شبکه خبر دانشجو-هر چند يك سال براي تحقق تغييرات بنيادي انقلابي كافي به نظر نميرسد اما وابستگي به كمكهاي آمريكا و تداوم حضور كارگزاران رژيم پيشين اين فرآيند گذار انقلابي و دموكراتيك در مصر را روشن و اميدبخش نشان نميدهد. گروه بين الملل «خبرگزاي دانشجو»؛ 25 ژانويه برابر اولين سالگرد تحول و خيزش مردمي در سرزمين فرعون و اهرامهاست.
با گذشت نزديك به يك سال از اين تحول مهم كه دامنه آن از تونس آغاز و به تدريج دامان غالب كشورهاي عربي را گرفت هنوز سوالات فراواني پيشروي اذهان ناظران بين المللي و حتي مردم و نخبگان منطقه خاورميانه قرار دارد.
آيا آنچه كه در خاورميانه رخ داد انقلاب بود؟ اگر انقلاب بود ماهيت آن چگونه قابل شناسايي است؟ آيا ماهيت اين تحركات اسلامي بوده يا صرفاً مشياي دموكراتيك و مشاركت طلبانه داشته است؟ آيا فرآيند گذار از نظامهاي شخص محور و ديكتاتورمأبانه سران عرب به سوي نظامهاي مردمي تحقق يافته است؟ و يا اينكه در كشورهايي چون مصر مطالبات تحقق يافته است يا خير؟
با وجود اين سوالات و سوالات متعدد ديگر چند نكته در سال روز آغاز تحولات در مصر با بررسي روندهاي آن قابل اشاره است؛
اول اينكه در يك سال اخير تحولات سياسي و ساختاري در مصر نشان داد كه ماهيت تحولات در كشورهاي خاورميانه به طور عام و مصر به طور خاص نميتواند دستخوش تفسيرهاي يك جانبه شود. اگر چه بسياري در آغاز، ماهيت اين تحولات را دموكراسيخواهانه و با پيشروي طبقات متوسط ميدانستند و از سوي ديگر برخي نيز بر ماهيت صرف اسلامي اين تحولات پاي فشرده و مطالبات مردمي را منكر ميشدند اما راه يافتن گروههاي اسلامگرا به پارلمان و حضور مجدد مردم در برابر نظاميان نشان داد كه ماهيت اين حركت فراتر از تعابير يك سويه اسلامي – مردمي است و نميتوان يكي را بدون دگيري در نظر گرفت.
دومين موضوع مهم در تحولات مصر مشخص شدن راه طولاني مردم اين كشور به سوي دموكراسي است. در حالي كه تحولات اوليه با كنار رفتن حسني مبارك گوياي حركتي جديد براي تحقق مطالبات مردمي بود اما هنوز دو مانع مهم در برابر فرآيند دموكراتيك اين كشور وجود دارد؛
اول تداوم ساختارهاي فاسد و ناكارآمد دوره پيشين كه با نماد حكمراني نظاميان و تلاش آنها براي جلوگيري از تصفيه كارگزاران فاسد گذشته شناخته ميشود. تلاشهاي ضمني آنها براي كند كردن فرآيند محاكمه مبارك نمونه برجسته آن است.
دومين مانع تداوم وابستگي مصر به كمكهاي خارجي به ويژه آمريكاست. اين كمكها كه از زمان مبارك آغاز شده و تا به امروز ادامه دارد همواره نبض جريان استقلالخواهي و رويكردهاي مبتكرانه نخبگان مصري را كند كرده و در گرو خواستههاي آمريكا قرار داده است. اين دو نكته مهم نشان از يك مسئله جدي دارد، و آن اين است كه مصر انقلاب را در معناي واقعي تجربه نكرده است.
انقلاب به شرايطي اطلاق ميشود كه با بسيج نيروها تحت لواي رهبري و يك ايدئولوژي مشخص تمامي ساختارهاي سياسي، اجتماعي، فرهنگي و حقوقي به يادگار مانده از گذشته با ساختارهاي جديد جايگزين شود.
اين در حالي است كه در مصر گر چه بسيج نيروها به شكل نوين صورت گرفته و رهبر و ايدئولوژي خاصي نيز در كار نبود اما عدم تغيير بنيادين در ساختارها حاكي از آن است كه تجربه مصر يك انقلاب اجتماعي بود كه طي آن صرفا راس هرم كنار رفته و ساختارهاي شكل گرفته توسط وي ادامه داشته است.
هر چند يك سال براي تحقق تغييرات بنيادي كافي به نظر نميرسد اما وابستگي به كمكهاي آمريكا و تداوم حضور كارگزاران رژيم پيشين اين فرآيند گذار انقلابي و دموكراتيك را روشن و اميدبخش نشان نميدهد.
|