
شرق و غرب عربى و آرمانهاى گوناگون آن
تاریخ ۲۶ بهمن ۱۳۸۹ - ۱۸:۵۸ | عنوان: شمال آفريقا
| بررسی استرتژیک - روزنامه الحیات/تحولاتى که در مصر و تونس رخ داده که به انقلابى بىبدیل در منطقه تبدیل شده است، تاثیرات شگرفى بر دیگر کشورهاى عربى خواهد گذاشت. از هماکنون ما شاهد تاثیرپذیرى تحولات این دو کشور مهم عربى بر کشورهاى پیرامون آنها و دیگر کشورهاى عرب خاورمیانه از جمله یمن، اردن، الجزایر، لیبى، مغرب و سودان هستیم. اما کیفیت این تاثیرپذیرى با توجه به تقسیمبندى همیشگىاى که میان جامعه عربى وجود داشته که عمدتا آن را به دو منطقه مشرق عربى (حوزه شامات تا عراق) و مغرب عربى (شمال آفریقا) تقسیم مىکنند تا چه اندازهاى است؟
روزنامه الحیات در یادداشتى به قلم مرزوق الحلبى به این موضوع پرداخته و در این باره مىنویسد: تحولى که در مصر حاصل شده با توجه به جایگاه ویژه و خصوصیات منحصر به فردى که مصر دارد، چشمان اعراب و جهانیان را به خود خیره کرده است. دیگر موضوع محدود به میدان التحریر قاهره نیست بلکه سراسر جامعه عربى را در بر گرفته و دیگر امکان ندارد که بحرانى که منشاش قاهره بوده جلوى آن را بتوان در دیگر میدانهاى شهرهاى عربى گرفت. البته براى هر میدانى دلایل ویژهاى براى قیام وجود دارد و هر میدانى هم خصوصیات ویژه خودش را دارد.ادامه….
در این جا براى نمونه شرقى لبنان را با مصر مقایسه مىکنیم. به خصوص این که در بیروت نیز شاهد تاثیرپذیرى این تحولات بودیم. بیروت به ویژه از زمان ترور رفیق حریرى در سال ۲۰۰۵ و شمارى از چهرههاى مردمى آن از جمله سمیر قصیر و جبران توینى تا کنون خود ذاتا در هیجان و بحران بوده است. در لبنان نیز همانند مصر برخى چهرهها محبوبیت خود را از دست داده و سیر نزولى پیدا کردهاند و عدهاى دیگر نیز رشد محبوبیت را تجربه کردهاند.
نویسنده با همین مثال یادداشت خود را ادامه مىدهد و مىنویسد: آنچه در مغرب عربى رخ مىدهد و ملموس است با آنچه در مشرق عربى رخ مىدهد کاملا متفاوت است. در این جا من مىخواهم انقلاب برنج (ارز) را که لبنانىها به روز خروج سوریه از لبنان اطلاق مىدهند و چند ماه پس از ترور رفیق حریرى روى داد، اشاره کنم. لبنانىها با خروج سوریه از کشورشان در حقیقت نسبت به سیاستهاى این کشور در خاک خود اعتراض کردند و دستورالعملهاى آن را رد کردند. پس از آن لبنان بحرانهاى متعددى را سپرى کرد. اگر چه انقلابى که لبنانىها از آن یاد مىکنند به هیچ وجه قابل مقایسه با انقلابهایى از جنس تونس و مصر نیست. در این جا کسى به دلیل دموکراسىخواهى، آزادىخواهى و جامعه مدنى انقلاب نکرد بلکه صرفا به حضور سوریه در خاک خودشان معترض بودند. نهایت انقلاب لبنان اکنون به این جا رسیده است که دولت حریرى سقوط کرده و اکنون کشمکش بر سر دولتى جدید است. نهایت مخالفتهاى جارى بر سر این است که ابزارهاى حزب الله چیست و سوریه و ایران در لبنان چه نقشى دارند یا این که تلاش براى لغو دادگاه حریرى در چه سطحى است و چه مطالباتى وجود دارد. نهایت انطباق تحولات لبنان با مصر در این خلاصه مىشود که دامنه حضور کشورهاى خارجى در تحولات لبنان چیست یا چه کشورى از کدام جریان حمایت مىکند. در حالى که در مصر اصلا چنین ویژگىهاى وجود نداشت. مردم مصر مطالبات اولیهاى که مردم لبنان از آن برخوردارند ولى خود از آن بىبهرهاند را مطالبه مىکردند. تنها وجه اشتراک مصر و لبنان در این قضیه که به دغدغه جامعه مصرى نیز تبدیل شده، میزان نفوذ خارجى بر تحولات کشورشان است.
