنوان كتاب پيدا است، دوران حكومت مبارك و زمانه‌اي كه باعث شد او به قدرت برسد و از تريبون‌هاي سخنراني به رياست جمهوري منصوب شود تا ميدان التحرير كه در حقيقت انقلابي عليه او را شكل داد، موضوع اصلي اين كتاب است.

روزنامه الشروق مصر روزهاي پنج‌شنبه و روزنامه السفير لبنان روزهاي دوشنبه هر هفته با هماهنگي هيكل هر بخش اين كتاب را منتشر مي‌كنند. ديپلماسي ايراني نيز در نظر دارد از امروز هر هفته در روزهاي جمعه به طور مرتب بخش‌هاي اين كتاب را منتشر كرده و در اختيار خوانندگان قرار دهد. هيكل براي اين كتاب خود ملاحظه و مقدمه‌اي نوشته است كه ما نيز در ديپلماسي ايراني عينا آنها را مي‌آوريم.

اكنون دومين بخش از كتاب هيكل تحت عنوان "حسني مبارك و زمانه‌اش..از تريبون تا ميدان" در اختيارتان قرار مي‌گيرد:

مقدمه (1):

در طول نوشتن اين صفحات به فكر نشسته‌ام و پيش خود درباره عنوان كتاب فكر كرده‌ام، در كتابي كه در يك مجموعه‌ با يك غلاف همه ارتباطاتم با حسني مبارك، رئيس جمهوري مصر را آورده‌ام. روابطي محدود ولي گرم و در بسياري از مواقع بسته و پرتنش، حتي شايد بيشتر از اين – از هر لحاظ – ما يك بار همديگر را ديديم كه آن هم يك ساعت كامل نشد، بين ساعت 8 صبح تا دو بعد از ظهر روز شنبه 5 دسامبر 1981 – دو ماه پس از آغاز رياست جمهوري‌اش – و الا مابقي ديدارها ملاقات‌هاي گذري بودند و صحبت‌هايي بود كه بيشتر آنها از طريق تلفن انجام مي‌شد، و البته در همه آنها بدون استثنا پيشنهادهاي خوبي از سوي او بود. واقعيت اين است كه گفت‌وگو ميان ما قطع نمي‌شد، در سايه مردي كه بر مصر مسلط بود فضايي پيش آمده بود كه طبيعتا تا اندازه‌اي امور را سخت كرده بود، ولي من همچنان به امور اهتمام مي‌ورزيدم و برايش از سياست‌ها و رفتارهايش مي‌نوشتم كما اين كه از سوي او نيز پاسخ‌ها به صراحت يا با كنايه داده مي‌شد، يا از زبان او مي‌شنيدم يا از زبان كسي كه او براي انتقال نظرش مامور كرده بود يا بدون اين كه كسي را نماينده كند، نظرش را برايم مي‌فرستاد.

بسياري از اين نوشته‌هاي مطبوع يا شنيداري يا ديداري متراكم و جمع شده‌اند، من فكر كردم كه در جايي – تا آن‌جا كه ممكن است – آنها را ثبت كنم، گفت‌وگوهايي كه مدت‌ها براي ميهن‌مان زده شده‌اند، رابطه‌اي از نوع مطبوعاتي با يك حاكم و با يك قدرت حاكم بر ميهن و در يك زمان خاص!!

اما از خودم هم پرسيدم كه هدف از جمع‌آوري اين اسناد چيست و پس از گردآوري چه نفعي براي مردم عادي دارد؟!!

- در ابتدا به ذهنم رسيد كه ثبت آن‌چه وجود دارد في نفسه مي‌تواند وسيله‌اي براي شناخت مرحله‌اي از تاريخ مصر معاصري باشد كه در آن زندگي كرده‌ايم و همچنان در آن زندگي مي‌كنيم!!

- سپس به ذهنم رسيد كه بسياري از قضايا كه هنوز جاي بحث دارند جايي ثبت شوند تا بتوان همچنان به آنها پرداخت و بحث بر سر آنها ادامه يابد.

- اين هم به ذهنم رسيد كه برخي از كنايه‌ها و اشاره‌ها در چارچوب گفت‌وگو شايد بتواند براي شناخت بيشتر معماي مردي كه بر مصر حكومت كرد و سي سال قدرت را بدون هيچ لغزشي حفظ كرد، مدت زماني كه دنيا تغيير كرد ولي او و فقط او از هيچ چيز تاثير نگرفت، مفيد باشد.

و براي همين است كه بايد اين اسناد مورد بررسي و تحقيق قرار بگيرند!!

ذهنم به همه جا رفت، بعد فهميدم كه نگرش‌ها شاخه شاخه مي‌شوند و امتداد مي‌يابند اما راه‌ها به آخر نمي‌رسند، ولي با اين حال شايد به نقطه‌اي برسند كه سوال‌ها و جواب‌ها را به هم ربط دهند.

به پرونده‌ها و ورقه‌هايم بازگشتم، يادداشت‌ها و خاطراتم، و به رغم يافتن آثار بسياري، مشاهداتم با همان فضا و جزئيات به خاطرم آمدند، و در ميان اين شلوغي‌ها سوال ديگري برايم به وجود آمد كه پاسخ دادن به آن سخت است، كليت آن اين است:

از حقيقت چه مي‌دانم به خصوص از اين مردي كه بسيار كم او را ديده‌ام ولي با او و نظام او مدت طولاني‌اي برخورد داشته‌ام؟!!