مروزق الحلبى، در ادامه یادداشت خود به نقش نظامیان در مصر و لبنان اشاره مىکند و مىنویسد: با این حال یک ویژگى دیگر نیز براى دو کشور وجود دارد. در لبنان و مصر هر دو حضور نظامیان و ارتش در عرصه سیاسى کشور پررنگ است. در لبنان یک نظامى رئیس جمهور این کشور است و در مصر نیز در حال حاضر یک رئیس جمهور با سابقه نظامى سرنگون شده ولى حکومت به نظامیان تفویض شده است. همچنین قرار است نظامیان اصلاحات سیاسى کشور را انجام دهند کما این که بسیارى هم پیشبینى مىکنند در خوشبینانهترین حالت همانند لبنان، اگر نظامیان مجددا در راس امور قرار نگیرند لااقل پاسدار حکومت کشور خواهند بود و نقشى به سزا در تحولات کشور ایفا خواهند کرد.
در لبنان نیز همین دیدگاه حاکم است. نظامیان لبنان را نزدیک به ۲۰ سال به جنگ داخلى کشاندند وقتى هم که تصمیم گرفته شد که جنگ داخلى در لبنان پایان یابد، باز هم نظامیان در ارکان حکومت حضور پررنگ داشتند. حتى جریانهاى مخالف فعلى چون میشل عون یا در جبهه مخالف سمیر جعجع، همگى سابقه نظامى دارند. حتى در حال حاضر اتفاقى اگر در لبنان رخ دهد یا مثلا با صدور راى نهایى دادگاه ترور رفیق حریرى لبنان به خط آتش نزدیک شود، این عملکرد نظامیان خواهد بود که مسیر کشور را تعیین خواهد کرد و نقشآفرینى خواهند داشت. حزب الله براى خود قدرت نظامى دارد و در برابر آن نیز فالانژهاى سمیر جعجع نیروى نظامى جریان مخالف محسوب مىشود. حتى در تقسیمبندىهاى سیاسى یک موضع که باید همگى تکلیف خود را در برابر آن روشن کنند، حمایت یا عدم حمایت از مقاومت است. اصولا حضور نظامیان در جریانهاى سیاسى عربى سابقه طولانى دارد. در سوریه نیز نظامیان نقشى تعیین کننده در بسیارى از تصمیمهاى حکومت دارند. در این کشور نیز از زمان حافظ اسد تا کنون نظامیان حضورى پررنگ در عرصه سیاسى کشور داشتهاند. در یمن، تونس و اردن نیز همین وضعیت حاکم است. نویسنده در انتهاى یادداشت خود تلاش مىکند با نگاهى رو به آینده موضوع مقایسه اجتماعى و سیاسى خود را در دو جامعه شرق و غرب عربى پیگیرى کند و مىنویسد: ایران در لبنان نقشى حیاتى دارد کما این که با توجه به تحولاتى جارى در مصر پیشبینى مىشود که در مصر نیز نقشى جدید براى خود تعریف کرده و با بهرهبردارى از نگرانىهاى غربىها در مصر جاى پاى محکمى براى خود پیدا کند. در این حالت بىشک جوامع شرق و غرب عربى نقش تعیین کننده در این تحولات خواهند داشت. اگر روزى بنا باشد، ایران و غرب بر سر پرونده هستهاى ایران بیش از پیش رو در روى هم قرار گیرند یا اسرائیل بخواهد در برابر ایران بایستد، بىشک جوامع عربى در هر دو وجه آن، نقشى تعیینکننده در معادلات بازى خواهند کرد.
|
|