از اين مهم‌تر:

غير از من چه كسي به خصوص درباره اين مرد حقيقت را مي‌داند، من و بسياري از ما او را از خلال عكس‌ها و جايگاه‌ها و زواياي معدودي ديده‌ايم، اما همه آنها براي اين كه ما را نسبت به حقيقت اين مرد قانع كنند، كافي نيستند، حتي باورهاي ما را براي اطمينان به شناخت او و اعتماد به تصميم‌هاي او آسان نمي‌كنند.

بلكه حتي مي‌توان گفت كه شايد اين تصورات تا آن‌جا افزايش يافتند كه بر شگفتي شگفت‌زدگان افزودند، يا حداقل آنها را آشفته كردند، و فراتر از آن آنها را بر آن داشتند تا آن‌چه برداشت مي‌كنند را بيشتر باور كنند و شخصيت او را اين گونه بررسي كنند و در نتيجه به آن‌چه او انجام مي‌دهد، اطمينان كنند!!

اگر تصورات اوليه‌اي كه از روزهاي نخستين مبارك برداشت مي‌شد را ملاك بگيريم او بيشتر شبيه «گاوميش خندان بود» La vache qui ri – در اين صورت چگونه يك گاوميش خندان توانست سي سال بر مصر حكومت كند؟!!

و اگر آن تصوري كه بيشتر به آن بها مي‌دهند را ملاك بگيريم، مردي كه پس از جنگ اكتبر قدم به ميدان سياست مصر و عرب گذاشت، مردي كه او را مرد «حملات هوايي» توصيف كرده‌اند، در آن موقع چگونه اين چهره اسطوره‌اي به آن چهره‌اي كه اخيرا از او ديديم تنزل يافت. مردي دراز كشيده بر روي تخت پزشكي پشت ديوارهاي قفسي در دادگاه جنايي مصر كه در نشان دادن ضعفش مبالغه مي‌كند، از خواري شديد مي‌لرزد و ديدگانش را فقط يك بار باز مي‌كند و با چشمانش نگاهي به اطرافش مي‌اندازد گويي كه همه چيز را فراموش كرده است – حتي در توهين نيز نوعي بزرگي و غرور وجود دارد، انسانيت انسان همواره و در تمام احوال ملكه او است و احترام به اين انسانيت حقي است كه هيچ قدرتي نمي‌تواند آن را ناديده بگيرد – به او توهين نشده بلكه او تا حد خواري تنزل يافته است، خواري با توهين متفاوت است!!

و اگر بخواهيم چهره مردي را در نظر بگيريم كه خود در طول دوران زمانه‌اش تلاش مي‌كرد خودش را اين گونه توصيف كند، رهبري كه دستاوردهاي بسياري در تاريخ مصر از زمان محمد علي تا كنون داشته است، در اين صورت چگونه مي‌توان احوال او را نسبت به مصري كه او را ترك كرد توصيف كرد، احوال جدايي‌ها و انشقاق‌هايي كه رجال مصر از او داشته‌اند، تخريب كامل فرهنگ و انديشه، تا آن‌جا كه وقتي مي‌خواست تلاشش براي موروثي كردن حكومت براي پسرش را رد كند، در جواب يكي از پرسش‌كنندگان كه يك شاهزاده عربستاني بود و با او از قديم رابطه داشت، به تندي پاسخ مي‌دهد و تقريبا اين گونه به او مي‌گويد:

- «اين چه حرفي است مي‌زني»، چرا پسرم را ميراث‌دار كنم – برايش «خرابه» بگذارم؟!!

در حالي كه كسي از او نپرسيد چگونه و به چه ترتيب مصر را آن طور كه خودش مي‌گويد «خرابه» كرد.

و اگر آيا او در چنين وضعيتي حكومت را پذيرفت و واقعا همان گونه بود كه گفت چرا در طول سي سال حكومتش كاري براي بازسازي آن نكرد، چنين زماني دو برابر مدت زماني است كه كشورهايي مثل چين و هند و مجمع الجزاير مالاي نهضتي به پا كرده و پيشرفت كردند.

اگر چيزي را محقق كرد كه هيچ كس غير از او از زمان محمد علي تا كنون محقق نكرده پس اين دستاوردها كجا رفته است؟ چگونه تحت لواي نظام او كشور خرابه شده است؟ براي چه همه تلاش‌ها براي به ارث رساندن يك خرابه بود به ويژه كه پسرش پافشاري مي‌كرد بر روي همه مين‌هايي كه پدرش گذاشته بود برود و خودش و همراهيانش را نابود كند آن گونه كه حتي تا حالا كه يك سال از سرنگوني آن نظام گذاشته هنوز آثار آن پا بر جا است!!

و چگونه؟!! و چگونه؟!! و چگونه؟!!

اين سوال‌ها به تصورات و چهره‌ها باز نمي‌گردد بلكه درباره ذات اين مرد است!!

ادامه دارد...



نوشته‌ای از موسسه مطالعاتی و تحقیقاتی آفران - آفریقا و ایران
http://www.afran.ir

نشانی این صفحه :
http://www.afran.ir/modules/news/article.php?storyid=73882